۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

آسیب شناسی پیروان شریعتی / بااحترام به سالمرگ زنده یاد دکتر علی شریعتی

یادداشت حاضر به قلم عباس نعیمی در سایت رسمی بنیاد دکتر شریعتی منتشر شده است.
* * * * *
گمانم 1351 بود. آبان 51 که از شریعتی میخواهند تحت عنوان علی و رنجهایش سخنرانی کند اما وی موضوع را به پیروان علی و رنجهایشان تغییر میدهد
...امروز میخواستم درباره علی شریعتی بنویسم اما نکته ای کل محور سخنم را تغییر داد و بر آن شدم تا از پیروان شریعتی بنویسم...
شریعتی اساسا اندیشمندی است که سه ویژگی آشکار در همان نگاه اول از آثارش به دست میدهد: اول آنکه بخش مهمی از آثارش که اتفاقا تاثیر گذار ترین های دورانش نیز بود شفاهی است. این شفاهیات از قضا بیشتر در جرگه اسلامیات وی قرار دارد. یعنی آن بخشی از آثارش که به بازخوانی عناصر و کارکترهای اسلامی میپردازد. شریعتی در اینباره نه تاریخی بلکه جامعه شناختی با تاکید بر کارکردها –منظورم فانکشنالیستیک نیست- به استقبال مولفه های مورد نظرش میرود که بیش از آنکه سخنش مستند به فاکتهای تاریخی باشد کارکرد جامعه شناختی معطوف به فرهنگ طلب میکند. دوم آنکه کویریاتش انعکاسی است از ادبیات و شاعرانگی که به رمانتیسم و پست مدرنیسم حتا پهلو میزند و چارچوبی از مولف و درک  نگاهش به دست میدهد که در فهم بهتر اسلامیات و اجتماعیاتش یاری رسان است. سوم آنکه اجتماعیاتش بخش مهم مکتوب مغفول مانده دوران خودش و بعد از خودش است. شریعتی که حتا مارکسیست اروپایی را برای نخستین بار عملا در اجتماع ایرانی طرح میکند چندان گوش شنوایی در جو انقلابی برانداز نظام سیاسی که مارکسیست ارتدوکس شرقی سایه گسترده نمیابد. و این اتفاقا بخش مهم شریعتی است که اغلب بدان شناخته نمی شود. شریعتی را یا به سخنان نغز کویریاتش می شناسند یا به تصویرگری اش از علی و حسین وزینب و فاطمه . این شریعتی روشنفکر راهگشا در جهت دموکراسی و توسعه فرهنگی که در اجتماعیاتش حاضر است و در بطن کویریات و اسلامیات پنهان ، نادیده گرفته شده است و می شود...
بر این اساس شما میتوانید در دوران حاضر طیفی گسترده از دوستدارانش را بیابید که هرآنقدر که در خود شریعتی به اشتراک میرسند در همان شریعتی نیز بیگانه اند. عمده دوستداران وی که به لحاظ تعهد جامعه شناختی نیز در سطح پاینتر به تفکر او قرار دارند از متاثران کویریاتش هستند. کویریاتی که حتا بسیاری انتسابهایش به شریعتی نادرست است و توسط وی گفته نشده است
. دوستداران شریعتی متاثر از اسلامیات که در دوره انقلاب57 بیشترین قشر هوادارانش بودن به واسطه تحولات سه دهه اخیر و تجربه اسلام حکومتی کاهش چشگیر داشته اند. اما آنها که شریعتی را نه لزوما به خاطر اسلامیات و کویریاتش بلکه بخاطر اجتماعیاتش میپسندند همچنان محدودند و اندک. شاید بدین خاطر که اجتماعیاش از جنس آکادمیک تری است که نیاز به تفکر بیشتری برای خواندن دارد و تسلط بر آن سختتر است این از همه بر نمی آید و حوصله نسل نو کشش چنین کتبی را ندارد. نه از شریعتی نه از دیگر متفکران اجتماعی. نه کشش را نه تاب و نه تمایلش را. اینگونه است که شریعتی باز در آنچه مهم است مغفول واقع می شود یعنی پروتست اجتماعی نقاد سنت و مدرنیته در وجه قدرت!
دوستدارن شریعتی به همان حد که در اخلاص ستودنی اند، اغلب در فضای کویریات و اسلامیات که اولی ادبی است و شاعرانه و دومی ادبی و باز شفاهی و نتیجتا فاقد استانداردهای یک امر مکتوب، به سر میبرند. آنچه بیشتر از شریعتی در اینها به نمایش در می آید تصویر سخنورانه قهاری است که بسی در کلمات و واژگان و احساس غنی است اما هر آنقدر که از این سرشار، از تئوری تفکر متدیک و راهبردی که شریعتی مدنظر داشت تهی! بیشتر دست گل است که هدیه مزار وی میگردد حال آنکه شریعتی چشم انتظار نقد است. و اینجاست که فاجعه رخ میدهد
. تز به آنتی تز فرا میروید نه به سنتز. شریعتی که منتقد جدی و سرسخت مرید و مرادی و صوفی مسلکی است خود مراد مریدانش میگردد آنچنان که در ترد دیگری و راندن غیر جهت قرابت و ارادت به او از هم سبقت میگیرند. به یاد دارم مقاله ای چند سال پیش در روزنامه شرق منتشر شده بود توسط یکی از همین هواداران. ویبه واسطه تعلق فکری ام به شریعتی از اینجانب خواست که بخوانم و نظر دهم... به واسطه آنکه بعد از خواندن به صاحب مقاله گفته بودم ستایشش از شریعتی و قوت آثار شریعتی، ارجاع دهی به خود آثار نشده، آنچنان غضبناک شد که ... . از آنسو نیز شریعتی که تلاشگر انصاف در داوری است – که سنت را به همان قدر مدرنیته نقد میکند و کراواتی را به همان حد عمامه چی- متهم به تمامی آفات نادیده در این سه دهه میگردد توسط جبهه ای که درمقابلش و مخالفش ایستاده است اما آنان نیز استوار بر مرادهای صوفی مسلک! و جالب آنکه  باز بر بخش مهم و منفک ساز شریعتی یعنی اجتماعیاتش تسلط ندارند و ای بسا که اصلا نخوانده مخالفند! آنها پیروان شریعتی اند و اینها نیز مخالفانش و چه بسا شریعتی از هر دو در رنج...
امروز بزرگترین خدمت به شریعتی و هر اندیشمند دیگری نقد آرای آن اندیشمند است و بازخوانی آرایش در جهت توسعه ملی.
بااحترام به سالمرگ زنده یاد دکتر علی شریعتی

۳ نظر:

مهدیه گفت...

سلام. ممنونم از این نوشته. شخصا وقت هایی که با آثار دکتر سروکار داشتم، فهمم از روشنفکری "دینی" شریعتی، منتج از ضرورتی بود که خود دکتر با بررسی شواهد و قراین اجتماعی، به سویش رفته بود. یعنی تمرکز او بر مولفه های دینی را مبتنی بر یک فوریت می دانستم که شریعتی را ناچار به شروع از این نقطه ارشمیدسی کرده بود. اما بعدها دیدم این قضیه چندان مورد توجه قرار نمی گیرد وقتی که به کلیت روشنفکری او پرداخته می شود. نوع برداشت من نتایجی را منتج می گردید از جمله اینکه شریعتی -همین شریعتی- می توانست در شرایطی متفاوت، نقطه آغاز روشنفکری اش را از مولفه ای دیگر بیاغازد بی کمترین تعصبی به ضرورت مطرح سازی بحث دین. اما امروزه طوری از او نقد می شود که طرح الگوهای پوسیده ی فرهنگی ، از اساس جای ایراد دارد. – جدای از گله هایی که شرایط حاضر را نتیجه منطقی فریب شریعتی در سوق دادن پیروانش به حکومت دینی امامی می دانند-. می خواهم بدانم به نظر جنابعالی این امر تا چه حد درست است. اینکه این ضرورت اجتماعی تا بدین حد نادیده گرفته می شود و در دنباله اش اساس روشنفکری با بار دینی مورد تردید قرار گرفته، ناشی از خوانشی متفاوت از شریعتی ست یا فهم شخصی من از روح اجتماعیات دکتر آنچنان که باید درست نبوده؟ چون با نگاهی که من داشته ام روشنفکری شریعتی، روشنفکری دینی نیست. تا جایی که می دانم مثلا روشنفکری که مولفه های روشنفکری اش را از "ارتباطات اجتماعی نسل جدید" می اغازد، لقب "روشنفکر ارتباط اجتماعی" نمی گیرد. از طرفی شاید اگر "روشنفکری دینی" را به مثابه فلسفه های مضاف بنگریم، به توضیح مساله کمک کند.
امید که منظورم را روشن بیان کرده باشم.
ضمنا آگاه به این قضیه هم هستم که تمرکز صد در صدی به بحث ضرورت و کانتکس اجتماعی در نگاه شریعتی، جامعه شناسی او را در کانتکسی متفاوت از دهه 80 و 90 - اگر که این تفاوت را با این صراحت بپذیریم - بی اعتبار خواهد کرد. اما برای نقد او که نبایست نگران اعتبار او بود. سپاسگذارم

جامعه شناسی صلح گفت...

ضمن سپاس از شما مهدیه گرامی؛
بلی برای نقد او نبایستی نگران اعتبار او بود.
به نظر اینجانب درکتان از نحوه تعامل شریعتی با کلیت جامعه ایرانی و امر دین صحیح است. بدین معنا که شریعتی به عنوان یک جامعه شناس با مساله برخورد میکند. ابتدا مساله را تعریف مینمایند و مولفه هایش را بر میشمارد که میشود :جامعه شیعی در بستر ایرانی. بر این اساس سوگیری مباحثش نیز در راستای آنچه ضرورت توسعه میداند به سمت دین است. به بیان دیگر همانطور که شما فرمودید دین برای شریعتی یک اولویت بنیادین و فی ذاته نیست بلکه حسب موقعیت زمانی و مکانی یعنی دهه 50 و فرهنگ شیعی ایران بدان میپردازد.
ای بسا که این سخن بر بسیاری دوستدارانش نیز تلخ اید اما به فهم اینجانب و شناختی که از شریعتی دارم اینچنین است. و بر این باورم که این نه یک ضعف بلکه یک قوت روشنفکرانه است.
با احترام

مهدیه گفت...

متشکرم از شما.