۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

مطالعه نقش سیاسی کوچک خان در فرایند جنبش جنگل


مقاله حاضر به قلم اینجانب در همایش سراسری "ایران و استعمار انگلیس" پذیرفته شده و در سوم اسفند89 در دانشگاه تهران ارائه گشته است. کتاب همایش در دست انتشار است...





مطالعه نقش سیاسی کوچک خان در فرایند جنبش جنگل




چکیده
پرسش اصلی این مقاله عبارت است از اینکه میرزا کوچک جنگلی در جنبش هفت ساله جنگل چه نقشی ایفا کرده است. در واقع مکتوب حاضر که در زمره مقالات توصیفی- مروری قرار می گیرد، در صدد است تا از خلال مستندات مرتبط با جنبش نامبرده به ترسیم خطوط نقش آفرینی و اهمیت کارکتر کوچک خان بپردازد. روش تحقیق این پژوهش، تحلیل اسنادی است و ابزار گرداوری داده ها نیز  از نوع کتابخانه ای است. بر این اساس پس از چکیده زندگی و خاستگاه طبقاتی وی به بررسی نقش او در جنبش جنگل پرداخته شده است. جهت تکمیل بحث به نظرات و نقدهای وارد شده بر کوچک خان نیز اشاره رفته است. یافته های پژوهش بر اهمیت نقش کوچک خان و کارکتر فرهمندانه اش در پیشبرد اهداف جنبش جنگل دلالت دارد. آنچه که نوشتار حاضر را از دیگر آثار مربوطه متمایز می کند بررسی نمودار فعالیت سیاسی- چریکی کوچک خان در جنبش جنگل در قالب مقاله ای مستقل و منسجم است.  

واژگان کلیدی: جنبش جنگل، کوچک خان، نقش آفرینی سیاسی

مقدمه
منابع اصیل جنبش جنگل متفقاً تاریخ محل تولد «یونس» را 1298 هجری قمری برابر با 1259 خورشیدی (1880 م) و در محله استاد سرای رشت دانسته اند (گیلک،1371 :7 و فخرایی، 1357 : 35 و مدنی، 1377: 32 و شاکری، 1386: 82 ). پدرش میرزا بزرگ نام داشت که بدین واسطه فرزند نیز میرزاکوچک شهرت یافت. پایگاه طبقاتی خانواده وی را می توان به طبقه متوسط منتسب دانست چرا که پدرش منشی دفتر میرزا عبدالوهاب مستوفی مسئول دفاتر مالیاتی آن روز گیلان بود. (به کسانیکه مصدر امور مهم بودند لقب میرزا می دادند) (مارچنکو، 1382: 60).
میرزا کوچک تا 14 سالگی در مدارس قدیمی رشت به تحصیل مقدماتی مشغول بود و در یگانه مرکز علمی دوران به آموختن صرف و نحو و معانی و بیان و فقه و تحصیلات دینی پرداخت، او که تا 21 سالگی به مدارس حاج حسن و جامع رشت میرفت مدتی را نیز در مدرسه محمودیه تهران اقامت یافت. در سال 1322 در عالی ترین درس دوره سطح حوزه علمیه، کفایه الاصول شرکت کرد. استادش آیت ا... سیدعبدالوهاب صالح ضیابری شاگرد مرجع نواندیش آیت ا... کاظم خراسانی، تحت تأثیر افکار انقلابی استاد رهبری روحانیت رشت در انقلاب مشروطه به عهده داشت و به نظر می رسد در پیوستن کوچک به مشروطه خواهان مؤثر بود (سفاک امانی، سایت حوزه).
گویا به واسطه طبع لطیفش بسیاری از اشعار بزرگان ادبیات را حفظ بود و حتی خود نیز شعر می سرود. فخرایی وی را دارای 2 خواهر و 2 برادر معرفی می کند ولی شاکری 4 برادر برای او متصور است. به هر حال کوچک که قاعدتاً باید یک امام جماعت یا مجتهدی جامع الشرایط در می آمد افکار و زندگی اش متأثر از روادیدهای دوران تغییر جهت داد و عبا و عمامه را به تفنگ و فشنگ مبدل ساخت. درباره ظاهر و شخصیتش نقل شده که مردی خوش هیکل و قوی بنیه و زاغ چشم دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود با موهائی گندم گون (فخرائی، 1357: 35 و گیلک، 1371: 7). خاطرات نقل شده از دوستان دوران تحصیل تصویری مؤدب و متواضع و خوش برخورد از او ترسیم می کند و حتی دارای جذبه و «گیرایی مغناطیسی» (همان ها). به گفته وابسته نظامی فرانسه در تهران کوچک خان صدایی نرم و اقناع کننده و یک چهره روحانی داشت. چنین توصیفاتی در گزارشات نماینده مذهبی آمریکا نیز به چشم میخورد. دشمن سرسخت وی یعنی انگلستان هم در گزارشات خود او را «درستکار و مؤمن» شرح داده است. یکی از مخالفان جدی اش جواد زاده پیشه وری او را پرهیزکار، بزرگ منش با چشمانی نافذ و با ابهت توصیف نموده است (پیشه وری، 1986: 115).
تقریبا تمامی گزارشات درباره کوچک خان موید اعتقادات ژرف دینی در وی هستند. گیلک نقل میکند که هیچوقت فرایض را ترک نمی کرد مخصوصاً دیده شد اوقات جنگ با کفش و لباس و اسلحه در روی زمین نماز میگذارد. اغلب در کارها به هنگام تردید با تسبیح استخاره میکرد و در مواقع خطر به ذکر آیه شریفه (قل الهم مالک الملک الخ) اشتغال داشت. فخرایی نیز اشاره دارد که  مخالف نوشیدن الکل و مصرف دخانیات بود. جالب آنکه رهبر شاخص طولانی ترین جنبش ایران معاصر چنان خجالتی بود که تا یکی دو سال پیش از مرگش در 41 سالگی ازدواج نکرد!
آغاز فعالیت سیاسی کوچک را می توان در تشکیل انجمن روحانیون رشت یافت که در اعتراض به اقدامات سرکوبگرانه علاءالدوله حاکم وقت در آن تشکیل شده بود و به تهییج احساسات اهالی رشت همت داشت . در این راستا به مشق نظامی پرداختند. وی در تبلیغ مشروطیت گاهی پیاده به اطراف رشت سفر میکرد و در موردی به حمایت و تشویق معترضین لشت نشایی در قیام علیه استبداد همراه بود. به همراه 150 تن از مشروطه خواهان به کنسولگری عثمانی در رشت پناهنده شد که 20 روز بطول انجامید. با آغاز دوره استبداد صغیر و تنگ شدن عرصه بر مشروطه خواهان ناگزیر به سوی قفقاز و تفلیس راهی گردید. به نظر میرسد این سفر نقش مهمی در ارتقای افکار آزادیخواهانه کوچک خان داشته است به خصوص که روسیه در آن دوران مسیر انقلابی اش را می پیمود.
گیلک تصریح دارد که دیدن زندگانی آنجا احساس شهامت و فداکاری انقلابیون قفقاز که مرکز آنها در تفلیس بود اساسا یک روح تازه به کوچک خان داده و او را از آنچه که بود به مراتب به آزادی بیشتر علاقه مند نمود (گیلک، 1371: 10). قیاس فضای قفقاز با ایران آنچنان او را عصبانی نموده بود که طی نامه ای به دوستان خود در وطن می گوید علت اینهمه بیچارگی و سیه روزگاری از آن بود که از روز اول نخواستیم نه از جان و نه از جانان دست برداریم (همان : 10).
میرزا بعد از بازگشت از تفلیس با نگاهی آزادیخواهانه تر به صف مجاهدین برای فتح تهران پیوست. اینکه تا فتح تهران میرزا همراه بود کمی مبهم است. علی رغم تایید حضور میرزا در فتح تهران در «سردار جنگل» خود فخرایی به گونه ای متناقض در «گیلان در جنبش مشروطیت»  اشاره به بازگشت کوچک خان و عده ای دیگر از مجاهدان بخاطر اختلاف با سردار محی دارد. بهر حال بعد سقوط محمد علیشاه و جانشینی احمد شاه ، شاه مخلوع به کمک ترکمنها و حمایت روسیه درصدد قشون کشی به تهران برامد که کوچک خان در نبرد سپاه محمد علی میرزا در گمش تپه حاضر بود و سخت زخمی شد بطوریکه او را برای درمان (به منطق نزدیکتر است که برای جذب) به کنسولگری روسیه بردند. میرزا در جواب پیشنهاد محمد علی میرزا گفت . من ترجیح میدهم مرگ  را و حاضر نیستم که قدمی خلاف آمال ملیه ام بردارم (مدنی، 1377: 39).
برای تکمیل درمان وی را به بادکوبه بردند در حالیکه اندک دارایی اش به یغما رفته بود. از آنجا که به حکم کنسولگری تزاری اجازه اقامت در موطن خود را نداشت پس از بازگشت به رشت راهی تهران شد که مقارن اولتیماتوم و هجوم روسیه به ایران بود در (1911 /1290 ) لذا در شرایط بسیار دشوار و در کمال فقر گذران زندگی می نمود. واقعه این دوران کشتن ناخواسته یک گدا بود که به اصرار از او پول نداشته اش را طلب میکرد. گدای سمج بطور آنی به یک ضربه وی کشته شد . کوچک خان وحشت زده خود را به رئیس پلیس تهران تسلیم نمود . اما بعد رضایت بستگان گدا آزاد شد (فخرایی، 1357 :42 ).
کوچک خان طی ارتباط با هیات اتحاد اسلام به همراه میرزا علی خان دیوسالار معروف به سالار فاتح راهی مازندران گشت تا به تاسیس یک جنبش مسلحانه اقدام کند لیکن به واسطه تشخیص مناسب بودن گیلان به نزد حشمت الاطباء در لاهیجان شتافت و به کمک حاج احمد کسمایی عملیات چریکی خود را در جنگلهای گیلان آغاز نمود. تا سال 1296 که جنبش چریکی جنگل به صورت رسمی در رشت مستقر گردید و اداره امور ولایت گیلان را در دست گرفت به دفعات با قشون بیگانه و عوامل داخلیش به نبرد خاست اما با ایجاد تفرقه در جنبش و جدایی خائنانه حاج احمد از جنگل که از ستونهای آن و مسئول امور مالی بود و البته تسلیم و اعدام شدن دکتر حشمت در 14 اردیبهشت 1298 علی الظاهر جنبش جنگل فرو پاشید لیکن با پایداری عجیب کوچک خان در حالیکه فقط چند تن برایش باقی مانده بود بعد از چند ماه دوباره جنبش احیاء شد.
کوچک خان این بار به همراه حسن خان آلیانی معروف به معین الرعایا به احیای دوباره جنبش در منطقه آلیان فومنات همت گماشت اگر چه به نظر می رسد در این ایام یک ساله یعنی تا  بهار 1299 اعمال قدرت محلی حسن خان بر فضای جنبش و رهبری میرزا سایه افکنده بود. به هر حال با حضور روسهای بلشویکی در آبهای انزلی معاهده ای بین وی و چپها به امضاء رسید که اعلان نخستین جمهوری شورایی ایران بود. اما ائتلاف مذکور به چند ماه نکشید چرا که دیدگاه ملی – مذهبی کوچک جنگلی با چپ روی های عناصر رادیکال طرف بلشویک تعارض جدی داشت بنابراین میرزا به حالت قهر به رشت و سپس به فومنات بازگشت که در واقع می توان حرکت جناح مقابل را نوعی کودتا علیه وی و جریان منتسب به او دانست. کوچک خان طی تسلط بلشویکها بر اغلب مناطق گیلان در انزوایی 11 ماهه به سر برد و صرفاً نظاره گر رویدادها بود تا آنکه با حضور حیدرخان عمو اغلی منتسب به جناح میانه روی چپها ائتلاف دوباره ای با میرزا صورت گرفت که البته با حادثه ملاسرا که کودتای سرخود عناصر جنگل علی رغم مخالفت میرزا بود جریان چپ حذف شد و همزمان رشت به تسخیر سردار سپه و نیروی قزاق دولتی درآمد. تعقیب کوچک خان توسط عناصر دولتی و هم پیمانان دیروز 40 روز طول کشید تا آنکه با مرگ وی در 11 آذر 1300 (1921) در ارتفاعات ماسوله و در حالیکه به همراه تنها یارش گائوک آلمانی از شدت سرما یخ زده بود، جنبش جنگل پایان یافت. فرستادگان رضاخان سر وی را بریده و توسط خالوقربان -هم رزم دیروز کوچک خان- به تهران فرستادند. (مدنی، 1377: 77).
نقش کوچک خان در روند جنبش جنگل
پس از سرخوردگی ایرانیان نسبت به اعتراضات مسالمت آمیز و اقدامات مدنی در قالب مشروطیت، در شرایط حضور نظامی روس و انگلیس در کشور و آغاز جنگ نخست جهانی، تفکر ایجاد تشکیلات مسلحانه مطرح گشت. میرزا کوچک پس از مشورت با اعضای ایرانی و طرفداران اتحاد اسلام در تهران تصمیم گرفت عملیات چریکی را در جنگلهای انبوه منطقه خزر پایه ریزی کند. او که با میرزا علی اصغر خان دیو سالار همراه شده بود، به دلیل اختلاف بر سر محل آغازین جنبش چریکی، راه خود را به سمت لاهیجان کج کرده با دکتر حشمت الطباء دیدار و هم پیمان می شود و از سویی به کمک یک خرده مالک و تاجر ابریشم به نام حاج احمد کسمایی عملیات مسلحانه را آغاز می کند. اولین ناحیه برای استقرار جنگلیها ناحیه کوهپایه­ای «گشت» در جنوب غربی فومن بود اما نامناسب تشخیص داده شد و سپس جنگلهای «تولم» برای این منظور انتخاب گردید که هسته اولیه جنگل را در خویش پروراند. با توجه به نزدیکی منطقه تولم به رشت و آسیب پذیری به واسطه نزدیکی به قوای دولتی، به کمک حاج احمد، «کسما» مرکز فعالیت قرار گرفت. حاصل تلاشهای اولیه کوچک خان برای مسلح شدن، 14 قبضه تفنگ و مقداری فشنگ بود که به او و همرزمانش امکان داد عملیات خود را علیه نیروهای روس در مهرماه 1293ش (سپتامبر 1914م) کوتاه زمانی پس از جنگ جهانی اول آغاز کنند (شاکری، 1386: 85). در نتیجه نقش اصلی در «تأسیس» جنگل به او تعلق دارد. طی دو سال جنگ های مختلفی که با مخالفان بیگانه و داخلی رخ می دهد رهبری نظامی امور نیز در دست کوچک خان بود.
با شهرت یافتن جنگلیها دولت مرکزی برای سرکوب آن اقدام نمود. فرمانده سپاه مقابل جنگل در نبرد اول عبدالرزاق خان شفتی بود که در پسیخان عرصه را به 20 چریک جنگلی باخت. درگیری دوم به کمک سردار مقتدر تالش انجام شد که با عقب نشینی تاکتیکی جنگل در ماسوله پیروزی نصیب اردوی آنها شد. در این نبرد نیروی 50 نفره جنگل بر سپاه بیش از 300 نفره سردار مقتدر غالب گشت و اینچنین آوازه آنها در سطح گیلان فزونی گرفت. جای ذکر است در این جا خالو قربان تاجر کتیرای گیلان- زنجان به همراه کارگران کرد به جنبش کوچک خان ملحق شد.
پیروزی جنگل در جنگ ماکلوان (1294ش/1915م) بر قوای روس که به نیابت دولت مرکزی با طیاره و قوایی بزرگتر برای سرکوب جنگلیها آمده بود، اسلحه و مهمات فراوان نصیب جنگل نمود. جالب اینجا که قوای جنگل در مقابل سپاه 500 نفری روس تنها 61 نفر بود که در پایان کار فقط 45 قزاق جان سالم به در بردند. این موفقیت فارغ از فواید تسلیحاتی بر اهمیت سیاسی جنبش نیز در سطح کشور افزود. روسهای عصبانی از شکست تحقیرآمیز که هژمونی ایدئولوژی مذهبی ملی گرا  را به رخ می کشید اولین اردوکشی را علیه آنها شکل دادند. اما با پراکنده شدن نفرات جنبش در ارتفاعات گیلان، این حرکت بی نتیجه ماند. تلاش کنسول روس برای سوء قصد به جان کوچک خان نیز به بار ننشست (همان، 87).
والی جدید گیلان یعنی حشمت الدوله تلاش کرد بنابر سیاستهای ملی گرایانه تر مستوفی (رئیس دولت وقت) به مذاکرات صلح با جنگلیها اقدام کند که با موفقیتی کوتاه مدت هم همراه بود. واپسین تلاش روسهای سفید برای درهم شکستن جنگل قبل از سقوط خاندان رومانوف[1] در پاییز 1295 ش (نوامبر 1916) انجام یافت که اشجع الدوله اسالمی و مفاخرالملک رئیس پلیس رشت در آن جلودار بودند. میرزا کوچک در نامه ای به مفاخر -که حامل نگرش ملی و مذهبی وی بود- وی را از این رویارویی «ایرانی– ایرانی» بر حذر می دارد لیکن آنچنان که می شد حدس زد نتیجه ای در بر نداشت. نتیجتاً 28 آبان مجموعه 250 نفری دولتی مجبور به تسلیم شد. به رغم اعتراض کوچک خان، زندانیان اشراف زاده توسط چریکهای انتقام جوی جنگلی «قطعه قطعه» شدند. کوچک خان خشمگین از کار همرزمانش بقیه زندانیان را آزاد کرد و به رفقایش متذکر شد که ایشان «انقلابی و نه آدمکش» هستند (صبوری، 1358: 36).
نبرد با سپاه عبدالرزاق خان شفتی، شکست نیروهای ضرغام السلطنه تالش، جنگ ماکلوان با روسهای سفید، درگیری ماسوله با سپاه ائتلافی روسها و دولت مرکزی، جنگ شاندرمن و خمام، پیروزی بر سپاه مفاخرالملک که اشجع الدوله اسالمی آن را فرماندهی می کرد، همه و همه نبردهایی بود که رهبری نیروهای جنگل را کوچک خان بر عهده داشت اگر چه دکتر حشمت و حاجی احمد او را یاری می دادند و بخشی از نیروها را فرماندهی می نمودند.
در نتیجه نقش او در دوران قبل استقرار که به درگیریهای متناوب سپری شد پررنگتر از سایر سران جنگل است به طوریکه در هنگام مذاکرات بیرونی فقط او را به رسمیت می شناختند.
جنبش جنگل که ذیل رهبری کوچک خان یک فضای مبارزاتی دو ساله را در کارنامه با موفقیت انباشته داشت، با انقلاب 1917 روسیه وارد فاز ثبات و عدم درگیری شد. بیانیه ها و قطعنامه های انقلابیون روس فضای امنیت بیشتری برای جنگلیها پدیدار نمود. از طرفی افسران تزاری در ابتکاری دیپلماتیک- نظامی کوچک خان را برای رفتن به رشت مشوق بودند و وی بنا به احتیاط منطقی اکراه داشت. کمیته روسیان در رشت برای مذاکره به فومن رفت و ضمن ستایش میرزا کوچک اعلام داشتند که وی باید والی گیلان شود. با این احوال اکراه میرزا دیری نپایید و در تیرماه 1296 ش (ژوئن 1917) در رشت مستقر شدند و در مرداد ماه کنسول انگلیس آنها را «ارباب گیلان» خواند به طوریکه والی کل دائماً با آنها در مشورت بود. با استقرار جنگلیها در مقام مدیریت امور ولایت گیلان گوراب زرمخ به عنوان مرکز تشکیلات نظامی انتخاب شد و مدرسه نظامی سوزافسیه به شیوه جدید در آن تأسیس گردید که در واقع در کنار سایر تأسیسات نظامی گوراب زرمخ زیر نظر کوچک اداره می شد. اگر چه در چند شهر دیگر هم مدارس نظامی شعبه ایجاد کرد لیکن مرکزیت تمامی آنها گوراب زرمخ و زیر کنترل کوچک خان بود که باز دلالت بر استمرار نقش نظامی اش در جنبش دارد.
کوچک جنگلی که فعالیت در مشروطیت را در کارنامه داشت نسبت به ایجاد زیرساختهای اجتماعی توجه دقیق می نمود به طوریکه در این دوران که جنگل تثبیت شده بود و آسودگی نسبی برایش پدید آمده بود بدین مسئله همت داشت. وی با پراهمیت دانستن مقوله آموزش عمومی به مدرسه سازی در مناطق گوناگون گیلان اقدام ورزید. فخرایی در شرح این دیدگاه آورده است: «میرزا ... مصمم بود آن اندازه که در خور امکان باشد به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را گسترش دهد و معتقد بود که تعلیمات مدارس حتماً باید اجباری و مجانی باشد تا آنکه همه ابناء کشور از مزایای علم و دانش یکسان استفاده ببرند (فخرایی، 1357: 43-42). در این راستا 4 باب دبستان تأسیس و یک باب هم تکمیل شد. ضمن اینکه اقدام به ساخت یک دبیرستان شبانه روزی هم گردید که بر اثر حوادث انقلاب بی نتیجه ماند. مدنی در اینباره توضیح می دهد که در اغلب قصبات و دهات دبستان تأسیس کردند و اطفال دهاقین را تعلیم می دادند (مدنی، 1377: 51). جالب آنکه میرزا در جنگل جلسات شاهنامه خوانی برگزار می کرد (کریمی، 1382: 69). تأسیسات عدالتخانه که از شعارهای عمده مشروطه هم بود در قالب جنبش جنگل نیز پدیدار شد به طوریکه «محاکمات قضایی در تمام نقاط تأسیس گردید و زارعین که تا آن زمان در فشار و قید مالکین جابر بودند و از هستی ساقط شده بودند کم کم به حقوق خود آشنا شده» (همان: 51). از طرفی توسعه راهها هم در این دوران رونق داشت و حرکت در سطح منطقه را تسهیل نمود (رائین، 1357: 72). جالب آنکه گستره این اصلاحات تا خلخال هم رسیده بود به طوریکه بعد درخواست ایلات خلخال و شاهسون میرزا کوچک عده ای از قضات و دبیران و آموزگاران را برای تعلیم و تربیت قضائی به خلخال روانه داشت و محاکم قضائی و مدارس را تشکیل دادند (مدنی، 1377: 51). عملکرد کمیته تحت ریاست کوچک خان در خصوص مدیریت قحطی سراسری 97-1296 ش بی هیچ اغراقی «ایده آل» بود آنچنان که هیأتهای مذهبی آمریکایی حقوق بشر در رشت پول امداد را پس فرستادند و گفتند به دلیل تدابیر مؤثری که این ایلیاتی ها (جنگلیها) به کار گرفته اند به کمک ایشان نیازی نبوده است. همچنین پدر موری[2] سرپرست هیئت مذکور موفقیت جنگلیها را بدین گونه ستود: «در حالیکه ایرانیان دیگر در تهران، همدان، قزوین، زنجان، مشهد و سایر جاها با ننگ تمام تقریباً هیچ کاری نکردند، جنگلیها ماهانه 10 هزار دلار صرف مراقبت از پناهندگان قحطی زده ای می کنند که به رشت می آیند» (شاکری، 1386: 79).
نقش کوچک خان در زنده نگاه داشتن جنبش و احیاء آن نیز کاملاً خاص است. گفته شد که دو ستون دیگر قوای جنگل حاج احمد کسمایی و دکتر حشمت بودند. حاج احمد به صورت ناخوشایندی در آغاز سال 1298 جنگل را ترک و به قوای دولتی پیوست. دکتر حشمت نیز که در راهپیمایی بزرگ از غرب به شرق گیلان همراه میرزا بود از وی جدا شده و با نیروهایش تسلیم گردید لکن امان نامه معهود تبدیل به چوبه اعدام وی گردید.
کسمایی خود دلایل کناره گیری اش را این طور بیان می کند که «علاوه بر تصمیمات کمیته مبتنی بر رها کردن موقت مبارزه، دلایل دیگری هم وجود داشت. نخست اینکه ما محاصره شده بودیم، دوم اینکه اسلحه و پول نداشتیم، سوم اینکه جاسوسان انگلیس و روس و حکومت مرکزی در تشکیلات ما رخنه کرده بودند، چهارم اینکه سرخها به شرطی ما را یاری می کردند که وابسته به آنها باشیم و انگلیس ها به شرطی خود را دوست ما می دانستند که شرایط آنها را قبول کنیم» (کسمایی، 1383: 16).
گیلک اما روایت دیگری دارد. او معتقد است حاج احمد که از طول اقامتش در جنگل خسته شده بود و مایل بود زندگی آرامی داشته باشد و بعلاوه با میرزا کوچک هم سازش نداشت حاضر شد برای محو میرزا و یاران وی با قوای دولت کمک نماید (گیلک، 1371: 193). از طرفی صادق کوچکپور از فرماندهان جنگل به نوعی دلیل اختلاف کسمایی با کوچک خان را در مسائل مالی می داند و اینکه حاج احمد که مسئول وجوهات بود در دادن پول و مخارج نظامی های جنگل مسامحه می نمود. نظامی هایی که همه به قول آنها عراقی بودند و گیلک کم داشت (کوچکپور، 1369: 16). فخرایی منشی جنگل هم با استناد به نامه ای، تصمیم تسلیم حاجی احمد کسمایی را به مدتها پیش نسبت می دهد (فخرایی، 1357: 174). صبوری به ضبط کردن کلیه عایدات جنگل توسط کسمایی اشاره دارد (صبوری، 1358: 90).
با همه اینها به نظر می رسد تبیین واقعه توسط ناصر عظیمی دقیقتر صورت گرفته ضمن اینکه از وجهه جامعه شناختی تر برخوردار است. وی اشاره دارد که یکی از دلایل این اختلاف را باید در نیروهای اجتماعی جستجو کرد که اطراف کوچک خان جمع شده بودند و طیف کسمایی آنها را «غیر خودی» می خواند. اطرافیان کسمایی اغلب منشاء روستایی و سنتی داشته ولی در طرف میرزا بیشتر یک تفکر شهری نسبتاً متجدد با اهداف مشروطه خواهی شکل گرفته بود که در آن بیشتر رشتی ها و تهرانی ها  بودند (عظیمی، گیله وا. شماره 95). این ادعا توسط مطالب املشی نیز قابل تأیید است که طرفداران میرزاکوچک اغلب تهرانی و رشتی و در احزاب سیاسی کار کرده بودند (املشی، 1352: 236).
در این برهه مهم که بر اساس شواهد امر جنبش به انتهای خود نزدیک شده بود از 34 نفر باقیمانده کنار میرزا به خواست و تشخیص وی دیگران هم از او جدا شدند «چاره نبود و عده حتماً می باید تقلیل پذیرد ناچار 8 نفر از اشخاص خیلی نزدیک به میرزا با مشارالیه مانده و بقیه قرار شد اگر توانستند به سمت فومن بروند و اگر نتوانستند به هر نحو که مصلحت است رفتار نمایند (گیلک، 1371: 228). بدین نحو کوچک خان به پیشنهاد حسن خان آلیانی منطقه زیده آلیان از توابع فومن را برای احیای جنگل انتخاب نمود به طوریکه چند ماه بعد خبر نبرد قوای جنگل با قزاقهای دولتی در روزنامه های کشور به چاپ می رسید (صبوری دیلمی، 1358: 133).
تا اینجا به خوبی تسلط و هژمونی کوچک خان بر فضای جنبش قابل درک است لیکن از این به بعد سیر نزولی داشته به طوریکه تا تأسیس جمهوری معین الرعایا به اتکای ایل خود و محل استقرار جنگل بر تصمیمات میرزا سایه می افکند. به هر حال اهمیت کارکتر سیاسی کوچک جنگلی آنگاه هویدا می شود که چپها و بلشویکهای روسی در اردیبهشت 1299 با وی برای تشکیل جمهوری وارد مذاکره می شوند که در کابینه دولت ائتلافی تحت عنوان «روکم»[3] یعنی کمیته انقلابی،کوچک خان به عنوان سرکمیته یا کمیته جنگ انتخاب می شود که مهمترین پست کمیته بود.
تاسیس جمهوری شورایی ایران بیانگر یک تغییر مهم و از منظری تکاملی در نگرش ایدئولوژیک میرزا کوچک خان است. نخست اینکه تمایلات سوسیالیستی در بینش وی تقویت می شود و دوم آنکه به شکلی تکاملی از اصلاح پذیری حکومت مرکزی ناامید گردیده و اعلام جمهوری می نماید. به بیان دیگر مبارزه مشروطه گرایانه چندساله که دستاوردی برای جنبش حاصل نکرده بود و شکست حکمرانی کمیته اتحاد اسلام که سلطنت قاجاریه را به رسمیت می شناخت، عملا کوچک خان را مستعد جهش ایدئولوژیک نمود. بنابراین متاثر از فضای جهانی سوسیالیسم در حال گسترش و توان بالقوه آن برای توجیه و راهبری حرکات اعتراضی انقلابی، جنبش به سمت آن سوق یافت.
مطالب روزنامه جنگل به خوبی این تحلیل را تایید می کند. ذیل مقاله ای که هم زمان با عنوان «اسلام، جمهوری، سوسیالیسم» به چاپ می رسد، سعی می کند اصول سوسیالیسم را با اسلام و جمهوریت تطبیق دهد (گیلک، 1371: 289). البته سوسیالیسم مورد نظر کوچک خان به معنای عام برابری خواهی بود و نه مترادف نظر کمونیستی لنین. درواقع وی به شکل تاکتیکی الفاظ تئوریک را در ایجاد ائتلافهای عملی به استخدام در می آورد لیکن استنباط مختص خویش را ارائه می داد که ریشه در چارچوب اسلامی- ایرانی داشت.
 لیکن بنا به تعارضات ایدئولوژیک و نقض مکرر مواد معاهده توسط جناح چپ از ائتلاف خارج می گردد. کودتای بلشویکی در مرداد 1299ش ائتلاف نو بنیاد را ساقط نمود و کوچک خان به رشت و سپس به فومنات و مقر خود قهر نمود و تا یک سال در همین حصر و تبعید خود خوانده به سر برد. این دوران اوج انزوا و رکود سیاسی میرزا می باشد که نمودار فعالیت سیاسی وی در نقطه نزول خویش است. حضور حیدرخان نیز اگر چه ائتلاف دوباره ای را ممکن می کند ولی دوامی نداشته و مرگ کوچک جنگلی در آذر 1300 ش به جنبش جنگل پایان می دهد.
نظرات و نقدها
برای شناخت کاملتر کوچک خان دایره سخن را به اظهارنظرهایی که درباره وی شده است گسترش می دهیم. از آن جمله است دیدگاه مؤلف «تاریخ احزاب سیاسی ایران»: «از حرکات میرزا ... پیدا بود که قصدشان تصرف ایران و ایجاد حکومت مرکزی صالح نبوده بلکه به همان ولایاتی که در کف داشته اند قانع بوده اند! ... اگر مرحوم میرزا در این سال به تهران حمله کرده بود بدون هیچ شکی دولت ایران مانند موم در دست او و اتباعش نرم شده و به میل آنها ساخته می شد» (بهار، 1386: 159). نگارنده انگلیسی «تاریخ ایران» سرپرسی سایکس[4] هم میرزا کوچک را عامل سپهدار می داند و وی را شخصیتی منفعت گرا و در پی سود شخصی معرفی می کند (فخرایی، 1357: 5). از دیگر منابع است اول کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» است به قلم مهدی ملک زاده فرزند ملک المتکلمین از چهره های شناخته شده مشروطه. ملک زاده با احترام از کوچک خان نام میبرد و اشاره دارد که میرزا نه فقط یک انسان آزاده بوده که در راه آزادی می جنگید بلکه یک مبلغ آزادی نیز بود و در هر مورد و مقام از تبلیغ مردم به پیروی از حق و عدالت و حقوق انسانیت فروگذار نمی کرد (ملک زاده، بی تا. ج.5: 149). ژنرال دانسترویل که فرمانده نیروهای انگلستان در ایران بود و در ماجرای عبور از گیلان به سمت قفقاز نبردهای سختی را با کوچک جنگلی تجربه کرد در «امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز او را یک انسان ایده آلیست و شریف می خواند. به عقیده من میرزا کوچک خان از وطن پرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است» (دنسترویل، 2537: 621). از دیگر کتب مرجع می توان به «تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» اشاره داشت که کوچک خان در آن به عنوان کسی معرفی شده که در تمام مدت مبارزه یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشته است (مستوفی، 1377. ج.3: 119). «نیکیتن»[5] کنسول روسیه تزاری در ایران نیز میرزا را مردی نامیده که کمال مطلوبش را می جست و مقید به جمع آوری ثروت نبود (رضوی نژاد، 1377: 103).
کتاب «یادبودهای انقلاب گیلان» از میرزا کوچک خان چنین نام می برد: «میرزا احساسات شدیدی بر ضد اجانب داشت، نظر بلند بود ولی تهور لازم که برای یک پیشوای انقلابی لازم بود را نداشت و به همین جهت مواقع بسیار حساس را از دست داد (جودت، 1351: 55). یقیکیان[6] هم در «شوروی و جنبش جنگل» از وی به عنوان یک طرفدار مالکیت خصوصی نام می برد. مولف «تاریخ نوین ایران» ایوانف[7]که دارای قلمی نسبتاً استالینیستی است اینطور روایت کرده «گروه های پارتیزانی جنگلیها به رهبری میرزا که دارای جهانبینی ناسیونالیستی بود علیه قشون تزاری به مبارزه پرداختند (ایوانف، بی تا: 28). «مقاومت شکننده» اثر ارزشمند جان فوران[8] نیز تصویری ملی گرا از کوچک خان ترسیم کرده است. اما به طور کلی به نظر می رسد چهار اتهام را متوجه کوچک خان دانسته اند که به طور کوتاه به آنها می پردازیم:
1)    اتهام تجزیه طلبی
مخبرالسلطنه هدایت از جمله کسانی است که تلاش میرزا کوچک خان را در جهت تجزیه گیلان از خاک ایران قلمداد کرده است. «چه فرق است بین سیدعبدالحسین لاری یا خیابانی یا میرزا کوچک که خود شر مملکت را از مرکز مجزی می خواهند (هدایت، 1374: 317) از طرفی تقی زاده در خلاف مخبرالسلطنه سخن رانده است: «میرزا کوچک که آدم خیلی خوبی بود در گیلان سربلند کرد و در واقع حکومتی تشکیل داد او نمی خواست خود مختار باشد (افشار، 1368: 357). همچنین پیتر آوری اشاره دارد «دکتر عیسی صدیق اعلم [مدیر کل آموزش و پرورش گیلان] ... گواهی می دهد که کوچک خان تلاش می کرد تا به تجدید حیات کشور خود بپردازد (آوری، 1377: 135). ابراهیم فخرایی که از نزدیک با جنگل همراه بود معتقد است «میرزا و دیگر یارانش هیچگاه به این مسئله نمی اندیشیدند زیرا معتقد بودند اعلام خودمختاری نوعی پراکندگی و تجزیه مملکت است (فخرایی، 1359: اول آذر). روزنامه جنگل نیز درباره این اتهام موضع گیری صریح دارد: «به ما خبر می دهند برخی اشخاص مجهول الهویه جنگلی ها متمرد خوانده ... که در خیال استقلالند ... بانی این تهمتها و قائد این افتراها و مؤسس این فسادها دولت عدالت کش انگلیس است (روزنامه جنگل، شماره 20).
از دل نامه کوچک خان به سفیر شوروی هم روحیه تجزیه طلبی فهم نمی شود و بلکه وی از موضع ملی وارد شده است «مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته...» (شایسته، 1382: 278).
2)       اتهام غارتگری و هرج و مرج
حبیب ... مختاری مؤلف «تاریخ بیداری ایران» از وی و یارانش به عنوان اشرار و غارتگران نام میبرد و امان ... جهانبانی در اینباره می نویسد «در شمال ایران میرزاکوچک خان علم طغیانگری و یاغیگری را برافراشته» (رائین، 1352: 207ـ206). علی اصغر شمیم اما این اتهام را کذب دانسته و معتقد است «هیچ نویسنده و مورخی حق ندارد اقدامات میهن پرستانه خیابانی و کوچک خان و پسیان و امثال آنها را تخطئه کند و این مردان شریف و از جان گذشته را در ردیف اسماعیل آقا سمیتقو و ماشاء... خان کاشی یا فئودالها و شیوخ متمرد گردنکشی چون خزئل و سران ایلات لر و قشقانی و امثال آنها قرار دهد (شمیم، 1374: 600). از دیگر روایتها نیز که درباره جنبش جنگل در دست است و از روایتها درباره فعالیت گروه مذکور صحت اتهام فوق مستفاد نمی شود.
3)       اتهام کوتاه نظری و خرافی گری
به نظر می رسد طرح کنندگان این مسئله مبتنی بر توسل میرزا به استخاره آن را بیان داشته اند. مثلاً بهار می نویسد «میرزا مردی بود مذهبی و قدری و غالباً استخاره می کرد و نظرش محدود بود» (بهار، 1386: ـ )
ابراهیم فخرایی ضمن بیان این نکته که میرزا به استخاره اعتقادی عجیب داشت ان را در نزد میرزا عملی مقطعی و محدود دانسته است:م«یرزا کوچک به استخاره اعتقادی عجیب داشت و هر جا به مشکلی بر می خورد و یا تردیدی در اقدام به کار مورد نظرش حاصل میکرد فورا دستش به طرف تسبیح که همیشه همراه داشت دراز می شد و نتیجه استخاره هرچه بود بیدرنگ به کار می بست» (فخرایی،1357 ، 37). فخرایی در جای دیگر ضمن انتساب این گفته به اسماعیل رائین مولف کتاب"حیدر خان عمو اوقلی و توده ایها" به توضیح اعتقاد میرزا درباره استخاره می پردازد:«... واقعیت این است که انها میرزا را نمیشناختند این حرفها را میزدند. مرحوم میرزا در همه موارد استخاره نمیکرد اگر میخواست برود نهار بخورد ایا استخاره میکرد؟ و اگر میخواست فرض بفرمایید مراجعه کند به یک طبیب برای اینکه تب کرده بود ایا استخاره میکرد که برود یا نه؟خیر این حرفها نبود. انها که مخالف با وی بودند چون نقطه ضعفی نمی شناختند میگفتند که او خرافی است ... میرزا همیشه استخاره نمیکرد بلکه در مواردی که از ظواهر خیری درک نمی شد استخاره میکرد» (همان).
4)      اتهام قتل حیدر عمو اوغلی
انتساب قتل حیدرخان عمواوغلی به میرزا اتهام دیگری است که بنا به مداقه فریدون شایسته در این رابطه، نخستین بار توسط ابوالقاسم لاهوتی طی اشعاری مطرح شد که بعد از او دیگران بر همین پایه این مسئله را تکرار کرده اند (شایسته، 1382: 274) از آن جمله است مؤلف کتاب بیرنگ، علی آذری که نقش کوچک خان را در این رابطه مسلم دانسته و نام وی را همواره لکه دار می داند (رائین، 1352: 289). افراد دیگری نیز در قالبهای غیر پژوهشی این مطلب را تکرار نموده اند و نیز: م. الف. به آذین در «دختر رعیت»، سپهر ذبیح در «تاریخ جنبش کمونیستی ایران»، احسان طبری در آثار مختلف، بهار در «تاریخ احزاب سیاسی»، مورخ الدوله سپهر در «جنگ ایران» (شایسته، 1382: 275). اما اسماعیل جنگلی خواهرزاده میرزا که از نزدیک در متن جنگل حاضر بود این مطلب را رد می کند: «خبر رسید حیدرعمواوغلی که به دست افراطیون جنگل گرفتار شده بود از زندان خارج و در حین فرار از طرف نگهبانان به قتل رسیده است. کوچک خان از شنیدن این خبر به سختی آزرده شده با تأثر شدید اظهار داشت: او به تقاضای من به ایران مراجعت کرده بود ... میرزا مترصد بود با استفاده از فرصت مناسب سزای بدکاران را بدهد (جنگلی، 1357: 295-294). منظور اسماعیل خان از «افراطیون» معین الرعایا و یارانش است اما معین الرعایا (حسن خان کیش دره ای) مسئولیت قتل را متوجه افراد ایل خود دانسته و نقش خویش را به کلی انکار می کند و با توضیح شکست جنگل درباره طایفه اش می نویسد: «افراد ایل همین که به شکست ما پی بردند ... و دانستند که دیگر نشانی از جنگل باقی نیست به علت آنکه خود در معرض مخاطره قرار نگیرند حیدرخان را خفه کردند (فخرایی، 1357: 422). دکتر شاهپور آلیانی نوه حسن خان نیز اگرچه مختصر اینطور شرح می دهد: « (حیدرخان) وقتی نتوانست آنها (نگهبانان) را بفریبد تصمیم به فرار گرفت. بار اول دستگیر شد اما در فرار دوم هدف تیر قرار گرفته و کشته شد» (آلیانی، 1385: 112). دکتر ناصر عظیمی نیز ضمن بررسی همه جانبه واقعه در سخنان آلیانی، امکان هرگونه دخالتی را در قتل حیدرخان از سوی میرزا مردود میداند و احتمال سرکشی افراطیون را بسیار محتمل چرا که «نفوذ و اقتدار کوچک خان در اواخر انقلاب بر تشکیلات جنگل بیش از هر زمانی تحلیل رفته بود» (عظیمی، گیله وا: شماره 99).
نتیجه گیری
نشان داده شد که کوچک خان از خانواده ای متعلق به طبقه متوسط برخاست و حضور در مبارزات مشروطه خواهان تجربیات سیاسی اش را تکوین نمود. وی که ناکام ماندن اعتراضات مسالمت آمیز مشروطه خواهان را تجربه نموده بود در یک جهش روشی و نه ایدئولوژیک، به مبارزه مسلحانه روی آورد. و با حاصل نشدن اهداف مشروطه خواهانه اش پس از چندین سال زیست چریکی، در جهشی ایدئولوژیک به جمهوری خواهی ارتقا یافت. لیکن با تضادهای ایدئولوژیک موجود درون جنبش آن نیز به سرانجام نرسید. در مجموع می توان نقاط عطف گونه و نمودار فعالیت سیاسی کوچک خان را  در روند جنبش جنگل بدین قرار ترسیم نمود:
تأسیس جنبش رهبری نظامی جنبش اصلاحات اجتماعی در طی حکمرانی اتحاد اسلام بر منطقه گیلان تداوم مبارزه بعد از کنارکشیدن دو هم رزم اصلی شرکت در تأسیس نخستین جمهوری شورایی ایران
سرچشمه ها
1.      املشی (میزان)، بهاءالدین. (1352). گوشه هایی از تاریخ گیلان. به کوشش محمدهادی میزان. بی جا: بی نا.
2.      آوری، پیتر. (1377). تاریخ معاصر ایران( از تاسیس تا انقراض سلسله قاجاریه). (ج. 1). ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی. تهران: عطایی.
3.      ایوانف، م. س. (بی تا). تاریخ نوین ایران. ترجمه تیزابی. تهران: سلوج.
1.      بهار، ملک الشعراء. (1386). تاریخ مختصر احزاب سیاسی. (ج.1). تهران: امیرکبیر.
2.      پیشه وری. (1986). یادداشتهای زندان. لوس آنجلس: بی نا.
3.      تقی زاده، سید حسن. (1368). زندگی طوفانی (خاطرات سید حسن تقی زاده). به کوشش ایرج افشار. تهران: انتشارات علمی.
4.      جنگلی، میرزا اسماعیل. (1357). قیام جنگل. با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین. تهران: جاویدان.
5.      جودت، حسین. (1351). یادبودهای انقلاب گیلان. تهران: درخشان.
6.      دنسترویل، ماژور. (2537). امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز. ترجمه حسین انصاری. تهران: منوچهری.
7.      رائین، اسماعیل. (1352). اسناد و خاطرات حیدر عمو اوغلی. بی جا: انتشارات موسسه تحقیق رائین.
8.      رضوی­نژاد، میرابوطالب. (1377). چهار سیاستمدار ملی متقی و نام آور ایران. تهران:گوتنبرگ.
9.      روزنامه جنگل. شماره 20.
10.  شاکری، خسرو. (1386). میلاد زخم (جنبش جنگل و نخستین جمهوری سوسیالیستی ایران). ترجمه شهریار خواجیان. تهران: اختران.
11.  شایسته، فریدون. (1385). نهضت جنگل از آغاز تا فرجام. رشت: فرهنگ ایلیا.
12.  ——. (1384). «سرگذشتنامه هایی از اعضای نهضت جنگل». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا.
13.  ——. (1382). «شخصیت میرزا کوچک و ماهیت نهضت جنگل درآیینه داوری» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
14.  شمیم، علی اصغر. (1374). ایران در دوره سلطنت قاجار. تهران: نشر افکار.
15.  صبوری دیلمی، محمد حسن. (1358). نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل. تهران: مولف.
16.  عظیمی، ناصر. (بی تا). «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل». نشریه گیله وا. (ش 95 - 99 و 101 – 102).
17.  فخرایی، ابراهیم. (1357). سردار جنگل. تهران: جاویدان.
18.  ——. (1371). گیلان در جنبش مشرو­طیت. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
19.  فوران، جان. (1389). مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب. ترجمه احمد تدین. تهران: خدمات فرهنگی رسا.
20.  کریمی، بهنام. (1382). آسیب شناسی نهضت جنگل. تهران: قصیده سرا.
21.  ——. (1382). «ایدئولوژی نهضت جنگل» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
22.  کوچکپور، صادق. (1369). نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی- اجتماعی گیلان و قزوین. رشت: گیلکان.
23.  گیلک، محمد علی. (1371). تاریخ انقلاب جنگل. رشت: گیلکان.
24.  مارچنکو. (1382). «کوچک خان» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
25.  مجموعه اسناد نهضت جنگل. (1382). رشت: شهر باران.
26.  مدنی، میراحمد. (1377). جنبش جنگل و میرزا کوچک خان. به کوشش سید محمد تقی میر ابوالقاسمی، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
27.  مستوفی، عبدا... . (1377). تاریخ معاصر اجتماعی و اداری دوره قاجاریه  یا  شرح زندگانی من. (ج. 3). تهران: زوار.
28.  ملک زاده، مهدی. (بی تا). انقلاب مشروطیت ایران. (ج. 5). تهران: سقراط.
29.  هدایت، مخبر السلطنه. (1374). خاطرات و خطرات. تهران: انتشارات زوار.
30.  هدایتی خوشکلام، منوچهر. (1383). یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل. رشت: کتیبه گیل.
منبع اینترنتی:
سایت حوزه. (1384). «شهادت میرزا کوچک خان».



[1] Romanov
[2] Murray
[3] Revolution kommite
[4] Sir Percy Sykes
[5] Nikitin
[6] Yaghikian
[8] John Foran

۱ نظر:

ناشناس گفت...

چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟

دوره ارزانیست...

چه شرافت ارزان،

تن عریان ارزان،

عشق ارزان

و دروغ از همه چیز ارزان تر....!

آبرو قیمت یک تکه ی نان...

و چه تخفیف بزرگی خورده ست،

قیمت هر انسان

(دکتر شریعتی)
مقالتون مفید بود.
همیشه شاد و موفق باشید
من لینکتون کردم.
فاطمه
ftmksh.blogfa.com