۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

بازخوانی اندیشه های ساموئل هانتینگتون

مقاله زیر در مجله پژوهشی علوم انسانی رهاورد گیل (شماره بهمن و اسفند1391) منتشر شده است

ساموئل هانتینگتون(Samuel P. Huntington) در ۱۸ آوریل سال ۱۹۲۷م در نیویورک در یک خانواده مهاجر انگلیسی به دنیا آمد. در دانشگاه‌های ییل و شیکاگو تا مرحله کارشناسی ارشد تحصیل کرد. دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هاروارد گرفت و در همان دانشگاه به مدت ۵۸ سال به تدریس پرداخت. از سال ۱۹۸۹ تا هفتاد سالگی ریاست مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد را عهده دار بود. وی در ۲۴ دسامبر سال ۲۰۰۸م درگذشت.
هانتینگتون مسئولیت‌های متعدد دیگری را هم بر عهده داشته است، از جمله:
·         دستیار تحقیقات امور دفاعی در مؤسسة مطالعاتی بروکینگز (۵۳-۱۹۵2)
·         پژوهشگر شورای تحقیقات علوم اجتماعی آمریکا (۵۷-۱۹۵۴)
·         دستیار مؤسسة جنگ و صلح در دانشگاه کلمبیای نیویورک (۱۹۵۸)
·         هماهنگ کنندة دفتر طرح و برنامه ریزی شورای امنیت ملی آمریکادر دورة برژینسکی (۷۸-۱۹۷۷)
·         تحللیگر امور دفاعی و استراتژیک در وزارت دفاع و خارجة آمریکا (از ۱۹۸۵ )
·         ریاست انجمن مطالعات علوم سیاسی آمریکا (۸۷-۱۹۸۶)
·         بنیانگذار و سردبیر مجلة سیاست خارجی (۷۷-۱۹۷۰)
از جمله آثار او می توان به موارد زیر اشاره نمود که برخی به فارسی نیز برگردانده شده است:
1.       سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، مترجم: محسن ثلاثی. ناشر: علم
2.       موج سوم دموکراسی در پایان سده ۲۰، مترجم: احمد شهسا، ناشر: روزنه
3.       چالش‌های هویت در آمریکا، مترجم محمودرضا گلشن پژوه و دیگران، ناشر: ابرار معاصر
4.       چند جهانی شدن - گوناگونی فرهنگی در جهان کنونی، مترجم: علی کمالی. ناشر: روزنه
5.       اهمیت فرهنگ - هانتینگتون، لارنس هریسون، گروه ترجمه انجمن توسعه مدیریت ایران-درحال توسعه . ناشر: امیرکبیر
6.       ناگفته های سیاست بین الملل. هانتینگتون، رابرت جرویس، جان میرشایمر، کنت والتز، عسگر قهرمانپور (مترجم) ناشر: دفتر علم
7.       برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی (The Clash of the Civilizations)، فارین افرز، ۱۹۷۲، شماره ۳ ۱۹۹۳
8.       ارتباط تمدن‌های اسلامی و کنفوسیوسی (The Islamic-Confusian Connection)، فصلنامه نیو پرسپکتیوز کوارترلی، تابستان ۱۹۹۳
9.       تمدن‏ها بايد ياد بگيرند که همزيستى نمايند [Civilizations Must Learn to Coexit] ، سنترپيس ، دانشگاه هاروارد، 1/8/1994.
10.   اگر تمدن نيست، پس چيست؟ برخورد تمدن‏ها، پارادايم تحليل جهان نو، War World}[If Not Civilization, what? Paradigm of the Post-Cold فارين افزر، سال 72، شماره‏3، تابستان‏1993.
·         مسائل هانتینگتون
برای شناخت یک اندیشمند بررسی منفک آثار او راهگشا نیست بلکه بایستی میزان مساله هایی را که منجر به نگارش آن آثر شده بررسی نمود. به نظر می رسد بتوان سوال های عمده هانتینگتون را که در مجموعه آثارش مستتر است بدین ترتیب تمیز داد:
1.       نوسازی و ثبات سیاسی: که بیانگر نوسازی های جوامع شمال در جوامع جنوب و وقوع انقلاب است.
2.       دموکراسی: که ایجاد و حذف لیبرال دموکراسی در سه مقطع تاریخی را بررسی نموده است.
  1. فرهنگ و تمدن: که به ماهیت فرهنگی و تمدنی جنگها بعد از دوران جنگ سرد ارتباط پیدا می کند.



·         مساله نخست: نوسازی و تئوری انقلاب
تجلی مساله نخست هانتینگتون در کتاب «سامان سیاسی و جوامع دستخوش دگرگونی» است. هانتینگتون انقلابها و چگونگی وقوع آنها را به شیوه ای کارکردگرایانه و دورکیمی بررسی می کند. از نظر هانتینگتون انقلاب در جوامعی رخ می دهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده اند و فراگردهای نوسازی و تحول سیاسی آنها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادی آنها واپس مانده است. وقوع انقلاب یک ویژگی بارز جوامعی است که دستخوش نوسازی اند و در ضمن یکی از شیوه های نوسازی در آن جوامع است. هانتینگتون انقلاب را تجلی دیدگاه نوگرایانه می داند[1]. وی نوسازی را فرایندی می داند که مستلزم دگرگونی در همه زمینه های اندیشه و فعالیت انسانی است و خاصه نوسازی سیاسی عبارت است از حرکت از جامعه سنتی به جامعه نوین[2].
هانتینگتون معتقد است ، مهمترین تمایز سیاسی میان کشورها نه از صورت حکومت ، بلکه از درجه حکومت کردنشان مایه می گیرد. یک کمبود بزرگ فراسوی همه کمبودهای دیگر(بیسوادی، فقر، بهداشت و .....) در اکثر کشورهای توسعه نیافته وجود دارد و آن کمبود اشتراک سیاسی و حکومت کارآمد ، مقتدر و مشروع است.کانون توسعه نیافتگی سیاسی مثل توسعه نیافتگی اقتصادی در کشورهای رو به توسعه آسیا ، افریقا و امریکای لاتین قرار دارد.به جز چند استثنا ، تکامل سیاسی این کشورها پس از جنگ جهانی دوم همراه بوده است با کشمکش قومی و طبقاتی فزاینده ، شورشها ، خشونت های پی در پی توده ای ، کودتاهای متناوب ، چیرگی رهبران کاریزمایی ، فساد گسترده کارمندان دولت ، تجاوز خودسرانه به حقوق و آزادی های شهروندان ، سطح نازل معیارهای کارایی اداری و اجرایی ، از خود بیگانگی گسترده ، انشعاب و گهگاه فرو پاشیدگی کامل احزاب بزرگ سیاسی[3] .
هانتینگتون در این باره معتقد است ، نابسامانی های سیاسی یاد شده ، بیش از همه از دگرگونی سریع اجتماعی مایه می گیرد. و دیگر آنکه وارد شدن سریع گروهای اجتماعی تازه در عرصه سیاست با تحول کند نهادهای سیاسی همراه بوده است.

وی ویژگیهایی را برای نهادهای سیاسی جهت حفظ اجتماع سیاسی در نظامهای مدرن قائل است که نبود این مشخصه ها در جوامع جنوب به وقوع بی ثباتی سیاسی یاری می رساند:
              1. پیچیدگی (دامنه کارکردها)
              2. گستره وسیع (ورود گروههایی از طبقات پایین به جامعه سیاسی)
              3. قابل انطباق (توانایی براوردن خواسته های رفاهی و قانونی)
              4. متعدد (ناکامی یک نهاد باعث ناکامی کل نظام نشود)
              5. بی طرفی (مستقل از طبقه مسلط)
              6. انسجام (عدم سوء استفاده گروه های متعارض)
              7. اهتمام به منافع گروهی (متفاوت از منافع طبقاتی یا منزلتی)

هنگامی که جامعه به مرز بی ثباتی سیاسی رسید امکان وقوع آن در چهار شکل قابل ارزیابی است که هانتینگتون تمرکزش را بر شق چهارم قرار می دهد: 1. کودتا (تغییر رهبران و سیاستها)؛ 2. شورش (اصلاح نهادهای سیاسی)؛ 3. جنگهای استقلال؛ 4. انقلاب[4] .

هانتینگتون برای وقوع انقلاب پیش شرطهایی را مطرح می کندکه حضورشان به دنبال شکاف سیاسی ناشی از نوسازی شتابان، الزامی است:
                1. وی میزان بسیج اجتماعی مشترک گروههای اصلی را نخستین شرط می داند و مقصودش از گروههای اصلی اجتماع همانا روشنفکران طبقه متوسط و کشاورزان است.
                2. ظرفیت دو گروه برای اقدام در مسیر موازی شرط دومی است که توسط هانتینگتون بر آن تاکید می رود. او وقوع این اقدام موازی را مشروط می کند به:
                                1.2. موفقیت روشنفکران در تعریف زمینه های مشترک توسط جاذبه های فراطبقاتی و ملی
                                2.2. تقویت آن جاذبه ها در قالب حضور نخبگان استعماری و بیگانه
                3. سومین نکته ای که هانتینگتون مطرح می کند بر تفاوت ظرفیتهای جوامع سیاسی برای توسعه تاکید دارد[5] .
هنگامی که این پیش شرطها تحقق پیدا کردند و انقلاب وارد مرحله عملی شد طی سه مرحله فرایند درونی اش پیش خواهد رفت:
  1. گسترش مشارکت سیاسی به خارج از نهادهای مستقر
  2. از بین رفتن آن نهادها
  3. خلق نهادهای نو
هانتینگتون دو مدل عمده انقلابها را تحت عنوان الگوی غربی و شرقی انقلاب از هم تفکیک می نماید.
الگوی غربی انقلاب 1. در رژیمهای پادشاهی و اریستوکراتیک بسیار سنتی رخ می دهد؛ 2. در جوامعی رخ می دهد که دارای نهادهای فاقد ظرفیت توسعه هستند؛ 3. انقلابهای فرانسه و مکزیک و مرحله اول انقلاب چین نمونه هایی برای الگوی غربی انقلاب هستند.
الگوی شرقی انقلاب 1. در رژیمهای استعماری به وقوع می پیوندد؛ 2. در جوامعی روی می دهد که دارای نهادهایی با ظرفیت محدود توسعه باشند نه عدم ظرفیت توسعه؛ 3. مراحل بعدی انقلاب چین و انقلاب ویتنام و خیزشهای ضد استعماری دیگر از جمله نومنه های الگوی شرقی انقلاب هستند.
علاوه بر این دو مدل که وقوع انقلاب را بررسی و مطالعه می کنند، هانتینگتون شرایط سومی را هم مدنظر قرار داده است که آن را بی ثباتی مادون انقلاب می نامد. در بی ثباتی مادون انقلاب 1. عدم توازی نیروهای شهری و روستائی به چشم می خورد؛ 2. توفق گروههای غیررادیکال برجسته است؛ 3. وقایع فرانسه 1830 و 1848م و حوادث بعد سقوط عثمانی و قاجاریه و رژیم سینگمن کره1960م از آن جمله اند[6].
·         مساله دوم: دموکراسی
تجلی عمده مساله دوم هانتینگتون در کتاب «موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم» است. وی در این کتاب، روند ایجاد و حذف لیبرال دموکراسی در کشورهای جهان را در سه مقطع تاریخی با عنوان موج‌های دموکراسی شدن و روند بازگشت به اقتدارگرایی، بررسی می‌کند.
در مطالعات ‌هانتینگتون، موج اول دموکراسی شدن با انقلاب فرانسه و جنگ‌های استقلال‌طلبانه آمریکا آغاز می‌شود و با آغاز روند بازگشت به اقتدارگرایی در برخی کشورهای تازه دمکراتیک‌شده از جمله ایتالیا و آلمان پایان می‌پذیرد[7] . در موج دوم  بر خلاف موج اول که عوامل اقتصادی ـ اجتماعی عامل ایجاد دموکراسی بوده‌اند، عوامل سیاسی ـ نظامی تأثیر بیشتری دارند. این موج پس از پایان جنگ جهانی آغاز می‌شود. کشورهای دموکراتیک شده در این موج عمدتا از سه الگوی 1. دمکراسی‌های تحمیلی (ژاپن ـ آلمان)؛ 2. دمکراسی‌های الگوپذیر (ترکیه)؛ 3. خیزش‌های مستعمراتی پیروی می نمایند. بازگشت در موج دوم که در دهه‌های 60 و 70 روی داد، در قالب کشورهایی بروز نمود که از طریق دکترین مبارزه با کمونیسم، کسب مشروعیت می‌کردند. این حکومت‌ها همچنین با روش‌های دیگری مانند اعمال زور و ایجاد یک تهدید خارجی یا برگزاری انتخابات نمایشی، تلاش در کسب مشروعیت داشتند[8] . موج سوم دموکراسی از اروپای جنوبی (اسپانیا و اروپا) آغاز شده و در انتهای خود کلیه کشورهای اروپای شرقی را درنوردید و نهایتا منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد[9]. هانتینگتون کشوری را دارای دموکراسی می داند که در آن « دو » تغییر پیاپی و مسالمت آمیز حکومت از طریق انتخابات آزاد رخ دهد نه یک انتخابات که یک بار برای همیشه بلکه انتخابات قادر به تغییر حکومت باشد نه حکومت قادر به تغییر انتخابات[10]. و این نکته ای است که وی در موج سوم بر آن تاکید می نماید.
وی فرآیندهای گذار به دموکراسی را به چهار نوع 1. تغییر شکل، 2. فروپاشی، 3. جابه‌جایی و 4.خیزش‌های مستعمراتی تقسیم می‌کند[11]. هانتینگتون، فرآیند تغییر شکل را در حکو‌مت‌هایی مؤثر می‌داند که اصلاح‌طلبان در خود رژیم اقتدارگرا به شدت نفوذ دارند و افرادی از درون خود رژیم، نقش قاطعی در ایجاد دموکراسی دارند.
این فرایند، در پنج مرحله شکل می‌گیرد؛
1.       ظهور اصلاح‌طلبان در حکومت
2.       کسب قدرت توسط اصلاح‌طلبان
3.       شکست فرآیند لیبرال شدن
4.       مشروعیت قهقرایی
5.       انتخاب و جذب مخالفان
در فرآیند فروپاشی، بر خلاف تغییر شکل، اصلاح‌طلبان در حکومت یا وجود ندارند یا در اقلیت هستند و مخالفان باید از طریق تظاهرات و شورش و اعتراضات، باعث فروپاشی رژیم اقتدارگرا ‌شوند. در این فرآیند یک خلأ قدرت به وجود می‌آید که فرد یا گروهی باید این خلأ قدرت را پر کند. فرآیند جابه‌جایی در رژیم‌های اقتدارگرا برآیندی از دو فرآیند قبلی است به طوری که در این فرآیند نوعی تعادل میان اطلاح‌طلبان و اقتدارگراها در حکومت وجود دارد و اصلاح‌طلبان باید از طریق امتیازگیری و مذاکرات، مرحله گذار به دموکراسی را تسهیل کنند.
به عقیده هانتینگتون، در موج سوم انتخابات در بسیاری از کشورها عامل فروپاشی رژیمهای اقتدارگرا بوده است به طوری که در این کشورها، حاکم اقتدارگرا با اطمینان از پیروزی و جهت کسب مشروعیت اقدام به برگزاری انتخابات می‌کرده و به طور غیرمنتظره‌ای که نویسنده آن را «الگوی انتخابات شگفت‌آور» می‌خواند، شکست خورده است[12].

·         مساله سوم: فرهنگ و تمدن
نزد عامه اغلب هانتینگتون به این نظریه اش یعنی جنگ تمدن ها شهرت دارد. نظریه ای که به درستی فهم نشده و هانتینگتون را منادی جنگهای بین تمدنها می خوانند و به عنوان متفکری جنگ طلب از او یاد می کنند حال آنکه این برداشتی کاملا نادرست است. هانتینگتون نه تنها سفارشی به جنگ نمی کند بلکه بدان هشدار می دهد. وی در مقام یک جامعه شناس حوزه سیاست بر آن است که ماهیت جنگها بعد از دوران جنگ سرد تغییر یافته است به گونه ای که در زمان کنونی محتوای فرهنگی و تمدنی یافته است. او بر این اساس هشت تمدن غربی، لاتین، ژاپنی، چینی، هندی، اسلامی، ارتدوکس و آفریقایی را از هم تفکیک می کند و بر این باور است که جنگهای آتی بشر در سرحدات این فرهنگها و در گسلهای بین تمدنی رخ می دهد. نظریه تمدنی هانتینگتون ناظر بر این بحث است که عامل اساسی در روابط بین المللی بیش از آنکه تنازع کشورها یا حکومت ها باشد، برخورد تمدن ها است[13].
در جمع بندی سخن، بخشی از مصاحبه ای که سالها قبل با وی انجام شده و در سایت اصلی وی موجود است در ذیل می آید.
« - در جهانی که تا حد زیادی لیبرال دموکراسی را هر چند به طور نظری و نه عملی پذیرفته است، جایگاه جهان اسلام کجاست؟
- ما دست کم، آغاز دگرگونی نسبتا عمیق اجتماعی و اقتصادی را در جهان اسلام شاهد بوده ایم که فکر می کنم در زمان مقرر به تغییرات سیاسی بیشتر خواهد انجامید. واضح است جوامع اسلامی مانند جوامع در مناطق دیگر به طور فزاینده ای شهری می شوند و بسیاری صنعتی می شوند. اما از آنجایی که بیشترشان نفت و گاز دارند، انگیزه بزرگی برای دگرگونی ندارند. در عین حال درآمدی که منابع طبیعی ایجاد می کند، توانایی تغییر را به آنها می دهد. کشورهایی مانند ایران تدریجا زیربنای اقتصادی پیدا می کنند. »




[1]  هانتینگتون، ساموئل (1370). سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: علم.
[2]  منوچهری، عباس (1390). نظریه های انقلاب. تهران: سمت. ص79.
[3]  هانتینگتون، ساموئل (1370). سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: علم.
[4]  تیلور، استن (1388). علوم اجتماعی و انقلابها. تهران: شاهد. ص 113.
[5]  همان. ص 114.
[6]  همان. صص 115- 117.
[7]  هانتینگتون، ساموئل. (1381). موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم. ترجمه احمد شهسا. تهران: روزنه. صص 19- 21.
[8]  همان. صص 22-24.
[9]  همان. صص 25 29.
[10] لوئیس، برنارد (1390). « نظری تاریخی به اسلام و دموکراسی لیبرال» در فلسفه و جامعه و سیاست. ترجمه عزت ا.. فولادوند. تهران: نشر ماهی. صص 120- 121.
[11]  هانتینگتون، ساموئل. (1381). موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم. ترجمه احمد شهسا. تهران: روزنه. همان. ص 128.
[12]  همان. صص 192- 198.
[13]  لوئیس، برنارد (1390). «ادیان و برخورد تمدن ها» در فلسفه و جامعه و سیاست. ترجمه عزت ا.. فولادوند. تهران: نشر ماهی. ص 137.

هیچ نظری موجود نیست: