۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

بررسی تبیین های انقلاب اسلامی با تاکید بر نظریه های جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی

مقاله حاضر به قلم دکتر علی مرشدی زاد، هیرش قادرزاده و عباس نعیمی
در شماره 15مجله علمی-ترویجی رهیافت انقلاب اسلامی منتشر گشته است.

چکیده:
  هدف اصلی این پژوهش بررسی و توصیف تبیین های صورت گرفته از انقلاب اسلامی ایران با استفاده از نظریه های جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی می باشد. چهارچوب نظری تحقیق متکی بر نظریات اندیشمندانی مانند وبر، دورکیم، هانا آرنت و ویلیام کورنهاوزر می باشد. این نوشتار سعی در پیوند میان این تئوری ها و ارائه تبیین های موجود در مورد انقلاب اسلامی از پرتو این دو نظریه دارد. روش تحقیق بکار رفته در این پژوهش تحلیل اسنادی و روش گرداوری داده ها نیز کتابخانه ای است. تبیین های صورت گرفته توسط افسانه نجم آبادی در مقاله بازگشت به اسلام: از مدرنیسم تا نظم اخلاقی، حمید عنایت در مقاله انقلاب ایران، مذهب در قالب ایدئولوژی سیاسی، حسین بشیریه در کتاب دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، حسین حسینی در کتاب رهبری و انقلاب و علی محمد حاضری در مقاله ارزیابی نظریه کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران، مورد بررسی قرارگرفت و نتیجه بیانگر آن بود که گر چه در اکثر این تبیین ها به هر دو وجه یعنی جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی اشاره شده است اما هر کدام از نظریه پردازان نقش یکی از دو عامل را پر رنگ تر نشان داده و عامل دیگر را فرعی دانسته اند.

چکیده:

  هدف اصلی این پژوهش بررسی و توصیف تبیین های صورت گرفته از انقلاب اسلامی ایران با استفاده از نظریه های جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی می باشد. چهارچوب نظری تحقیق متکی بر نظریات اندیشمندانی مانند وبر، دورکیم، هانا آرنت و ویلیام کورنهاوزر می باشد. این نوشتار سعی در پیوند میان این تئوری ها و ارائه تبیین های موجود در مورد انقلاب اسلامی از پرتو این دو نظریه دارد. روش تحقیق بکار رفته در این پژوهش تحلیل اسنادی و روش گرداوری داده ها نیز کتابخانه ای است. تبیین های صورت گرفته توسط افسانه نجم آبادی در مقاله بازگشت به اسلام: از مدرنیسم تا نظم اخلاقی، حمید عنایت در مقاله انقلاب ایران، مذهب در قالب ایدئولوژی سیاسی، حسین بشیریه در کتاب دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران، حسین حسینی در کتاب رهبری و انقلاب و علی محمد حاضری در مقاله ارزیابی نظریه کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران، مورد بررسی قرارگرفت و نتیجه بیانگر آن بود که گر چه در اکثر این تبیین ها به هر دو وجه یعنی جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی اشاره شده است اما هر کدام از نظریه پردازان نقش یکی از دو عامل را پر رنگ تر نشان داده و عامل دیگر را فرعی دانسته اند.

واژگان کلیدی: انقلاب اسلامی ایران، جامعه توده وار، کاریزما، امام خمینی







مقدمه:

انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 معماهای مختلفی را پیش روی محققین علوم  اجتماعی قرار داد . انقلاب اسلامی ایران در زمره رویداد های مهم قرن بیستم محسوب می شود که نخبگان سیاسی و علمی را با مباحث مفهومی و نظری جدید و با چالش های جدی مواجه ساخت. از جمله مهمترین این بحث ها، مباحث مربوط به فرایند بسیج سیاسی، جایگاه عاملیت در انقلابها، نقش راهبردی ایدئولوژی و... است.  نظریات گوناگونی در این زمینه ارائه شده، که به نظر می رسد دیدگاههای مزبور قادر به تبیین جامع و مانع انقلاب نبوده اند ازجمله نظریات ارائه شده در این زمینه نظریه جامعه توده وار و نظریه کاریزمایی امام خمینی (ره) می باشد. گر چه در اکثر این تبیین ها به هر دو وجه یعنی جامعه توده وار و رهبری کاریزمایی اشاره شده است اما هر کدام از نظریه پردازان نقش یکی از دو عامل را پر رنگ تر نشان داده و عامل دیگر را فرعی دانسته اند . برخی تبیین گران نظیر حمید عنایت (1378) ، افسانه نجم آبادی (1384) و حسین بشیریه (1371) شرایط توده وار جامعه ایران را در  دهه ی 50 علت اصلی بسیج مردمی می دانند. آنها با تاکید بر اتمیزه شدن ساختار اجتماعی و بحران معنا و پیدایی وضعیت آنومیک، افراد را آماده جذب ایدئولوژی برای دستیابی به معنا و هویت جدید دانسته اند.این دسته از تبیینها ذیل نظریه جامعه توده وار قرار می گیرند که شرایط آنومیک موجود در جامعه را عامل اصلی جذب به یک جنبش توده ای می دانند و نه ویژگی ها و خصلت های رهبر.

بعضی دیگر از نظریه پردازان چون ماکس وبر ، ویژگی ها و جذبه های منحصر بفرد رهبر را عامل گرایش افراد به جنبش توده ای می دانند از جمله تبیین گرانی که به این بعد پرداخته است، می توان از حسین حسینی یاد کرد که ویژگی بارزی که نظریه ی وی را از بقیه  متمایز می کند این است که وی اگر چه بر روی ویژگی های منحصر بفرد رهبر انقلاب اسلامی ایران تاکید فراوانی دارد، اما شرایط اجتماعی و فرهنگی و عوامل دیگری را هم در بسیج مردمی موثر می داند. بعضی دیگر از تبیین گران هم با انجام بازسازی هایی در نظریه سلطه کاریزمایی که توسط ماکس وبر جامعه شناس آلمانی وارد ادبیات جامعه شناسی شد، آن نظریه را قابل تطبیق با انقلاب اسلامی می دانند. علی محمد حاضری(1380) در این دسته جای می گیرند.

به دلیل تغییرات بوجود آمده در انقلابها از جمله استحاله ی ارزشها، دگرگونی ساختاری، تغییر نهادها و تغییر جایگاه نخبگان لازم و ضروری است که تئوری های موجود را به بوته ی آزمایش گزارده و ضعف و قوتهای آنها شناخته شود. در عین حال، برای تبیین انقلاب اسلامی با همه بازتاب های وسیع و غیر منتظره



اش،  با توجه به پیچیدگی ها و تغییراتی که انقلاب ایران در تئوری های انقلاب به وجود آورده است، بایستی بررسی دقیقی درباره تجدید نظرهای صورت گرفته در تئوری های موجود به عمل آورده شود. بنابراین عظمت حقیقی انقلاب اسلامی آنگاه آشکارتر می شود که عمق و و سعت دگرگونی شگرفی که بر اثر آن در حوزه معنا و اندیشه رخ داده است به درستی فهم و دریافت شود. در ادامه این نوشتار و بعد از ارائه چارچوب نظری تئوری های یاد شده (کاریزما و جامعه توده وار) به شرح تک تک نظریات در مورد انقلاب اسلامی از پرتو تئوری های مذکور می پردازیم.



چارچوب نظری

الف) رهبری کاریزمایی

كاريزما[1]  در لغت يوناني و به معناي موهبت الهي مانند توانايي معجزه كردن يا پيش بيني حوادث آينده است ، ماكس وبر اين اصطلاح را از رودلف سم[2]  مورخ مذهبي و نظريه پرداز آلماني به عاريت گرفته است (1). ماكس وبر از اين مفهوم براي تقسيم بندي انواع سيادت سياسي بهره گرفت و آن را در كنار دو نوع سيادت ديگر يعني قانوني و سنتي قرار داد ؛ در سيادت كاريزمايي از شخص رهبر بنا به اعتماد به شخص او يا به وحي نازل شده بر او ، يا به قهرماني يا سرمشق بودن او در محدوده اعتقاد به كاريزمايي وي اطاعت مي شود در نتيجه چنين اعتقادي ، پيروان به رهبر كاريزمايي با آميزه ايي از حرمت، هيبت، و وفاداري استوار مي نگرند (2). در مجموع وبر ويژگي هایی سیادت کاریزمایی را به صورت زیر ذکر می کند:

1-    واژه ي كاريزما براي كسي كه صاحب توانايي ها با خصوصيات فوق طبيعي و يا حد اقل استثنايي باشد بكار مي رود.

2-    پذيرش توسط آنهايي كه در معرض سيادت هستند براي اعتبار كاريزما تعيين كننده است.

3-   اگر شخص صاحب کاریزما برای مدتی طولانی بدون نشانه یا خصیصه کاریزمایی بماند، مردم تصور می کنند که خداوند قدرت های سحرآمیز او را رها کرده است و بسیار محتمل است که وی سیادت کاریزمایی خود را از دست بدهد.



4-    تشكيلاتي كه تحت سيادت كاريزمايي است مبتني بر نوعي از روابط تانیسی ،احساسي است.

5-    كاريزما بهره گيري اقتصادي از اين فضيلت را به عنوان منبع درآمد تكفير و طرد مي كند. بنابراین کاریزما نیرویی غیر اقتصادی است که هرنوع درگیری در روال روزمره دنیوی را طرد می کند.

6-          در دوران كاملا سنتي كاريزما بزرگترين نيروي انقلابي است (3).


مهمترين عرصه ي مورد اختلاف در مبحث كاريزما ريشه ها و زمينه هاي ظهور در جنبش كاريزمايي است. در اين عرصه محققان بسته به توجهي كه به متغيرهاي زير دارند از يكديگر متمايز مي شوند :

1-          فرد داراي ويژگي ها و توانايي هاي استثنايي به عنوان رهبر كاريزماتيك

عده ای از محققین در بحث از کاریزما و جنبش های کاریزمایی و علل شکل گیری آنها شرط ضروری را وجود رهبری با ویژگی های خارق العاده می دانند و اگرچه سایر عوامل را نادیده می گیرند ولی کانون توجهشان خصوصیات فردی رهبر کاریزماست که باعث جذب توده ها به آنها می شود.

2-         پيروان يا توده هاي آماده اطاعت و ادراك آنها و ريشه هاي اطاعت آنها

عده ای دیگر از محققان نیز توجه اصلی خود را متمرکز تلقی پیروان و حامیان فرد کاریزما می کنند. ریچارد فاگین معتقد است که رهبر کاریزمایی همیشه آفریده ی پیروانش است به این معنا که اقتدار کاریزمایی در سیستم اعتقادی پیروان ریشه دارد تا در بعضی ویژگی های رهبر.

3-          شرايط بحراني (شرايط اقتصادي – اجتماعي و سياسي جامعه  )

وبر و اکثر شارحان آثار او، همگی بر این نکته توافق دارند که اقتدار کاریزمایی در دوره های فشار و اضطراب روانی، فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی و سیاسی پدید می آیند. بطور کلی می توان گفت از نظر وبر منشاء ظهور جنبش های کاریزمایی، پیدایش خلاء معنایی است که در نتیجه عدم کفایت سنت ها و نظام فکری مستقر برای تبیین تحولات نو ایجاد می شود. از این رو جنبش کاریزمایی اغلب به منظور رفع ایجاد خلاء معنا به تجدید سنت می پردازند و بر حول تعاریف جدبدی که از واقعیت اجتماعی به دست می دهند، پیروان را بسیج می کنند.

4-    متغيرهاي فرهنگي : اسطوره ها و ارزش هاي فرهنگي ، الگوي رهبري جامعه ، يژگي هاي فرهنگي جامعه

علاوه بر ویژگی های یاد شده اسطوره ها و ارزش های موجود در فرهنگ یک جامعه و عناصر مذهبی موجود در آن در بررسی جذب پیروان به رهبر کاریزما و تبدیل شرایط اجتماعی به عنوان زمینه ای مناسب

برای ظهور چنین جنبش هایی بسیار مهم تلقی می شوند. اینکه ایدئولوژی رهبر تا چه حدی به این مسائل نزدیک باشد و از آن بهره بگیرد، این که رابطه شخص رهبر با اسطوره های موجود در فرهنگ چگونه باشد، و الگوها و سنن رهبری جامعه چطور باشد همگی مسائلی هستند که باید در ظهور جنبش های کاریزمایی و تعیین ماهیت و تداوم آن مورد توجه قرار گیرد (4).

ب) جامعه توده وار[3]

ريشه اصلي اين نظريه را مي توان در آراي دوركيم پيدا كرد او از دو نوع همبستگي[4] در دو جامعه متفاوت ياد مي كند همبستگي مكانيكي[5] كه وي‍‍‍ژه ي جوامع سنتي است با عدم تمايز و وجود همانندي ميان اعضاي يك جامعه، تقسیم کار در سطح ابتدایی و قانون سرکوبگر مشخص مي شود (5). در مقابل همبستگي ارگانيكي[6] كه ويژگي جوامع مدرن است با صفت تمايز مشخص مي شود،گسترش جمعيت جوامع باعث تقسيم كار مي شود . فرد در جامعه اول مرکزگرا و در جامعه دوم مرکزگریز است (6). دوركيم گذر از جامعه ي با همبستگي مكانيكي به جامعه ايي با همبستگي ارگانيكي را با عنوان آنومي[7]  ياد مي كند (7). جامعه آنوميك در نظر دوركيم جامعه اي است كه از يك  طرف از همبستگي مكانيكي و در واقع از سنت ها كنده شده و هنوز به همبستگي ارگانيكي و جامعه مدرن نرسيده است اين حالت به عبارتي يك سرگشتگي و سرگرداني را براي افراد جامعه به وجود مي آورد (8).

تئوري پردازان بعدي جامعه توده وار اين نظريه دوركيم را بسط دادند و وقوع انقلاب را محصول توده اي شدن جامعه مي دانند ، آنها بسيج انقلابي و هم پيدايش ايدئولوژي هاي انقلابي را تنها در جامعه ايي امكان پذير مي دانند كه توده ايي شده باشد. طبق این تئوری، جنبش انقلابی توده ای متعلق به قرن 20 است و می توان آن را به عنوان محصول ویزگی های معین جامعه معاصر از قبیل صنعتی شدن و بسط ارتباطات سریع دانست (9). هانا آرنت[8]  و ویلیام كورنهاوزر[9]  از معروفترين اين نظريه پردازان محسوب



مي شوند هانا آرنت بيشتر به وجه ذهني توده ها تاكيد دارد در حالي كه كورن هاوزر به پيامدهاي اجتماعي ذره اي شدن و اتميزه شدن افراد جامعه مي پردازد.

آرنت توده را جمعيت بي شكل مي داند كه از افراد جدا از هم تشكيل شده و فاقد هويت مشترك ، احساس منافع، و آگاهي هاي گروهي است. وی معتقد است توده ها از میان تکه پاره های جامعه ای شدیدا ذره ذره شده و فاقد روابط اجتماعی بهنجار رشد می نمایند (10). به نظر آرنت آن چه موجب پيدايش جامعه ي توده اي مي شود فرو رفتگي مرزهاي طبقاتي است و به همین دلیل آرنت گاه به جای اصطلاح جامعه توده ای از اصطلاح جامعه بی طبقه استفاده می کند. به نظر او فرو ريزي مرزهاي طبقاتي و سياسي و... باعث مي شود افراد به صورتي منفرد و مجزا از همديگر ظاهر شوند . آرنت احساس تنهایی را که خود محصول انزوای افراد در جامعه توده وار است عامل اصلی روی آوردن افراد به ایدئولوژی به عنوان منطق خاص در جنبش های انقلابی یا توتالیتر می داند(11).

کورنهاورز جامعه اي را توده اي مي داند كه در آن روابط گروهي و واسطه ايي از ميان رفته باشند، مرزهاي ساختاري ميان اكثريت (توده ي مردم) و اقليت (نخبگان) محو شده باشد و این دو بخش از جامعه به طور مستقیم در دسترس یکدیگر قرارگرفته باشد هاوزر رفتار توده ای را رفتاری می داند که مستقیم و بی واسطه است، یعنی در چارچوب تشکل ها و گروه های میانجی (جامعه مدنی) صورت نمی گیرد. به نظر او چنین رفتاری طاقت زیادی برای مصالحه ندارد و به زودی به سمت خشونت پیش می رود. این گونه رفتار به شدت بی ثبات است و سرعت توجه خود را از از موضوعی به موضوع دیگر تغییر می دهد. در جامعه توده ای به دلیل فرو ریختن مرزهای بین توده ها و نخبگان ، توده ها به سادگی در معرض بسیج[10]  قرار می گیرند. از نظر وی این سرآغاز شکل گیری جنبش های توتالیتر است در این دیدگاه نقطه ی مقابل جامعه ی توده وار، جامعه کثرت گرا[11]  است که زمینه های تشکیل جنبش های توتالیتر را از بین می برد(12) کورنهاوزر در ادامه استدلال می کند که وقتی رفتار توده ای حول یک برنامه سازمان یابد و تداوم پیدا کند ویژگی یک جنبش توده ای را به خود می گیرد و این عناصر بی ریشه و رها

از طبقات هستند که در وهله نخست و در بیشترین تعداد از این گونه جنبش ها حمایت می کنند (13).







از خلال تعاريف و توصيفاتي كه از جامعه توده وار ارائه شده، مي توان ويژگي هاي اصلي جامعه توده وار را به ترتيب زير فهرست كرد :

-               تضعيف و فقدان همبستگي هاي اجتماعي ( اعم از همبستگي هاي قومي و ملي ،محلي و ..)

-                تضعيف يا زوال ساختار اجتماعي و تمايزات طبقاتي و قشربندي اجتماعي

-               تضعیف یا فقدان تشکل های متنوع و مستقل صنفی، سیاسی و..... که افراد هم سود و هم رای را به هم پیوند دهد.

-               تضعيف پيوند افراد با نهادها و سنت هاي اجتماعي

-                تجزيه ي جامعه به افرادي منفرد كه در عين حال از حيث افكار ، ارزشها ،و ...همشكل هستند

-                احساس بي جايگاهي

-                تزلزل و بي ثباتي عقايد و افكار و غلبه ي احساسات بر حيطه ي رفتارهاي اجتماعي و سياسي افراد

-                دسترسي مستقيم و بي واسطه ي نخبگان و رهبران سياسي به توده هاي مردم (14).

بحث طرفداران نظریه جامعه توده وار در مورد رهبران جنبش های توده ای و انقلابی مبتنی بر مفهوم تنهایی و انفراد است. آن ها معتقدند که رهبران این جنبش ها افرادی حاشیه ای هستند و یا از بخش های حاشیه ای جامعه بر می خیزند. منظور از حاشیه ای بودن فرد عبارت است از تمایز جایگاه و صفات فرد نسبت به اکثریت جامعه است. اگر نارضايتي جامعه از طريق نخبگان سياسي حاكم مهار شود ديگر بسيج سياسي اتفاق نمي افتد ، اما اگر نخبگان سياسي حاكم در حل مشكلات جامعه با مشكل مواجه شوند رهبري جنبش توده اي را نخبگان غير حاكم و افراد حاشيه اي حكومت بر عهده مي گيرند لذا در اين وضعيت شرط لازم براي بروز جنبش توده اي در جامعه، سقوط اقتدار و مرجعيت سياسي حكومت و خودداري مردم در پذيرش سياسي حاکم است با آماده شدن گروهي متشكل از افراد حاشيه اي و نخبگان سياسي ناراضي وحدتي كاذب در ميان توده ها شكل مي گيرد كه تنها عامل پيوند دهنده ي آنها نه تعلق داشتن به يك قشر و طبقه ي خاص بلكه به ظاهر وجود منافع مشترك است كه در نهايت به جنبشي انقلابي و توده ايي مي انجامد ، قرار گرفتن زمام رهبري در دست افراد حاشيه ايي زمينه تحقق و به اصطلاح شرط كافي انقلاب توده ايي را فراهم مي كند (15) .







از دست رفتن پیوستگی گروهی افراد به دلایلی مانند کنده شدن آنها از سنت



ذره ای شدن افراد و ایجاد حس فقدان اجتماع


آماده شدن افراد برای پذیرش ایدئولوژی های جدید و جستجوی جامعه جدید به جای جامعه از دست رفته





             مهار توده ها و سرکوب آنها توسط                       به دست گرفتن رهبری جنبش توده ای به دست نخبگان غیر کاریزما                                          

                             نخبگان سیاسی حاکم و عدم بسیج                             حاکم و افراد حاشیه ای و منزوی از جمله   

                                      



                                                              عدم انقلاب                             انقلاب

الگوی کلی نظریه جامعه توده وار



بررسی یافته ها

افسانه نجم آبادی در مقاله ی «بازگشت به اسلام  ، از مدرنیته تا نظم اخلاقی» که درباره انقلاب ایران نوشته به دنبال علل فکری و فرهنگی این انقلاب است او این سوال را مطرح می کند که چرا در ایران تعداد زیادی از مردم برای یافتن راه حل مسائل دنیوی خود به اسلام روی آوردند ؟ سپس در پاسخ به این سوال مدعی است که تصور و قضاوت مردم در باره اخلاقیات  موجود در جامعه قبل از انقلاب  و تمایل آنها به ایجاد یک نظم اخلاقی، علت اصلی روی آوردن آنها به اسلام بود(16).

نجم آبادی معتقد است از اواخر قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم میلادی، متفکرین و فعالین سیاسی ایران، غرب را معیار توسعه تلقی می کردند، اما از نیمه قرن بیستم به بعد به تدریج این عقیده در ایران پیدا شد

که فساد و انحطاط جامعه ایرانی، نتیجه دنباله روی از غرب است و در اینجا بود که زمینه فکری تمایلات اسلامی پدیدار شد. نجم آبادی در توضیح علل اجتماعی این گرایش به آثار و پیامدهای اصلاحات دهه های 1340 و 1350 در ایران اشاره می کند(17). می توان تبیین وی را به صورت زیر نشان داد. در این الگو فلش ها لزوماً نشان دهنده روابط علی و معلولی نیستند ولی می توان گفت که هر کدام از پارامترها شرط لازم برای وقوع انقلاب اسلامی هستند.

اصلاحات خصوصاً (اصلاحات کشاورزی)    مهاجرت وسیع روستائیان به شهرها  عدم جذب مهاجران  شکل گیری طبقه وسیعی از فقرای شهری با فرهنگ سیاسی  دیدگاه تقدیر گرایانه و فقدان سازمان منسجم اجتماعی  جذب توده ها به شعارهای بسیج کننده روحانیون  بسیج مردمی انقلاب .

همانطور که مشاهده می شود در این تبیین هیچ اشاره ای به ویژگی ها و خصوصیات منحصر بفرد رهبر کاریزما نشده و فقط شرایط اجتماعی موجود ایران را زمینه ساز جذب مردم به ایدئولوژی روحانیون می داند. می توان گفت که تبیین نجم آبادی کم و بیش با ویژگی های مورد تاکید نظریه جامعه توده وار همخوانی دارد.

حمید عنایت در مقاله «انقلاب اسلامی : مذهب در قالب ایدئولوژی سیاسی» در مورد سقوط ناگهانی نظام سلطنتی در ایران می نویسد: برای تبیین وضعیت پیچیده و علل نامرئی سقوط شاه باید از اصطلاح نابهنجاری در جامعه شناسی کمک گرفت، بی شک انقلاب اسلامی ناشی از سستی در روشهای سنتی اعمال قدرت و نیز تزلزل در معیارهای تشخص اجتماعی افراد بوده است....ظاهراً فروپاشی خانواده های بزرگ ، مهاجرت روستائیان به شهرها، آداب و ارزش های ناشی از صنعتی شدن و عدم توازن میان تجددگرایی ناقص و سطحی از یک سو و ارزش ها و روش های سنتی از سوی دیگر تا حد قابل ملاحظه ای موجبات سقوط شاه را فراهم کرده است. مردم از ریشه های اخلاقی و فرهنگی خود بریده بودند و احساس هویت ، پیوندهای گروهی و همبستگی صنفی رو به زوال بود(18).

ایشان در ادامه این مقاله از یک نوع تبیین اجتماعی به سمت یک توع تبیین فرهنگی حرکت می کند و بیان می کند  که انقلاب شیعی منبع اسلامی اسطوره ایی و زمینه ساز انقلاب اسلامی بوده است و لذا تشیع را می توان همان عنصری دانست که انقلاب ایران را از سایر انقلابها متمایز می کند. همانطور که اشاره شد

تبیین حمید عنایت ، یک نوع تبیین اجتماعی- فرهنگی است که می توان از قسمت اجتماعی آن ویژگی های جامعه توده وار و از قسمت فرهنگی آن رهبری کاریزمایی را بیرون کشید، هر چند که به ویژگی های منحصربفرد رهبری کاریزمایی امام خمینی توجه چندانی نکرده است.





میتوان تبیین  آقای عنایت را به صورت زیر رسم کرد :

پیدایی ویژگی های متناقض در حیات اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی   به وجود آمدن آنومی و بی هنجاری  کنده شدن مردم از ریشه های فرهنگی و اخلاقی  از دست رفتن هویت جمعی و همبستگی گروهی  شکل گیری جامعه توده وار تحول در مفاهیم فکری شیعه به دست گرفتن رهبری توسط امام خمینی   انقلاب .



دکتر حسین بشیریه درکتاب «دیباچه ای بر جامعه شناسی  ایران دوره جمهوری اسلامی» به طور ضمنی به تبیین انقلاب اسلامی از منظر تئوری جامعه توده وار  پرداخته است وی عامل اصلی انقلاب اسلا می ایران را سیاست های نوسازی رژیم پهلوی می داند. بشیریه دلیل اصلی انقلاب اسلامی را سیاست نوسازی دولت مطلقه پهلوی می داند که از نظر وی این سیاست دو پیامد اصلی داشته است:

 یکی تضعیف جامعه سنتی و طبقات ما قبل سرمایه داری  و دیگری ایجاد زمینه های  ظهور توده ای از طریق اصلاحات ارضی و اقتصادی ،گسترش شهر نشینی ، مهاجرت و ... همین دو پدیده موتور اصلی انقلاب  اسلامی را تشکیل دادند  . بدین سان گروه های سنتی بازار و روحانیت از زمینه مساعد جامعه توده ای برای بسیج بر ضد دولت پهلوی بهره گرفتند. از نظر بشیریه انقلاب سال 57 را نمی توان تنها در این بعد خلاصه کرد. به طور کلی آن انقلاب مرکب از دو حرکت عمومی بود: یکی این که ادامه انقلاب مشروطه در جهت محدود سازی قدرت دربار و اجرای قانون اساسی مشروطه بود و بخش عمده ای از طبقات و نیروهای مدرن از این خواست حمایت می کردند. حرکت دوم همان حرکت اسلامی با پشتوانه طبقات سنتی و بسیج جامعه توده ای بود و در آن طبقه روحانیت، بازار و توده های گسیخته شهری نقش عمده ای ایفا کردند(19).

همانطور که مشاهده می شود بشیریه هم به هیچ عنوان از ویژگی های کاریزمایی امام خمینی یادی نکرده و فقط عوامل اجتماعی شکل گرفتن جامعه ی توده ایی را مد نظر قرار می دهد .

می توان از نظریه بشیریه مدل زیر را استنتاج کرد:



                                             تضعیف طبقات سنتی و ماقبل سرمایه داری   

بسج توده ها                                                                                                سیاست نوسازی دولت مطلقه پهلوی

توسط بازار و روحانیت                                     

                                                      ظهور جامعه توده ای از طریق اصلاحات ارضی و گسترش شهرنشینی و مهاجرت                                                                     

                                                                  



تبیین انقلاب اسلامی توسط حسین حسینی در کتاب  رهبری و انقلاب  ( نقش امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران ) در پرتو نظریه ی کاریزما انجام گرفته است و  بر خلاف تبیین های پیشین که فقط زمینه های به وجود  آوردن کاریزما یا یک ایدئولوژی برای جذب توده ها را مد نظر داشتند ، ویژگی های منحصر بفرد رهبر کاریزمایی یعنی امام خمینی را هم مورد توجه قرار داده است. توجه به زمینه های  ظهور کاریزما ، زمینه های فرهنگی  ظهور کاریزما ،ویژگی های منحصر به فرد رهبر کاریزما  ، ضد کاریزما و عواملی دیگر مانند استفاده  از تئوری های دیگر مانند تئوری جانشین سازی  اسطوره ای در کنار نظریه ی کاریزمای وبر تبیین حسینی را از سایر همتایان خود متمایز ساخته است. سوال اصلی این کتاب این است  که امام خمینی چگونه توانست مردم را در جریان انقلاب اسلامی  سال 56 و 57 بسیج کند. (20) ایشان با توجه به رهیافت  رهبری کاریزمایی وبر و رهیافت های بعد از او که توسط کسانی چون گیرتر ، ترنر و ویلنر ارائه شده است و تحت عنوان ( نظریه ی جانشین سازی اسطوره ای) لقب گرفته است درصدد پاسخگویی به این سوال بر آمده است

امام خمینی در تعامل با جنبش کاریزمایی از یکسو به عنوان شخصیتی که نشانه هایی از یک رهبر مناسب برای چنین اوضاع بحرانی داشت، نقدی بر حاکمیت سیاسی موجود ارائه کرد و از سوی دیگر، ایدئولوژی جاذبی ارائه کرد که برای معضلات موجود (بحران)، راه حل پیشنهاد می کرد و بر این اساس، ابتدا مدیران و پیروان اولیه و سپس توده های هر چه گسترده تری از جامعه ایران را به حرکت واداشت نقش هایی مانند سمبل مبارزه بودن، دلیل و بهانه مبارزه قرار گرفتن، قهرمان مبارزه و منجی بودن، فرماندهی و هدایت حرکت و مانند اینها، موجب دامن زدن به بحران (و بنابراین، از مرد حادثه جوی سیدنی هوگ، به مرد حادثه آفرین و بحران ساز تبدیل شدند) و گسترش جنبش شد (21).

از سوی دیگر هسته ی اولیه جنبش کاریزمایی، با تصویری که از امام داشتند (مقدس مظلوم مبارز) و آمادگی فداکاری برای وی، ضمن اصرار کوشندگی سیاسی در قالب اقداماتی مانند راه اندازی تظاهرات خیابانی و واداشتن نیروهای امنیتی رژیم به سرکوب و اقدامات ارتباطی و تبلیغاتی، در گسترش جنبش کاریزمایی و زمینه های فراگیر شدن رهبر کاریزمایی نقش مهمی ایفا کردند... نتیجه تعامل یادشده توسعه همزمان جنبش و رهبر کاریزمایی بود از یک سو رهبر به گسترش جنبش کمک می کرد و از سوی دیگر جنبش در توسعه کاریزمایی رهبر نقش ایفا می کرد. جنبه روانی این توسعه، دربردارنده فرایندهای مختلفی از تغییر نگرش است، بنابراین در مورد انقلاب اسلامی مهمترین فرایند که نقش تعیین کننده ای هم در شکل دهی به تصویر قدسی از امام خمینی در اذهان توده های مردم داشت فرایند جانشین سازی اسطوره ای بود (22) .

حسینی در پایان کتاب خود انتقادی به تئوری های رهبری کاریزمایی وارد می کند و آن نادیده گرفتن عنصر ضد کاریزما در صحنه تعامل است. وی می نویسد: در همه تئوری ها رابطه کاریزمایی، رابطه ای دوطرفه میان رهبر و پیروان است و حال آنکه برای فهم کامل تر کاریزما و نحوه ی توسعه آن، این رابطه را باید به صورت رابطه ای سه طرفه حاصل تعامل میان رهبر کاریزمایی، پیروان و ضد کاریزما مطالعه کرد. وارد کردن عنصر ضد کاریزما در تحلیل و ترسیم صحنه ای که در جریان آن، وی وارد درگیری با رهبری کاریزمایی و پیروانش می شود، تصویری پویا از رابطه کاریزمایی را به نمایش می گذارد. حسینی در نمونه بررسی خود برای ضد کاریزما کارکردهای متنوعی را بیان کرده است، از قبیل اینکه با فراهم آوردن جنبه های منفی سناریوهای جانشین سازی اسطوره ای، باعث تقویت روند جانشین سازی مثبت خود کاریزما می شود. ضد کاریزما با ایجاد و سرکوب و کشتار باعث تشبیه فضای معاصر با فضای بحرانی اسطوره تاریخی و سرانجام زمینه سازی جانشین سازی می شود(23).



از دیگر نوشته های موجود در زمینه کاریزما و تطبیق آن با رهبری انقلاب اسلامی ، مقاله علی محمد حاضری تحت عنوان «ارزیابی کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران» می باشد. حاضری معتقد می‌باشد بی‌شک اگر بتوان مصداقی برای نظریه کاریزمای وبر، در جهان معاصر سراغ گرفت رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران، برجسته‌ترین مورد آن خواهد بود. از همین روست که نظریه وبر بویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و تحولات سیاسی‌ـ فرهنگی متعاقب آن با نوعی اقبال مجدد مواجه شده است و بخش مهمی از کوششهای نظری برای تبیین این رخداد، مستقیم و غیرمستقیم، متأثر از دستاوردهای اندیشه وبر است به گمان وی اندیشه های وبر در مقایسه با سایر متفکرین غربی ظرفیت بالا و عناصری برای تبیین نظری انقلاب اسلامی در درون خود نهفته دارد که به طور خلاصه از این قرارند:

1-         تاکید بر روش تفهمی و درک این که روش های طبیعت گرانه و پوزیتویستی برای تبیین مسائل انسانی کفایت نمی کنند و نیز اعتنا به ادراک کنشگر به عنوان پیش شرطف برای فهم کنش انسانی. اساساً روش تفهمی راهکار مناسب تری برای درک و تبیین رفتارهای برخاسته از باورهای دینی است.

2-         اشاره به کنش معطوف به ارزش که راهی را در سنخ شناسی کنش های انسانی گشود که در فهم کنش های انسانی متداول در پدیده انقلاب اسلامی بسیار کارآمد است.

3-         ارائه الگوی عملی- پژوهشی- تاریخی- جامعه شناختی (در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری) که حاصل آن کشف نقش موثر و برتر اعتقاد و باور انسان ها در تحولات اجتماعی است. درک انقلاب اسلامی و ایده ها و عملکرد رهبری آن بدون چنین رویکردی بسیار دشوار است.

4-         تاویل روشن بینانه وبر درباره کارآمدی مطلق و نهایی عقلانیت ابزاری

5-         ارائه نظریه اقتدار کاریزمایی است که در واقع قالبی بود که وبر نوع ویژه ای از روابط سلطه را به آن ارجاع می کرد که در واقع به صورت استثناء از قاعده عمومی فرایند تحول از سلطه سنتی به سلطه قانونی شناخته می شد. وبر با درک نقصان و خلاء معنوی عصر عقلانیت اومانیستی و عدم شیفتگی نسبت به آن نوع، اقتدار کاریزماتیک را شناسایی کرد که در آن رابطه مردم و رهبران بر بستری از ارزش های معنوی بنا شده بود.این در حالی است که نظام انقلاب اسلامی و رهبری آن نیز دنبال تحقق این معنویت و رابطه معنوی بوده است (24).

با این اوصاف و با وجود مقامی که این صاحب نظر برای تئوری رهبری کاریزمایی وبر قائل است، برای تطابق کامل این نظریه با مدل رهبری امام خمینی، اصلاحات و بازسازی هایی را درباره نظریه وبر پیشنهاد می دهد بدین منوال که شاید بتوان گفت پیام انقلاب اسلامی، برپایی نظام اجتماعی مبتنی بر ویژگی های اقتدار کاریزمایی، نه به صورت امری موقت وگذرا و ماقبل عصر اقتدار قانونی، بلکه به عنوان نظامی مابعد و متعالی تر از آن عصر است. بر اساس این نگرش، فرایند تاریخی مورد نظر وبر، به این نحو اصلاح می شود که بشریت در فرایند تکامل خود به جای محصور ماندن در یک فرایند دو سویه سنت-عقلانیت، سه مرحله متمایز را طی می کند. اول عصر اقتدار سنتی، دوم عصر اقتدار قانونی و سوم عصر اقتدار کاریزماتیک. با این توضیح که مطابق مشی نظری وبر، هر یک از دو نوع نظام قانونی و کاریزماتیک قبل از تحقق فراگیر و مستمر خود می توانند ظهورهای کوتاه مدت و موقتی نیز داشته باشند. به این ترتیب، نظام کاریزماتیک که وبر آن را به صورت امری موقت و گذرا در تاریخ بشر مشاهده کرد، نظامی مستمر و مستقر می باشد که انقلاب اسلامی ایران برای بشریت به ارمغان آورده است و استمرار و استقرار آن تنها در شرایطی متصور است که بشر تجربه نظام های دموکراتیک و قانونی را پشت سر گذاشته باشد و به این ترتیب دیدگاه مشهور وبر مورد تبدیل نظام های کاریزماتیک به سنتی یا قانونی که پس از مرگ رهبر کاریزما اتفاق می افتد، تنها در شرایطی صحیح است که این نظام قبل از پیدایش نظام های قانونی و دموکراتیک بر پا شده باشد و گرنه، آن دسته از نظام های کاریزماتیک که در پی و بعد از دسترسی بشر به نظام های دموکراتیک و قانونی برپا می شوند دیگر لزوماً چنان سرنوشتی خواهند داشت.



حاضری ویژگی هایی را برای این مرحله سوم یعنی اقتدار کاریزماتیک که بعد از اقتدار قانونی می آید بر شمرده است که بعضی از آن ها از این قرار است:

1-         مشخصات کاریزماتیک نظام، صرفاً منتسب به شخص رهبر نبوده و طبعاً افول آن نیز به افراد وابسته نیست.

2-         این نظام چون بعد از نظام اقتدار قانونی می آید و تمام خلاء ها و کمبودهای عصر اومانیسم را تجربه کرده است، نظامی کامل تر و متعالی تر از نظام قانونی است و در ذات خود نوعی گرایش ارزشی و اخلاقی و معنویت گرایی دارد که آن را از مرحله قبل متمایز می کند.

3-         بر خلاف نظام مبتنی بر اقتدار شخصی کاریزمایی، این نظام قانون مند و مردم سالار و دارای وظایف و مسئولیت های مشخص و تحت نظارت عمومی و نهادهای خاص نظارتی است و رهبر و دستگاه حاکمیت در فضای آزاد نقد پذیر است.

4-         مشخصه اساسی این نظام رابطه حاکمیت و رهبری با نخبگان فکری و اندیشمندان است و بدنبال جذب نخبگان صاحب اندیشه است(25)

در ادامه الگوی مورد نظر وبر و الگوی بازسازی شده توسط دکتر حاضری آمده است.

     نتیجه گیری:

این نوشتار به توصیف و بررسی تبیین هایی از انقلاب اسلامی پرداخت که از پرتو نظریه جامعه توده وار و نظریه رهبری کاریزمایی صورت گرفته است. به اقتضای موضوع تحقیق چارچوب نظری این نوشتار هم از دو نظریه مذکور شکل گرفت. در قسمت نظریه جامعه توده وار از نظریات دورکیم، هانا آرنت و ویلیام کورنهاوزر استفاده کردیم و در قسمت نظریه رهبری کاریزمایی، آرای ماکس وبر را مورد بحث و بررسی قرار داده شد.

از آنجایی که طبق اکثر نظریات رهبر کاریزما از دل یک جامعه اتمیزه شده و ذره شده بیرون می آید در این تحقیق هم این دو نظریه در ارتباط با هم قرار گرفت و می توان گفت اکثر کسانی که از پرتو این نظریات انقلاب اسلامی را تبیین کردند به طور همزمان هر دوی این نظریات را به کار گرفتند اما باید گفت در اکثر این تبیین ها وزن یکی از تئوری ها را سنگین تر در نظر گرفته اند. نجم آبادی، حمید عنایت و حسین بشیریه در تحلیل های خود به زمینه های اجتماعی ظهور کاریزما و جامعه توده وار ایران آن زمان اشاره کرده و در آثار آنان ویژگی های منحصر بفرد امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب نقش چندانی را ایفا نمی کند. حاضری نیز در مقاله ارزیابی نظریه کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران به عناصر نهفته در نظریه وبر که قابلیت آن را برای تبیین انقلاب اسلامی ایران بالا می برد اشاره کرد و در عین حال ضعف ها و نواقص نظریه وبر را مشاهده نموده و سعی کرده است که نظریه وی را به گونه ای بازسازی کند که قابل تطبیق با انقلاب اسلامی ایران باشد. در نهایت تحلیل حسینی در کتاب رهبری و انقلاب : نقش امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران، کامل تر از بقیه به نظر می رسد زیرا علاوه بر توجه به زمینه های اجتماعی و فرهنگی رهبر کاریزما به عناصری چون ویژگی های منحصر بفرد امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، ضد کاریزما و کارکردهای آن، کمک گرفتن از تئوری هایی مثل تئوری مبالغه، سرایت اجتماعی، معجزه گرایی و قهرمان گرایی در کنار تئوری وبر توجه کرده است.



پی نوشت:

1-     فرخ مشیری، (1384)،دولت و انقلاب اجتماعی در ایران، ص115

2-     ماكس وبر، (1374) ،اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري ، ص71تا73 و ریمون آرون ، (1366)، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص 211

3-     ماكس وبر ، (1374) ، اقتصاد و جامعه ، ترجمه عباس منوچهري ، ص 397

4-     حسين بشيريه ، (1372) ، انقلاب و بسيج سياسي، ص 59

5-     یان. کرایب ، (1388). نظریه اجتماعی کلاسیک. ترجمه شهناز مسمی پرست ،ص127

6-     جی. اچ آبراهامز، (1369). مبانی و رشد جامعه شناسی. ترجمه حسن پویان،ص206

7-     لوئیس کوزر و برنارد روزنبرگ، (1387). نظریه های بنیادی جامعه شناختی. ترجمه فرهنگ ارشاد، ص190

8-  حسين بشيريه، (1381) ، ديبا چه ايي بر جامعه شناسي ايران دوره ي جمهوري اسلامي ايران ، تهران ، ص 59

9-     ساموئل هانتینگتون، (1370)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه م. ثلاثی، ص388

10-حسین بشیریه، (1388). تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم(2). ص137

11- ابوالفشل دلاوري، (1382)، طرحي براي مطالعه زمينه ها و علل اجتماعي وقوع انقلاب اسلامي ايران، فصلنامه راهبرد، شماره 9، ص54

12-كوهن،(1369) ،تئوري هاي انقلاب ، ترجمه ع . طيب ،ص160

13-حميرا مشير زاده، (1377)، مروری بر نظریه های انقلاب،، مطالعات راهبردی، شماره ی 9، ص15

14-حميرا مشير زاده، (1381) ، درآمدي نظري بر جنبش هاي اجتماعي ، ص65

15-كوهن، (1369)، تئوري هاي انقلاب ، ترجمه ع . طيب ، ص212

16-افسانه نجم آبادی، (1377)، بازگشت به اسلام، از مدرنیسم به نظم اخلاقی، ترجمه عباس کشاورز، متین، شماره ی اول، ص360

17-همان، ص361

18-حميد عنايت، (1377) ، انقلاب اسلامي ايران ؛ مذهب در قالب ايدئولوژي سياسي ، ترجمه امير سعيد الهي ، اطلاعات سياسي – اقتصادي ، شماره 138-139 ، ص 138

19-حسين بشيريه، (1381) ، ديبا چه ايي بر جامعه شناسي ايران دوره ي جمهوري اسلامي ايران ،ص124

20-حسين حسيني، (1381)، رهبري و انقلاب ؛ نقش امام خميني در انقلاب اسلامي ايران ، تهران ، ص321

21- همان ص 321

22-همان ص324

23-همان ص328

24-محمد علي حاضري، (1381)، ارزيابي نظريه كاريزما در تطبيق با واقعيت انقلاب اسلامي ايران ، ص221

25-همان ص 242تا 248



منابع:

1-  آبراهامز، جی. اچ. (1369). مبانی و رشد جامعه شناسی. ترجمه حسن پویان. تهران: چاپخش

2- آرون، ریمون(1366)، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی

3- آرنت، هانا(1369)، توتاليتاريسم ، ترجمه م . ثلاثي ، تهران ،جاويدان

4- اخوان كاظمي، بهرام(1385) ، نقد و ارزيابي نظريه كاريزمايي در تبيين رهبري امام خميني ، تهران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي

5-  بشيريه، حسين(1370) ، جامعه شناسي سياسي ، تهران، نشر ني

6-...............(1372) ، انقلاب و بسيج سياسي، تهران، دانشگاه تهران

7-...............(1381) ، ديبا چه ايي بر جامعه شناسي ايران دوره ي جمهوري اسلامي ايران ، تهران ، نشر نگاه معاصر

8-................ (1388). تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم(2). تهران: نشر نی

9- حاضري، محمد علي(1381)، ارزيابي نظريه كاريزما در تطبيق با واقعيت انقلاب اسلامي ايران، تهران، معاونت پژوهشي پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي

10- حسيني، حسين (1381)، رهبري و انقلاب ؛ نقش امام خميني در انقلاب اسلامي ايران ، تهران ، معاونت پژوهشي پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي

11- دلاوري، ابوالفشل ، (1382)، طرحي براي مطالعه زمينه ها و علل اجتماعي وقوع انقلاب اسلامي ايران، فصلنامه راهبرد، شماره 9

12- عنايت، حميد(1377) ، انقلاب اسلامي ايران ؛ مذهب در قالب ايدئولوژي سياسي ، ترجمه امير سعيد الهي ، اطلاعات سياسي – اقتصادي ، شماره 138-13912

 13- کرایب، یان. (1388). نظریه اجتماعی کلاسیک، ترجمه شهناز مسمی پرست تهران: نشر آگه



14- کوزر، لوئیس و برنارد روزنبرگ(1387). نظریه های بنیادی جامعه شناختی،ترجمه فرهنگ ارشاد. تهران: نی

15- كوهن،( 1369)، تئوري هاي انقلاب، ترجمه ع . طيب ، تهران ، ققنوس

16- مشير زاده، حميرا(1377)، مروری بر نظریه های انقلاب، مطالعات راهبردی، شماره ی 9

17-..........................(1381) ، درآمدي نظري بر جنبش هاي اجتماعي ، تهران، انتشارات پژوهشكده امام

18- مشیری، فرخ،(1384)،دولت و انقلاب اجتماعی در ایران، تهران، قصیده سرا

19- کوزر، لوئیس و برنارد روزنبرگ(1387). نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد. تهران: نی

20- نجم آبادی، افسانه(1377)، بازگشت به اسلام، از مدرنیسم به نظم اخلاقی، ترجمه عباس کشاورز، متین، شماره ی اول

21- هانتینگتون، ساموئل(1370)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه م. ثلاثی، تهران، علم

22- وبر، ماكس (1374) ، اقتصاد و جامعه ، ترجمه عباس منوچهري ، تهران ، انتشارات مولي







abstract

This article intends to analyze the explanations about Iranian revolution that are based on charismatic and mass society theories. The theoretical category of this article is based on theories of such theorists as Max Weber, Emile Dorkheim, and William Kornhouser. This article intends to make a linkage between these theories and the existing explanations about Iranian revolution. Therefore the explanations of Najmabadi, Enayat, Bashiryeh, Hoseini, and Hazeri are analyzed. Although in all of these explanations, both charismatic and mass society theories are explained, each of these analysts has stressed on one of these features.

Keywords: Islamic Revolution of Iran, Mass society, Charisma, Imam Khomeini












[1]. Charisma
[2]. Sohm
[3]. Mass society
[4]. Solidarity
[5]. Mechanical Solidarity
[6]. Organic Solidarity
[7]. Anomie
[8]. Arendt
[9]. Kornhauser
[10]. Mobilization
[11].Pluralism

هیچ نظری موجود نیست: