۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

واکاوی تئوری تحول انقلابی چالمرز جانسون

مقاله زیر در ماهنامه پژوهشی رهاورد گیل (شماره فروردین و اردیبهشت 1392) منتشر شده است
***
 چکیده
چالمرز جانسون از جمله نظریه پردازان انقلاب است که از منظر کارکردگرایی ساختاری به بررسی پدیده انقلاب می پردازد. جانسون بر تعادل اجتماعی تأکید دارد، مگر اینکه عامل یا عواملی این تعادل را بر هم زنند و به سمت شرایط انقلابی سوق دهند. این مقاله برای واکاوی تئوری انقلاب چالمرز جانسون بر کتاب تحول انقلابی[*] وی متکی است، کتابی که بیشتر بر الگوی انقلاب و مصالحه ناپذیری نخبگان تمرکز دارد. هدف اصلی در  نگارش این مقاله رجوع به متن اصلی تئوری انقلابی جانسون می باشد. روش تحقیق جانسون در تحلیل پدیده انقلاب  در این کتاب مبتنی بر دواصل می باشد: 1- تدوین چارچوبی نظری برای شناسایی علل لازم و کافی بروز انقلاب؛ 2- تشخیص اینکه چرا انقلابات، زمانی که پدید می آیند گاه با موفقیت و زمانی با ناکامی مواجه می شوند.
جانسون در این کتاب پروسه انقلاب را شرایط قبل از وقوع تا چگونگی آینده آن مورد بررسی قرار می گیرد. وی در تدوین تئوری انقلاب به نظریه پارسنز متکی است. به نظر جانسون، انقلاب تحولى ساختارى و نتيجه ناهماهنگى ميان ارزش‏ها و محيط است.از  نظر جانسون، انقلاب را بايد در زمينه نظام‏هاى اجتماعى مطالعه كرد و اساسا جامعه‏شناسى ثبات پيش از جامعه‏شناسى انقلاب مى‏آيد. در درون يك نظام اجتماعى متعادل ممكن است تغييراتى پديد آيد و در نتيجه، تعادل نظام به هم بخورد. تغيير اساسا چهار منبع دارد:
1. منابع خارجى تغيير در ارزش‏ها؛ مانند ورود عقايد و ايدئولوژى‏هاى خارجى به درون جامعه متعادل؛
2. منابع داخلى تغيير در ارزش‏ها؛ مثل پيدايش عقايد و يا مصلحان در درون نظام؛
3. منابع خارجى تغيير در محيط؛ مانند تأثيرى كه انقلاب صنعتى بر جوامع گوناگون گذاشت؛
4. منابع داخلى تغيير در محيط؛ مانند رشد جمعيت و يا پيدايش گروه‏هاى جديد.

کلیدواژه ها: انقلاب، تعادل ساختاری، ارزشهای اجتماعی، عوامل شتابزا


تعریف مفهوم انقلاب
آقای چالمرز جانسون[2] کتاب را با پرداخت تعریفی از انقلاب به عنوان یک مفهوم سیاسی آغاز میکند. با این تعریف از آرتور باوئر که:
"انقلابها عبارتند از تلاشهای موفق و ناموفق که به منظور ایجاد تغییراتی در ساخت جامعه از طریق اعمال خشونت انجام می گیرند."(جانسون، 1363: 17).
عناصر تشکیل دهنده این تعریف عبارتند از:
- انقلاب تغییری اجتماعی است که ممکن است گاه به نتیجه برسد.
انقلاب نوع خاصی از تحول اجتماعی است؛
انقلاب راه خشونت را در ارتباطات اجتماعی باز می کند؛
در نهایت اینکه انقلاب گونه ای از رفتار سیاسی است که با ساخت جامعه ارتباط دارد(همان).
جانسون برای ورود به بررسی پدیده انقلاب چند سؤال اساسی طرح می کند:
1- منظور از تحول اجتماعی که انقلاب تنها گونه ای از آن است چیست؟
2- چرا در برخی جوامع انقلاب بروز می کند و در برخی نه؟
2-چرا انقلابها گاه به نتایج موفقیت آمیز میرسند و معنی موفقیت یک انقلاب چیست؟
3- خشونت چگونه شناخته می شود؟
4- چه شرایطی در نظامهای رسما مستقر باعث میشود که افراد توقع اصلاحات ادواری را داشته باشند؟(همان،18).
او با این مقدمه، نخستین وظیفه در مطالعه انقلاب را بررسی انقلاب در ارتباط با نظام اجتماعی بخصوصی که آن را احاطه نموده میداند: "تجزیه و تحلیل انقلاب مرتبط با بررسی کارکرد جامعه بوده..."(همان، 18).
جانسون همانند سایر کارکردگرایان جامعه را به سان ارگانیسمی می انگارد که ممکن است دچار عارضه(انقلاب ) گردد.ارگانیسمی که گاه در سلامت کامل به سر می برد و گاه دچار بیماری ها و ناخوشی ها می گردد. در موجودیت جامعه که جانسون آن را محور بررسی و مطالعه پدیده انقلاب می داند، عواملی بروز می کنند که آن را دستخوش تغییر قرار می دهند. خشونت یکی از این عوامل است که همواره تشکیلات اجتماعی در صدد به حداقل رسانیدن آن در روابط اجتماعی هستند.
در هر جامعه ایجاد تشکیلات اجتماعی به منظور کاهش خشونت است و برای درک علل انقلاب که مبین بازگشت به نوعی خشونت است باید دریافت که چگونه و به چه علت سدی که برابر خشونت ایجاد شده بود از بین رفته است(همان،19). انقلاب بر خلاف زلزله و سیل پدیده ای طبیعی نیست  بلکه شکلی از رفتار اجتماعی است(همان،23)..
برای دوام یک جامعه اعضای ان باید دارای انتظارات متقابل از هم باشند تا هر فرد بتواند رفتارش را با سایرین هماهنگ کند ... این عنصر،عامل ضروری برای ادامه همیاری اجتماعی است(همان،24-23)..
بر این اساس چالمرز جانسون دست به تعریف خشونت میزند و آن را عبارت از نوعی رفتار میداند که اولاً سایرین قادر به هماهنگی با آن نیستند و ثانیاً عمدا مانع میشود تا افراد جامعه رفتار خود را از پیش با ان هماهنگ کنند و انتظاراتی با ثبات در ذهن خویش مهیا سازند(همان،24).
جانسون با تفاوت قائل شدن بین خشونت انقلابی و جنایت عادی ، عامل تمایز این دو را در میزان حمایت سایر اعضای جامعه از آن میدانند(همان،28).( مانند فعالیتهای چریکی m.k.o  در دوران پهلوی دوم و بخصوص در زمان برگذاری جشنهای 2500 ساله)
  او تاکید دارد که انقلاب نه جنایت است و نه دیوانگی بلکه پذیرش رفتار خشونت امیز در حالتی است که تمام روشهای دیگر برای ایجاد تحول در جامعه شکست خورده است. در واقع بروز انقلاب حاصل احساس ناتوانی و شکست یک نظام اجتماعی است(همان،28). ( در دفاعیات مهندس بازرگان در دادگاه ایشان اشاره میکند که ما اخرین نسلی بودیم که به زبان گفتار با شما سخن گفتیم . نسل بعد از ما با زبان اسلحه با شما سخن خواهد گفت)
جانسون همینطور بین انقلاب و جنگ نیز تفاوت مینهد و معیار این تفاوت را در نظام اجتماعی جستجو میکند انگونه که انقلاب نوعی خشونت است که از بطن یک نظام اجتماعی زاده میشود حال انکه جنگ استفاده از خشونت بین دو نظام اجتکاعی متفاوت است(همان،29).
نظام اجتماعی؛ثبات و تغییر
 آقای چالمرز جانسون پس از طرح سؤال اصلی در باره انقلاب و تعریف آن به طرح 2نظریه کلی درباره جامعه و دلیل دوامش میپردازد.
در نظریه نخست که آن را نظریه جبری می نامد جامعه را عبارت از گونه ای از نظم میداند که توسط گروهی از افراد بر سایرین تحمیل شده و تداوم ان توسط جبر و قوه قهریه یعنی برقراری انضباط اجباری تضمین میشود. در این تئوری هر یک از اعضای جامعه فطرتا مایل به کسب منافعی شناخته میشوند که جامعه قادر به تامین تمامی انها نیست. و از این منظر است که خشونت علت موجه میابد. ا. هابز و مارکس را در این رده قرار میدهد و بارزترین مشخصه جامعه را ایجاد نهادهایی میداند که وظیفه انها استفاده از زور برای حفظ  و بقای نحوه تقسیم کار و نیز تنظیم و محدود ساختن خشونت ناشی از تعارضات و درگیریهایی است که بر سر کسب قدرت سیاسی رخ میدهد. و اشکار ترین چهره این نهادها دولت است(همان،34-31)..
اما برخلاف این نظریه که عامل انسجام اجتماعی را کاربرد زور میداند نظریه دیگر که نظریه ارزشی نام دارد علت بقای جامعه را وحدت ناشی از ارزشهای مشترک میداند. او وبر و پارسنز را در این رده میداند. این نظریه جامعه را اجتماعی اخلاقی میداند یعنی جامعه از گروهی افراد بشر تشکیل شده که بر سر ارزشهایی بخصوص اتفاق نظر دارند و درباره انچه درست و نادرست دانسته میشود یکسان میاندیشند. این ارزشها نابرابریهای موجود در نظام اجتماعی را مشروعیت میبخشد و انها را برای افراد قابل پذیرش میکند. ارزشها برای سازمان دادن تقسیم کار ضرورت دارند زیرا برای بهره برداری از انها نیاز به استفاده از زور برای انتصاب هر فرد به وظیفه ای مشخص رفع میگردد. به عنوان مثال میتوان به کاست نجسها در هند اشاره کرد(همان،36-35). جانسون مهمترین عملکرد و فایده نظام ارزشی را مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به بهره برداری از قدرت میداند(همان،41).
در اجتماع اخلاقی افزایش فعالیتها توسط روشهای مشخص اجتماعی تحت نظارت قرار میگیرد و این روشها بر اعتماد و اطمینان ناشی از ارزشهای مشترک متکی است(همان،42).
او با این توضیح به 4 نوع کنترل اجتماعی پارسنز اشاره میکند:
1-       تأمین مزایای اقتصادی
2-       کاربرد قدرت توسط تهدید به کار بردن قوه قهریه
3-        کاربرد تشویق یا اعمال نفوذ
4-        توسل به و جدان افراد(همان،43)
به نظر چالمرز جانسون مهمترین ویژگی شرایط انقلابی عبارت است از فقدان اعتبار! یعنی کاهش قدرت یا فقدان آن. یعنی رکود قدرت.  چرا که زور تنها زمانی مشروع ومجاز شمرده میشود که با معیار ارزشهای مشترک جامعه سنجیده شود(همان،45).
او بحثش را در این خصوص اینطور جمع میکند که آن دسته از تعارضاتی به خشونت منجر میشوند که قابل حل و فصل برممبنای ارزشهای یک جامعه نیستند. البته اینها ریشه های ارزشی تعارض هستند که باید دانست عوامل محیطی نیز  دخیل هستند که مهمترینشان مخدودیت منابع است. و نتیجه اینکه برای درک مفهوم تعارض اجتماعی به نظریه ای نیاز است که مطالعه جبر و ارزشها را تواما مطرح سازد(همان،52-51).

چالمرز جانسون به تعریف دقیق مفاهیم مرتبط با انقلاب اهتمام ویژه ای به خرج می دهد. او در تعریف یک نظام اجتماعی اینطور قلم میراند: نظام معرف گروهی از عناصر است که به طریقی خاص در کنار هم قرار گرفته اند تا مجموعه ای را تشکیل دهند. عناصر نظام دارای روابطی خاص یعنی وابستگی متقابل بوده و در حالت تعادلی قرار دارند(همان،53).
اجزای نظام اجتماعی شامل تکالیفی است که بین اعضای جامعه توزیع شده و عنوان نقش دارد.نقشها را هنجارهای اجتماعی معین می سازند یعنی نحوه های رفتاری معین(همان،54).
او بین هنجارها و ارزشها اینگونه تفاوت مینهد که : هنجارها مستقیما مربوط به نقشها هستند ولی ارزشها عبارتند از گرایشات اخلاقی مشترکی که باعث اتحاد و همبستگی افراد در هیات جامعه می شوند(همان،55).
پایگاه اجتماعی: موقعیتی که حقوق و مسئولیتهای بخصوصی را ایجاب میکند و نقش اجتماعی عمل به این حقوق و مسئولیتهاست. پایگاه جنبه ساخت و نقش جنبه عملی تقسیم کار را ظاهر میسازند(همان،57).
جانسون با این تعاریف به 4 شرط انهدام یا خاتمه یک نظام اجتماعی از دیدگاه برخی نظریه پردازان اشاره می کند:
1-       نابودی بیولوژیکی یا پراکندگی افراد جامعه
2-       از بین رفتن علاقه افراد نسبت به جامعه خود
3-       بروز خشونت مهار نشده
4-       جذب و انحلال جامعه در جامعه ای دیگر(همان،61).
او در ادامه به طرح 4 نیاز عملکردی برای بقای جامعه میپردازد که پیشتر توسط پارسنز مطرح شده بود:
1-       اجتماعی کردن: ... آموزش هنجارها و ارزشها به اطفال یا مهاجرین...
2-        هماهنگی با شرایط محیطی: ... تفکیک و تخصیص نقشها، توزیع منابع محدود مطابق معیارهای ارزشی...
3-    تحقق اهداف: ... نحوه تاثیر نهادن بر اراده افراد یا گروهها برای ایجاد تفاهم بر سر تفهیم اهداف و رسیدن به روشهایی برای محقق ساختن این اهداف...
اینجا جانسون متذکر میشود که اگر دسترسی به توافق ممکن نباشد رکود قدرت بروز میکند.
4-    یگانگی یا وحدت: ... ترکیب افراد یا گروهها در یک مجموعه فعال ... توسط عاملین نهادهای حافظ ارزشها مثل سیاستمداران، رهبران دینی، دانشمندان... (همان،63-62)
او با این توضیحات توجه مخاطب را به چیستی (بقا) جلب میکند که اصلا بقا یعنی تداوم حیات در شرایط سالم و برای درک شرایط سالم بایستی به ( حالت تعادلی) رجوع کرد. و حالت تعادلی یعنی ارتباط هنجارها و نقشها طوری باشد که هر یک عامل تصحیح کننده ای برای تغییرات مخرب در دیگری باشد. یعنی ارتباطی تعادل ساز! (همان،65-64)
او 2نوع تحول را از هم تفکیک مینماید:
تحول تدریجی یا تکاملی که غیر عمدی است و بدون بر هم زدن حالت تعادلی میسر است . چنین تحولاتی توسط کسانی روی میدهد که نیت تغییر ساختار را ندارند.
اما نوع دیگر تحول کاملا عامدانه بوده و اگاهانه است. که خود به 2 نوع متمایز میگردد: تغییر محتاطانه که با دو ویژگی تغییر ساختار و اجتناب از خشونت همراه است و تغییر شورشی که تنها به نفس تغییر می اندیشد(همان،67).
البته اینها هر دو در زمانی قابل وقوعند که تعادل خویش را از دست داده باشد!
نظام اجتماعی نامتعادل
آقای چالمرز جانسون در ادامه مباحثش و پس از بیان ویژگی ها و شرایط تعادل ساختاری جامعه کم کم  به مقوله نظام اجتماعی نامتعادل میپردازد. او بر این باور است که برای بررسی یک جامعه در حال تحول باید نخست به بررسی نظام اجتماعی نامتعادل پرداخت. در واقع نظام نامتعادل عرصه ایست که انقلاب بر آن رخ میدهد(همان،70). از نظر جانسون  تا زمانی که ارزش های یک جامعه و واقعیت های محیطی آن با هم سازگار باشند، جامعه از انقلاب مصون است.
او اشاره میکند که  2 منبع اصلی ایجاد تحول یا فشار هایی که میتوانند حالت تعادلی را مختل کنند و در تمام جوامع مشاهده شده اند عبارتند از فشارهای محیطی و فشارهای ارزشی(عدم موفقیت در دستیابی به ارزش های آرمانی که مورد قبول همگان باشد(همان،74).
 و بر اساس ریشه داشتن در داخل و خارج نظام به 4نوع قابل تمیزند:
1-منابع خارجی تغییر در ارزشها: وسایل ارتباط جهانی، اثار بروز انقلاب در همسایگی یک جامعه، فعالیتهای گروههای سیاسی بین المللی ، مسافرتهای بورسیه ای دانشحویان به خارج...
 2- منابع داخلی تغییر در ارزشها: ترقی و تعالی فکری و قبول تفکرات جدید... جایگزینی حکام مذهبی...
3- منابع خارجی تغییر در محیط : ورود دانش پزشکی در جوامع توسعه نیافته، رشد جمعیت، اشغال نظامی،...
4-منابع داخلی تغییر در محیط: اختراعات صنعتی مانند چرخ یا راه آهن(همان،74).
البته فشارها میتوانند ناشی از هر دو نیز باشند مانند استعمار که هم از ساخت ارزشی و هم شرایط محیطی متاثر است.
چالمرز جانسون با تاکید بر این نکته اشاره میکند که عمل مهم در تعیین این مسئله که آیا سازگاری مجدد میسر است یا انقلاب رخ میدهد همانا توانایی و درایت رهبران سیاسی و استعداد انها در درک این موضوع است که تعادل اجتماعی به هم خورده(همان،80).
یکی دیگر از ویژگیهای جامعه ای که از حالت تعادل خارج شده این است که افراد به گروههایی با علایق و عقاید کاملا متضاد تقسیم میشوند زیرا هر گروه نسبت به نظامی که باید جانشین نظام ارزشی قدیم گردد نظری خاص ارائه میدهد. در واقع عنصر متغیر در ایجاد جدایی بین گروهها ایدئولوژی انان است یا به عبارتی ساخت ارزشی – سیاسی بخصوص هریک. اینگونه با حضور ایدئولوژی جامعه به دو جبهه خاص تقسیم میشود: 1-افراد علاقمند به بقای نظم موجود   2-انان که دارای علایق و ایدئولوژی موجود در جهت تغییر نظام موجودند(همان،89-88).
هنگامیکه یک ایدئولوژی به چنان مقامی برسد که بتواند یک ایدئولوژی انقلابی گردد شامل 3 عنصر است: هدف، وسیله، ارزش(همان،90).
جانسون به پیروی از والاس این ایدئولوژیها را فرهنگهای هدفی می نامد. در واقع ایدئولوژی انقلابی 2 جزء دارد : فرهنگ هدفی و فرهنگ انتقالی(همان،90).
فرهنگ انتقالی روشی است برای فعالیتهایی که در صورت موفقیت کامل فرهنگ موجود را به فرهنگ هدفی مبدل میکند. فرهنگ انتقالی دارای ماهیت شتابزده است و تحول فوری در وضع موجود را مد نظر دارد(همان91-90).
او  فصل را پاسخ به این پرسش به پیایان میبرد که : ایدئولوژیها از کجا نشات میگیرند؟
ایدئولوژیها را افرادی میافرینند که دارای انگیزه های ناشی از نیازهای روانی و تجربیات شخصی و تنشهای حاصله از تعادل اجتماعی یا مجموعه ای از همه اینها هستند(همان،92).
تحول انقلابی
آقای جانسون  پس از ترسیم سیمای ساختار نامتعادل اجتماعی، به ترسیم مدل انقلاب خویش می پردازد؛.
او ابتدا به سه مفهوم اساسی اشاره می کند که توسط ماکیاولی درباره رهبری بیان شده است.
1-       فضیلت: کارایی شخصی که برخی افراد در صحنه سیاست کسب میکنند.
2-        اقبال: مجموعه ای از حوادث و شرایطی که بشر قادر به مداخله در آنها نیست: بخت.
3-     ضرورت: آن دسته از محدودیتهایی که در جامعه ای که باید تصمیمات سیاسی در آن گرفته شود بر اختیار شخصی افراد تحمیل میشود(همان،95-94).
شهریاری که فقط بر یکی از این سه متکی باشد دچار خطای فراوان میشود و پژوهشگری هم که این سه را کامل در نظر نگیرد به خطا رفته است(همان،95).
دو دسته علل در بروز انقلاب وجود دارد که جانسون انها را شروط لازم و کافی میداند.
شروط لازم یا غیر مستقیم اشاره به فشارهایی دارد که توسط نظام اجتماعی غیر متعادل ایجاد میشود. و مهمترین ویژگی یک نظام نامتعادل در بروز انقلاب همانا رکود قدرت است. که برابر میباشد با اتکا به قوه قهریه برای حفظ تمامیت نظام اجتماعی و نیز توانایی رهبران برای ایجاد تحولات سریع و قاطع در شرایط عدم تعادل است. (همان،97-96).
اما علت کافی و نهایی بروز انقلاب حوادثی است که بطور اتفاقی رخ میدهد مثل شورش نظامیان. این رویدادها که چالمزر جانسون انها را عوامل شتابزا مینامد سرعت بخش حرکت انقلابی است این عوامل، فشارهایی هستند که می توانند در جامعه ای که دچار رکود قدرت و ضعف اعتبار شده است، حرکت انقلابی را سرعت بخشند(همان،97).
عوامل شتابزا در جوامع سالم و متعادل به اسانی جذب میشوند و شورش و اغتشاش را به دنبال ندارند.
راههای پیش روی رهبران و نخبگان در شرایط عدم تعادل و رکود قدرت را میتوان به دو طیف کلی اصلاحات تدریجی و انعطاف ناپذیری کامل تقسیم نمود.
وظیفه اصلی نخبگان سازگاری ساخت ارزشی جامعه با شرایط زمانی و محیطی و ایجاد قواعد رفتاری است. تحقق موفق اصلاحات تدریجی در گروی 2 عامل است:
1-آشنایی حکام با شرایط اجتماعی  2- قابلیت انها در تشخیص اینکه کدام عنصر ساخت ارزشی برای تداوم فرهنگ موجود ضرورت دارد(همان،99).
انعطاف ناپذیری نخبگان بصورت تبعیت از سیاستهای ارتجاعی ظهور میکند. سیاستهایی که این عدم تعادل را وخیمتر میسازد. مثلا هیات منصفه جورجیا دو عضو فرقه کوکلس کلان را که متهم به قتل یک افسر سیاهپوست بودند آزاد کردند(همان،100) ( و یا متهمان واقعه 18تیر1378 کوی دانشگاه تهران).
البته بین این دو نوع برخورد روشهای دیگری نیز وجود دارد مانند تسهیل تحرک طبقاتی که بدان وسیله رهبران شورشی بتوانند جذب هیات حاکمه شوند که معمولاً به برقراری مجدد هماهنگی تحت ساخت ارزشی قدیم منجر می گردد. عامل نهایی انقلاب در جامعه ای که حالت تعادلی را از دست داده و حکام آن فاقد اعتبار هستند، در نظریه جانسون عوامل شتابزا نامیده می شوند(همان،103-101).
بنابر شواهد، احتمال بروز شورش در جوامعی بیشتر است که نحوه توزیع قدرت، ثروت و اعتبار و سایر علایق اجتماعی بر مبنای تهدید به استفاده از خشونت سازمان یافته باشد چنین جامعه ای ممکن است از انقلاب مصون بماند(همان،102).
عوامل شتابزا نیز خود به سه دسته تقسیم میشوند:
1-عواملی که مستقیما بر قوای مسلح حکومت تاثیر میگذارند
2- آن دسته از عواملی که بخشی از فرهنگ انتقالی یک ایدئولوژی محسوب میشوند مانند باور طرفداران آن به پیروزی...
3-عملیاتی مشخص توسط گروهی توطئه گر که با برنامه ای انقلابی علیه نیروهای مسلح حکومتی اجرا میشود(همان،104).
(مانند عملیات چریکی سازمان چریکهای فدایی خلق موسوم به حماسه سیاهکل در سال1349)
از آنجایی که ایجاد انقلاب الزاماً به معنی پذیرفتن خشونت به عنوان حربه ای برای تغییر در نظام اجتماعی است، انقلابیون ناچارند که با افراد و گروههایی که برای بکار بردن خشونت آموزش دیده و قانوناً مجاز به استفاده از آن هستند، به مقابله بپردازند.(همان،107).
عوامل شتابزای مرتبط با ارتش خود به 4دسته قابل تفکیک هستند:
1-       شورشهای درون سازمانی: به خاطر شرایط نامطلوب خدمتی
2-        بکار نگرفتن تمام قوا توسط ارتش : رسوخ عقاید انقلابی به واسطه تماسهای دوستانه با عامه مردم در ارتش
3-        عدم قاطغیت نخبگان حکومتی در صدور فرمان صریح سرکوب قهر امیز
4-    شکست در جنگ : که جانسون ان را مهمترین عامل دانسته و نقش تعارضات بین المللی را در خلق انقلابها بسیار موثر میداند(همان،108-107).
   چالمرز جانسون به ماهیت 4مرحله ای تغییرات شخصیتی – روانی در طول یک نهضت انقلابی میپردازد که پیشتر آتونی والاس به کار برده. والاس از اصطلاح انقلاب سخن نمی گوید بلکه واژه تجدید حیات را به کار می برد(همان،110).:
1-       نظام اجتماعی متشکل یا وضع متوازن...
2-       مختل شدن تعادل نظام اجتماعی در اثر ظهور منابع تحول...(مرحله افزایش فشار فردی)
3-       ظهور اشکار کجرویهای ناشی از عدم تعادل اجتماعی(ظهور وضع بسیار آشفته و متحول)
4-       دوره تجدید حیات یا زمان انقلاب  ... (همان،113).
که والاس معتقد است، دوره تجدید حیات دارای 4عملکرد اساسی است:
1-       ابداع چهارچوب فکری یا خلق یک ایدئولوزی انقلابی
2-       ارتباط یا نشر چهارچوب جدید به منظور جلب طرفداران بیشتر
3-       سازماندهی : رابطه مثلثی خالق چهارچوب-حامیان نزدیک-توده پیروان
4-    سازماندهی و تطابق: با انسجام یافتن فرهنگ انتقالی در قالب برنامه ای عملی ، گروه انقلابی نه تنها نسبت به دشمنان بلکه حتی نسبت به اعضایی که در فعالیتها مشارکت ندارند خصومت نشان داده و انها را خائن خطاب میکند(همان،114-113).
این چهار اصل بر روی هم "دگرگونی فرهنگی" یعنی کوشش آشکار برای بیان کردن فرهنگ انقلابی را تشکیل می دهند. آخرین مرحله در تجدید حیات"متعارف ساختن" است در این مرحله توجه نهضت از ایجاد تحولات برگرفته بر ابقای آنها و همچنین تکمیل هنجارهای ضروری برای عملکرد اجتماعی جدید متمرکز شده است(همان،114).
نشانه های عدم تعادل در جوامع مختلف
آقای جانسون در ادامه به به این مطلب اشاره می کند که  هر انقلابی معلول شرایط زمانی و مکانی خاص خود و تحت نظام بخصوصی می باشد(همان، 126). لذا به برخی از نشانه های عدم تعادل اشاره می کند که در خیلی از جوامع وجود داشته است که بصورت کلی آنها را اینطور بیان میکند:
1-خودکشی
2- تعدد و افزایش محبوبیت ایدئولوژیهای گوناگون
3-افزایش تعداد افراد نیروهای مسلح به جمعیت غیر نظامی یعنی نسبت مشارکت نظامی
4-رابطه محتمل جرم و جنایت و عدم تعادل(همان،126).
شورش و انقلاب
جانسون در ادامه برای تبیین دقیق تر مفهوم انقلاب،آن را در مقایسه با شورش مورد بررسی قرار می دهد. به بیان ساده می توان اندیشه جانسون را در این بحث به شکل زیر خلاصه نمود:
شورش ساده ---- شورش ایدئولوژیک ---- انقلاب ساده---- انقلاب تمام عیار
شورش ساده فاقد ایدئولوژی است و شورشیان بجای ایدئولوژی دارای درکی مشخص از ساخت ارزشی فعال جامعه هستند که به انان نشان میدهد که یک یا چند پایگاه اعتباریشان بطور غیر قانونی توسط ستمگری اشغال شده است. نوع سنتی و مشهور شورش ساده را ژاکری مینامند که ریشه در قیام کشاورزان فرانسوی در سال 1358م دارد. شورش ایدئولوژیک گونه ای از قیام است که با هدف ایجاد جامعه ای آرمانی که در گذشته وجود داشته شکل میگیرد(همان،138-136)..
چالمرز جانسون اشاره دارد که تفاوت انقلاب با شورش در تعهد اگاهانه ان به برقراری نظمی نوین در جامعه است.
انقلاب ساده در پی ایجاد تحولاتی اساسی در چند ارزش اجتماعی است و به ارزشهای حاکم بر باورهای دینی ، ساخت سیاسی، یا تفاوت پایگاهها بر مبنای جنس یا سن توجهی ندارد. مثل هدف اعلام یک قانون اساسی  یا تجدید در قانون اساسی حاکم(همان،138).
اما انقلاب تمام عیار در پی ان است تا تمامی ساخت ارزشی جامعه را دگرگون کرده و نحوه تقسیم کار را اساسا متحول سازد. مثل تحول نظام قومی به سرما یه داری(همان،139).
البته او تأکید دارد که نباید این تقسیم بندی را نهایی دانست بلکه بایستی انها را در یک طیف در نظر گرفت(همان،139).
چالمرز جانسون همینطور به 3 رده تشکیلات اجتماعی و سیاسی اشاره دارد:
1-    حکومت: نهادهای رسمی اداری و سیاسی جامعه هستند که تصمیمات مربوط به اداره جامعه را اتخاذ و اجرا میکنند-------- شورش ساده------- با هدف برکناری افراد
2-    رژیم: قواعد اساسی و طرح اولیه تشکیلات سیاسی جامعه مثل دموکراسی، دیکتاتوری ، سلطنتی ، مشروطه،...  ---------- شورشهای ایدئولوژیک و انقلابات ساده --------- با هدف ایجاد تحول در هنجارهای حاکم بر رفتارهای سیاسی و اقتصادی مثل قیام با هدف تعمیم حق رای
( البته این مورد در مورد اشغالگران بیگانه نیز صادق است)
3-    اجتماع: رده ای است که در آن ارزشهای اساسی متکی بر ضرورتهای اصلی جامعه برای ایجاد هماهنگی با شرلیط محیطی است.---------- انقلابات کلی--------- مثلا اعضای جامعه خود را نه از اعضای خاندانها بلکه از اعضای جامعه ملی بدانند مثل انقلاب کبیر فرانسه یا چین(همان،140).
جانسون  به تقسیم بندی والاس از انواع انقلاب بر اساس ایئولوژی مسلط نیز اشاره می کند:
1 - نهضتهایی که در صددند تا فرهنگ سنتی را که دیگر متداول نیست مجددا احیا کنند -----شورش
2- نهضتهایی که در پی وارد کردن نظام فرهنگی بیگانه اند
3-نهضتهایی که ایجاد جامعه نوین و آرمانی را تبلیغ میکنند----- انقلاب(همان،141-140)
استراتژی های انقلابی
آقای جانسون استراتژی های انقلاب را به 2 نوع منفک میکند:
*کودتایی که متکی بر رخنه موثر عوامل در دستگاه دولتی و اشغال مناصب مهم اعتبار در جامعه است.
*قیام مسلحانه توده ای که معمولا جنگ چریکی خوانده میشود(همان،152).
تاکتیک کودتا عبارت است از دستگیری سریع و ناگهانی و گاه قتل نخبگان سیاسی  در نظام موجود .
3نوع استراتژی در کودتاهای مدرن :
1-       رخنه انقلابیون در هیات حاکمه
2-       منزوی ساختن حاکمان از ارتش
3-       ترکیبی از این دو(همان،153)
جنگ چریکی نوعی از جنگ است. یعنی عبارت است از بکارگیری سلاح و نفرات مسلح برای نابودی نفرات و ابزار دشمن.  مائو تسه یونگ  چکیده تاکتیکهای چریکی را اینطور بیان میکند:" دشمن حمله میکند، ما عقب نشینی میکنیم، دشمن اردو میزند، ما دست به عملیات ایذایی میزنیم، دشمن خسته میشود ، ما حمله میکنیم ، دشمن عقب نشینی میکند و ما تعقیب میکنیم"(همان،157).
انقلاب و راه آینده
آقای چالمرز جانسون در فصل پایانی کتا ب تحول انقلابی خویش درباره اینده انقلاب صحبت میکند و به این اشاره دارد که ممکن است جهان آینده تنها دارای یک نظام اجتماعی و چند خرده نظام باشد. و در آن حال باید پرسید تفاوت  جنگ و انقلاب چیست؟ چرا که در ان حالت جنگ وجود نخواهد داشت ! (همان،168)
مدل انقلابی چالمرز جانسون:

  



[2] . Chalmers Johnson





[*] جانسون، چالمرز (1363). تحول انقلابی؛ بررسی نظری پدیده انقلاب. ترجمه: حمید الیاسی. تهران: امیرکبیر 

هیچ نظری موجود نیست: