۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

جستاری در جامعه شناسی سیاسی: قدرت، مشروعیت، اقتدار

مقاله زیر در ماهنامه پژوهشی ره آورد گیل (مهر1392) منتشر شده است.

جستاری در جامعه شناسی سیاسی: قدرت، مشروعیت، اقتدار
عباس نعیمی

هنگامی که از قدرت (power ) سخن گفته می شود منظور توانایی تحمیل اراده خویش بر دیگران است. یعنی به واسطه قدرت می توان رفتار دیگران را کنترل کرد  (کوئن، 1390: 444). این تحمیل اراده بر دیگران علی رغم مقاومت آن ها صورت می گیرد. به کارگیری مفهوم قدرت در سطوح مختلف فردی و گروهی و سازمانی قابل ارائه است و بطور پیوسته یاداور نیرو ، انرژی بکار آمده ، توان جسمی و ذهنی و ارادی و حتا اخلاقی می باشد. به محض اینکه  فرد یا گروهی از افراد دیگران را ملزم به حرکت خاصی کنند شکلی از قدرت پدیدار می شود (بیرو، 1370: 285). در نتیجه قدرت خصلتی اجتماعی دارد و بر بستر کنش متقابل قابل ارزیابی است که به موجب آن رابطه ای نامتقارن میان حداقل دو کنشگر به وقوع می پیوندد (بودون و بوریکو، 1385: 528). در این رابطه می توان به سه مولفه اشاره کرد که بحث قدرت و کنش متقابل را شرح میدهد. نخست آنکه قدرت بدون برخورداری از منابع لازم نمی تواند وجود داشته باشد و این منابع در شکلهای مختلف یافت میگردد. دوم آنکه در صورت وجود منابع بایستی قابلیت استفاده و کاربری منابع نیز فراهم شود. سوم آنکه بسیج منابع قدرت در ابعاد استرتژیک برای مواجهه با موضعی معین و در قبال هدفی مشخص انسجام می پذیرد.
جهان زیستی انسانها همچون شبکه ای پیچیده از مبادلات قدرت خرد و کلان عمل می کند. بر این اساس و بنا به مختصات جامعه شناسی سیاسی قدرت خاص نمی تواند بعنوان حاکمیت تام تداوم داشته باشد لذا بطور متناوب شاهد فراز و فرودها و جانشینی های اشکال گوناگون قدرت بجای یکدیگر هستیم. اینجا است که بحث اقتدار (authority  ) اهمیت میابد. اقتدار شکلی از قدرت است که به رسمیت شناخته شده و به عبارتی قدرت مشروع می باشد آنچنان که گاه هم راستای مشروعیت (legitimacy ) به کار می رود (راش، 1388: 58). رسمیت اقتدار توسط افرادی تنفیذ می شود که اقتدار بر آنها اعمال می گردد یعنی افرادی که هدف اقتدار هستند. مناسبات بین قدرت و اقتدار البته ساده نیست. برای انکه اعمال قدرت شکل اقتدار پیدا کند بایستی حق فرماندهی و تاثیر بر دیگران وجود داشته باشد. چنین حقی براساس حقوق جامعه که تجلی منافع عمومی است تکوین می پذیرد لذا مفهوم اجماع را می توان در ماهیت اقتدار تشخیص داد (بیرو، 1370: 23).
وبر از نخستین جامعه شناسانی است که به بحث قدرت و اقتدار به شکل علمی و مدون پرداخته است. وی قدرت را با مولفه زور توضیح می دهد و عامل لازم برای بقای آن را مشروعیت ذکر می کند انچنان که بدون حداقلی از مشروعیت هیچ قدرتی پردوام نخواهد بود. قدرت مشروع همانا قدرتی است که از سوگیری هایش استقبال می شود ، رهنمودهایش مورد موافقت قرار می گیرد و یا دست کم مخاطبانش از آن تبعیت می کنند. این تمکین ارادی یک وجه قانونی و اخلاق جمعی به قدرت می دهد که سلطه گر و تحت سلطه را در یک رابطه دوجانبه قرار می دهد. بنابراین اقتدار متضمن تمایل بی قید و شرط زیردست به اطاعت است. در این راستا سه گونه متمایز از اقتدار و سلطه مشروع قابل تمیز هستند. با ذکر این نکته که شاخص تفکیک آنها همانا نظام های اعتقادی و مشروعیت دهنده اشان می باشد (بلاو، 1384: 108- 109).
1. اقتدار سنتی (traditional authority) :  این نوع اقتدار در جوامع پیشامدرن رایج بوده و بر گذشته مقدس استوار است (اسکاف، 1387: 66) . شیوه های سنتی تفویض قدرت، مقدس هستند و مردم به رهبر به عنوان حافظ آن سنتهای مقدس نگاه می کنند. رهبر قدرت خویش را بطور موروثی کسب میکند. روابط حاکم در این شکل اقتدار بر پایه وفاداری به آیین پیشینیان قرار دارد و افرادی از جامعه صاحب اقتدار می گردند که از فضیلت های ستوده شده در سنت بهره مند باشند. اقتدار سنتی یا از طریق ارث منتقل می شود و یا یک اقتدار متعالی آن را تفویض می کند.  از آنجا که سیاست سنتی به شخصی شدن گرایش دارد دستگاه دیوانی حکومت متشکل از وابستگان و خویشان و خادمان شخص حاکم است لذا ملاک صلاحیت و سزاواری کمرنگ می شود (بشیریه، 1388: 60).  تداوم رژیم سنتی نه در نتیجه قوانین موضوعه بلکه در گرو جاری بودن سنن کهن است بطوریکه با رنگ باختن آن سنتها در نگاه عموم، اقتدار سنتی نیز مشروعیتش را از دست می دهد. وبر گونه هایی از اقتدار سنتی را تشخیص داده است از جمله پیرسالاری (gerontocracy) که در آن کهنسال بودن یک امتیاز برشمرده می شود و پیری و شیخیت عامل حاکمیت و اعمال قدرت مشروع است (فروند، 1383: 218). پدر سالاری (Patriarchal) یکی دیگر از صور حاکمیت سنتی است که دستگاه دیوانی در آن نقشی ضعیف ایفا میکند و بلکه اساسا چندان شکل نمی گیرد. پدرشاهی (Patriarchy) اما برخلاف پدرسالاری دستگاه بوروکراسی گسترده دارد. شخص شاه مورد اطاعت است و ارتش بطور مستقل کار نمی کند همینطور امنیت شغلی نیز در حوزه اداری وجود ندارد. وبر از سلطانیسم هم به عنوان شق دیگری از اقتدار سنتی یاد می کند (بخشایش و مظاهری، 1383: 60-61). جای ذکر است که گونه های نامبرده در منابع متعدد جامعه شناسی سیاسی با همپوشانی شرح داده شده اند و به اشکال دیگری هم دسته بندی یافته اند.
2. اقتدار کاریزماتیک (Charismatic authority) : وبر اصطلاح کاریزما را از رودلف سوهم به عاریت گرفته است (فروند، 1383: 219). این نوع اقتدار که از آن به عنوان اقتدار فرهمندانه نیز یاد می شود برپایه دلبستگی و وفاداری به شخصیت استثنایی یک فرد بنا نهاده شده است که وفاداری به او همچون امری قدسی درآمده و خصایل منحصر بفردش موجد یک نظم الگوی جمعی مورد ستایش می گردد. مشروعیت سلطه کاریزما مبتنی بر رفتار عاطفی یا رفتار عقلایی معطوف به ارزش تنظیم می شود. افراد تحت حاکمیت کاریزما به نوعی رابطه مرید و مرادی با او دارند و غلظت عاطفی و هیجان روانی در این شکل اقتدار چشمگیر است. اقتدار کاریزما به نحوی در هم شکننده ی اقتدار سنتی است و جنبش کاریزمایی در واقع نظم حاکمیت سنتی را به چالش می کشد. ظهور کاریزما قابل پیش بینی نیست اما به نظر می رسد می توان نوعی خلاء معنایی جامعه را در پیدایش آن دخیل دانست (بشیریه، 1388: 61) آنچنان که جامعه نیازش به یک قدرت برتر و الگوی منحصر بفرد را در وجود او جستجو می کند. رهبر کاریزما معمولا هنجار شکن است یعنی قانون و نظم مستقر را زیر سوال می برد و در مقابل نظمی نو عرضه می کند یا نظم فراموش شده پیشین را با چهره ای دلپذیر معرفی می نماید. بنابراین رهبریت کاریزماتیک در زمره حرکتهای انقلابی قرار می گیرد. "ارادت" عامل مهمی در اقتدار و سلطه کاریزماتیک است آنچنان که سلسله مراتب افراد در ساختار حکومت براساس میزان ارادتشان به شخص رهبر تعیین می شود (بخشایش و مظاهری، 1382: 63). لازم به تاکید است که اقتدار کاریزماتیک ماهیتا ناپایدار است و حکومتهای مبتنی بر این شکل مشروعیت با مشکل جانشینی شخص کاریزما مواجهند. به بیان دیگر این شخص رهبر است که مشروعیت دارد و نه نظام سیاسی مدون! در نتیجه با مرگ وی جانشینش که فاقد خصایل برجسته و شخصی وی است در بازتولید قداست او و پوشاندن ردای فرهمندی بر تن خویش دچار مشکل خواهد شد. در واقع این شکل اقتدار قابل تسری به آینده نیست و نظام اجتماعی ناگزیر باید به اقتدار سنتی یا عقلایی نفویض شود (دیلینی، 1387: 216).
3. اقتدار قانونی – عقلایی (Rational-legal authority) : این نوع اقتدار مشروعیتش را نه از سنتهای کهن یا ویژگیهای شخصی بلکه از قوانین مصوب می گیرد. فرد به عنوان یک چهره حقوقی در موقعیت دیوانی قرار دارد و نه به عنوان شخصیت حقیقی. به بیان ساده تر مقام  موجودیتی مستقل از منصب دارد (آرون، 1382: 630-631). اقتدار عقلایی بر زمینه های قانونی استوار است و متکی بر قواعد غیر شخصی است یعنی افراد از حاکم به عنوان شخصیت ذاتی او اطاعت نمی کنند بلکه جایگاه او مستلزم فرمانبرداری است (کوزر، 1383: 311). روابط اجتماعی جوامع مدرن بر اساس این نوع اقتدار سامان یافته اند. وبر مهمترین مظهر فرایند عقلانی شدن اقتدار را در پیدایش و گسترش بوروکراسی می داند. در بوروکراسی مدرن همانا مهارت و کاردانی جای تعهدات سنتی و عاطفی و نسبی را می گیرد. به طوریکه مناصب قابل خرید و فروش یا به ارث گذاشتن نیست و به واقع قائم به قانون است.  مناسبات مکتوب بر مناسبات شفاهی ارجحیت دارد و همه امور حکومتی بصورت مکتوب ابلاغ می گردد (آبراهامز، 1369 :373-381) آنچنان که امنیت شغلی رقم می خورد و ثبات بر ساختار سیاسی حاکم می شود.
در یک جمع بندی نهایی می توان بیان داشت که ساختارهای فکری و سیاسی دوره مدرن مستلزم گذر از قدرت به سوی اقتدار است آن هم اقتدار قانونی – عقلایی! با اینحال باید مدنظر داشت که علی رغم غلبه این گونه اقتدار بر گونه های سنتی و کاریزماتیک، به شکلی پیچیده شاهد حضور ترکیبی هر سه آنها در مشروعیت های دنیای معاصر هستیم.
منابع:
1.       آبراهام، جی. اچ. (1369). مبانی و رشد جامعه شناسی. ترجمه حسن پویان. تهران: انتشارات چاپخش.
2.       آرون، ریمون. (1382). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی. ترجمه باقر پرهام. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
3.       اسکاف، لارنس. (1387). «ماکس وبر» در: استونز، راب. متفکران بزرگ جامعه شناسی. ترجمه مهرداد میردامادی. تهران: نشر مرکز.
4.       بخشایش اردستانی، احمد و مظاهری، محمد مهدی (1382). درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی. تهران: انتشارات دانشگاه آزاد.
5.       بیرو، آلن. (1370). فرهنگ علوم اجتماعی. ترجمه باقر ساروخانی. تهران: انتشارات کیهان.
6.       بشیریه، حسین. (1388). جامعه شناسی سیاسی. تهران: نشر نی.
7.    بلاو، پیتر. (1384). «چند انتقاد از نظریه اقتدار وبر». ترجمه احمد تدین. در: عقلانیت و آزادی: مقالاتی از ماکس وبر و درباره ماکس وبر. تهران: انتشارات هرمس.
8.       بودون، ریمون و بوریکو، فرانسوا. (1385). فرهنگ جامعه شناسی انتقادی. ترجمه عبدالحسین نیک گهر. تهران: فرهنگ معاصر.
9.       دیلینی، تیم. (1387). نظریه های کلاسیک جامعه شناسی. ترجمه صدیقی و طلوعی. تهران: نشر نی.
10.   کوئن، بروس. (1390). مبانی جامعه شناسی. ترجمه توسلی و فاضل. تهران: سمت.
11.   کوزر، لوئیس. (1383). زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران. انتشارات علمی.
12.   راش، مایکل. (1388). جامعه و سیاست. ترجمه منوچهر صبوری. تهران: سمت.
13.   فروند، ژولین. (1383). جامعه شناسی ماکس وبر. ترجمه نیک گهر. تهران: توتیا.

هیچ نظری موجود نیست: