۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

تحلیلی جامعه شناسانه بر زوال اخلاق در ورزش مدرن

مقاله زیر در شماره 21 مجله متن منتشر شده است
***


 اگر با چشم اندازی جامعه شناسانه به مقوله اخلاق در ورزش سنتی و مدرن یا مقوله پهلوانی و قهرمانی بپردازیم ناگزیر از بررسی دو نوع جامعه متمایز پیشامدرن و مدرن هستیم. جوامعی که انسانهایی که در آن زندگی می کنند متمایز از هم هستند و مختصات فرهنگی متفاوت و بلکه متضادی دارند. ورزش به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ساختار خاص خود حیات دارد و همچون دیگر پدیده های اجتماعی مشمول تاثیر و تاثر نسبت به افراد و گروهها و سازمان ها است. در واقع وجود ورزش در گرو وجود اجتماع است و خصایل فرهنگی- اجتماعی آن را نیز باید در مختصات فرهنگی- اجتماعی جامعه مربوطه بازیافت. درواقع ورزش بیش از آنکه تجلی تمایلات فردی باشد منعکس کننده محیط اجتماعی است که فرد در آن زیست جمعی را تجربه می کند و به عنوان عضوی از جامعه در می آید.  بنابراین لازم می آید ماهیت این تحول اجتماعی از دنیای پیشامدرن  به مدرن  را مد نظر داشته باشیم.





 اگر با چشم اندازی جامعه شناسانه به مقوله اخلاق در ورزش سنتی و مدرن یا مقوله پهلوانی و قهرمانی بپردازیم ناگزیر از بررسی دو نوع جامعه متمایز پیشامدرن و مدرن هستیم. جوامعی که انسانهایی که در آن زندگی می کنند متمایز از هم هستند و مختصات فرهنگی متفاوت و بلکه متضادی دارند. ورزش به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ساختار خاص خود حیات دارد و همچون دیگر پدیده های اجتماعی مشمول تاثیر و تاثر نسبت به افراد و گروهها و سازمان ها است. در واقع وجود ورزش در گرو وجود اجتماع است و خصایل فرهنگی- اجتماعی آن را نیز باید در مختصات فرهنگی- اجتماعی جامعه مربوطه بازیافت. درواقع ورزش بیش از آنکه تجلی تمایلات فردی باشد منعکس کننده محیط اجتماعی است که فرد در آن زیست جمعی را تجربه می کند و به عنوان عضوی از جامعه در می آید.  بنابراین لازم می آید ماهیت این تحول اجتماعی از دنیای پیشامدرن  به مدرن  را مد نظر داشته باشیم.
متن حاضر برای تصویر نمودن جامعه مدرن و ارائه تحلیلی دقیق تر از خصلت متفاوت ورزش در مدرنیته و پیش از آن بر مباحث یورگن هابرماس و نظریات کنش ارتباطی و عرصه عمومی او تکیه دارد و برای توضیح رویکرد پهلوانی و سوگیری قهرمانی مبانی نظری اش را از آن وام می گیرد. هابرماس بر این نظر است که حرکت از جهان پیشا مدرن به سوی مدرنیته با گسترش عقلانیت همراه بوده است. عقلانیتی که در عصر روشنگری پرو بال گرفت و در عصر مدرن به پرواز در آمد. تکیه گاه این عقلانیت که هابرماس آن را عقلانیت ابزاری می نامد ثروت و قدرت است که در جهان سرمایه داری ، کنش معطوف به هدف یا استراتژیک را رقم می زند. کنشی که در جهانی به نام جهان سیستمی systemwelt  جلوه می نماید و قابلیت ظهور پیدا می کند. هابرماس با نقد جهان سیستمی و کنش استراتژیک و عقلانیت ابزاری ، بر عقلانیت گفتمانی تاکید می کند که مهیا کننده جهان زیستی lebenswelt  است که کنش ارتباطی در آن به منصه ظهور می رسد. در کنش ارتباطی ، اخلاق شرط ارتباط موفق است. اخلاقی که در عرصه ای عمومی،  باز، برابر با ساختاری مفاهمه ای در مقابل ساختار ثروت- قدرت جهان سیستمی قرار می گیرد. پهلوانی نقشی است که در کنش ارتباطی و در بستر جهان زیستی قابل ارزیابی است حال آنکه قهرمانی ذیل کنش استراتژیک و در بستر جهان سیستمی بالنده می شود. هابرماس معتقد است که هم اکنون جهان زیستی توسط جهان سیستمی تحت فشار قرار دارد و به حاشیه رانده شده است. ورزش در جهان سیستمی و در قالبی سرمایه دارانه دیگر تنها به صورت فعالیتی فیزیکی و فکری برای سلامت جسم و ذهن و نهایتا ارتباط اجتماعی و مفاهمه ای نگریسته نمی شود بلکه تحت سیطره روابط اقتصادی و سیاسی بغرنج از هدف اولیه اش دور شده است و تبدیل به کالایی تجاری گشته. ورزش در جهان پیشا مدرن جدای از تقویت قوای جسمانی به عنوان یک مکانیسم تربیتی نیز ایفای نقش می کرد و زاینده ی عنوانی مانند پهلوان بود. واژه پهلوان در طول تاریخ با واژه هایی همچون عیار و جوانمرد همسان بوده و پهلوانان به عنوان یک قشر از اقشار جامعه نمایانگر خصایل خاصی بودند و آداب مشخصی را به نمایش می گذاشتند. کنش پهلوانی در مختصات بخشش، مردم داری، ستم ستیزی، وطن پرستی، حمایت از ناتوانان و دیگر فضایلی که تا هفتاد مورد شمرده شده است جای می گرفت. به نقل از هانری کوربن جوانمردی عبارت از تکالیفی است که شخص به حکم محبت و به فرمان عشق اجرای آن را بر عهده گرفته لذا بعد جسمانی ورزش به حاشیه رانده می شود و قهرمانی در مقوله ای روحی- روانی بسط می یابد تا آنجا که در کلام مولوی تا حد نوعی عرفان اوج می گیرد.
می توان از این گفته ها نتیجه گرفت که رابطه ورزش با ارزشهای اجتماعی است که نقش پهلوانی و قهرمانی را شکل می دهد. در این راستا افراد در جوامع مختلف تصورات متفاوتی از رفتار درست و نادرست دارند. اموری که مورد ستایش و تایید غالب اعضای جامعه باشند به عنوان ارزش اجتماعی در می آیند. در دنیای پیشامدرن حسب پر رنگ بودن اخلاق مذهبی، ورزش نیز در همگرایی تقویت تن و روح قرار داشت به گونه ای که نگاه الگومند و اسطوره ای به شکل گیری سلسله مراتب اخلاقی می انجامید که تحت عنوان پیشکسوت و مرجع از آن یاد می شد که در دایره ای بیش از تخصص ورزشی اش مورد الگوبرداری قرار می گرفت. شادروان تختی در جامعه ایران نمونه ای از این نوع مرجعیت ورزشی - اخلاقی است که ذیل تئوری جهان زیستی هابرماس قابل بیان می باشد. او به مردم احساس توانمندی درونی ، پایداری ارزشهای جوانمردانه و روحیه وحدت ملی را می داد و حتی نمایندگی جبهه ضد استثمار، ضد استبداد و اشرافیت نوکیسه را بر عهده داشت و ضمن درخشش در حوزه حرفه ای، رده های سنی پایین تر را به کسب تحصیلات عالیه تشویق می نمود. در کنگره اول جبهه ملی با روحیه مردم گرایانه حضور فعال داشت و برای زلزله زدگان بوئین زهرا اعانه جمع می نمود. درواقع ورزش کشتی در ایران مثال بسیار خوبی است برای این نوع ورزش است. کشتی به خاطر قرار نگرفتن تام در روند جهان سیستمی هنوز از بسیاری آفات آن در امان مانده است و می توان روحیه موسوم به پهلوانی را در آن همچنان مشاهده کرد. بی تردید تفاوت آن با ورزش های باشگاهی پرمخاطب دلیل مهمی بوده است.
در دنیای مدرن اما وضع به گونه دیگری است. به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم و هم زمان با رونق اقتصادی سرمایه داری در غرب، موسسات و بنگاه های بزرگ اقتصادی در پی بازاریابی محصولات جدید خود بر آمدند چرا که بطور طبیعی تولید انبوه کالا در جهان سرمایه داری به بازاریابی برای مصرف نیاز داشت. یکی از عرصه هایی که مورد نظر گردانندگان عرصه اقتصادی قرار گرفت فضای ورزش بود که به عنوان حوزه ای پرمخاطب می توانست به بازاری قوی تبدیل شود. بنابراین از دهه 1960 به این سو اقتصاد با ورزش آمیزشی عمیق یافت و گسترش رسانه های ارتباط جمعی به این امر یاری رساند تا تجاری شدن ورزش ذیل جهان سیستمی مد نظر هابرماس ظهور نماید. این پیوند اقتصاد سرمایه داری و ورزش البته تاثیری دوسویه داشت یعنی از یک طرف اقتصاد توانست به کمک مخاطبین پر شمار ورزش بازار مصرف خویش را گسترش دهد و از طرف دیگر هم عرصه ورزش با بهره مندی از سرمایه گذاری های اقتصادی ضمن بالا بردن کیفیت و کمیت رفاه ورزشی، فضای نویی موسوم به حرفه ای شدن رقم خورد. این تعامل به شکل فزاینده ای طی دهه های اخیر بالا رفته است و سرمایه گذاران را مشتاقانه به عرصه ورزش کشانیده است. به گونه ای که ورزشکاران ورزش های پر طرفدار عملا به کالا تبدیل شده اند. سهام باشگاه ها در بورس خرید و فروش می گردد. حقوق رسانه ای مربوط به پخش وقایع ورزشی بطور عجیبی ارزش یافته است و سوداگری دریافت امتیاز کالاهای ورزشی به یک تجارت فراملیتی تبدیل گشته است. تجاری شدن ورزش پیامد منطقی جامعه عقلانی مدرن است که بر مولفه هایی همچون تخصصی شدن و کمی شدن استوار می باشد. روند ورود تجارت به عرصه ورزش  هم راستای شهرگرایی، صنعتی شدن، حمل و نقل نو، فناوری ارتباطی نوین و تغییر در مناسبات طبقاتی و قشری انجام گردیده است.
به نظر می رسد تحولات عمده ای که بعد از جنگ جهانی دوم در مناسبات اجتماعی جهان رخ داد مستقیما بر تجاری شدن ورزش و خارج شدن آن از مدار اخلاق پهلوانی به سمت اخلاق قهرمانی موثر بوده است. از آن جمله می توان به ظهور حامیان مالی و نقش آنها در تغییرات لباسها و فضاهای ورزشی و پوشش رسانه ای اشاره نمود. مورد دیگر تغییر سازمانی مدیریت ورزش بوده است که تلاش کرد ورزش را در مسیر تجاری شدن دنبال کند. امروزه درآمدهای حاصل از فروش بلیط، فروش امتیازات ، تبلیغات و غیره بخش مورد توجهی از فعالیت سازمانی و ورزش بوروکراتیک شده را شامل می شود. ورزشکاران بر اساس شهرتی که شبکه های مالی و رسانه ای برای آنها به ارمغان می آورند مورد توجه عمومی قرار می گیرند و این شهرت بسته به پیوندی است که با آن شبکه ها می توانند حاصل نمایند. در نتیجه مافیای مالی- رسانه ای که متعلق به عقلانیت استراتژیک مد نظر هابرماس است و در جهان سیستمی قدرت رشد و نمو می یابد بر ورزش مدرن سایه می افکند.
تجاری شدن ورزش نشانگر کوشش و جستجوی نظام سرمایه داری برای عرصه ای جدید بوده است که در آن تولید سود و انباشت سرمایه امکانپذیر باشد. با این اشاره که ورزش به جای زور از تلقین توهم آزادی و انتخاب بهره می برد و با بازتولید روابط طبقاتی و انتقال مفاهیم ایدئولوژیک کاپیتالیسم همچون فردگرایی و سود گرایی، نقش آفرینی اخلاق را کمرنگ می کند یا لااقل آن نوع اخلاقی که ذیل هویت اجتماعی و در تعهد با دیگران معنا میابد. به طور مثال ورزش فوتبال، ورزش طبقة فرودست بوده است و طرفداران آن از طریق دموکراسی مشارکتی نسبت به باشگاه احساس تعلق جمعی را شکل می دادند. اما با روندی که قبلا بدان اشاره شد این احساس تعلق توسط مدیریت باشگاه نادیده گرفته شد و وزن مشتریان و حامیان درامدزا جای آن را گرفت. به این ترتیب از خصلت محلی  باشگاهها کاسته شد و فعالیت ها بیشتر به سوی فعالیتهای تجاری و جذب تماشاگر حرکت نمود. عملا این تغییر ماهیت را می توان در شهری کردن، تماشاگر پسندکردن، حرفه‌ای کردن(پرداخت دستمزدهای بالا) ورزش فوتبال دید. در واقع، تیمهای فوتبال دیگر به طرفداران سنتی تعلق ندارند، بازیکنان دستمزدهای  کلان می گیرند و از هواداران فاصله طبقاتی آشکاری دارند، مالکان باشگاهها را افراد ثروتمندی هستند که در دایره مشترکی با هواداران قرار نمی گیرند و محدوده‏ی عملکرد تیم‏ها از حالت محلی به بین المللی تغییر یافت. این روند به نوعی در ایران هم مشاهده می شود خصوصا درباره ورزش فوتبال اگرچه این ورزش در ایران به عنوان یک نهاد مدرن کمتر از نیم قرن است که به شکل رسمی فعالیت خود را آغاز نموده است. با این احوال بطور چشمگیری توانسته بیشترین مخاطب را در بین سایر ورزشها به خود اختصاص دهد و حتی از ورزش رسمی و باستانی ایران یعنی کشتی نیز با فاصله زیاد پیشی گیرد. طی سالهای گذشته روند حرفه ای شدن باشگاهها سرعت گرفته است و مکانیسم تجاری شدن که توضیح داده شد آشکارا در آن موج می زند. البته این فرایند یک دست و همسان پیش نمی رود یعنی باشگاههای شهرستانی که اتفاقا بسیاری از آنها ریشه های فوتبال ایران هستند به سبب مشکلات مالی از این قضیه عقب مانده اند و تجاری شدن و جهان سیستمی ورزش بیشتر به تیم های پایتخت به ویژه دو تیم پرسپولیس و استقلال محدود شده است لذا نمی توان تحلیلی یک دست و فراگیر از کالا شدگی ورزش و بطور معین فوتبال در ایران ارائه داد که خود بازتاب جامعه غیر یک دست و مدرنیته ناموزون در کشور است.
این مباحث به نوعی یاداور تئوری جامعه شناختی فردیناند تونیس نیز هست. تونیس جامعه شناس آلمانی دو مفهوم گمین شافت و گزل شافت را برای بیان دو نوع رابطه اجتماعی مختلف که بیانگر دو ساختار متمایز اجتماعی است مورد بحث قرار داده است. در گمین شافت که برخی آن  را اجتماع محلی ترجمه کرده اند پیوندهای نزدیک و صمیمانه و علایق شخصی روابط را رقم می زند و افراد به سلامت ، رفاه ، اعتماد متقابل و همکاری با هم توجه ویژه دارند. اما روابط در جامعه گزلشافت بر رقابت ، پیگیری منافع فردی ، کارای شخصی ، پیشرفت و تخصص استوار است. ورزش پهلوانی و به عبارتی ورزش اخلاقی منعکس کننده اجتماعی از نوع گمین شافت است و اخلاق قهرمانی یا اخلاق ورزشی تجلی ساختارهای اجتماعی گزل شافت گونه می باشد. ورزشهای باستانی زورخانه نیز نمونه ای از اجتماع گمین شافتی می باشد که کمتر از فراگردهای سرمایه دارانه متاثر مدرن شده است. زورخانه که محل تجمع ورزشکاران با خصایل پهلوانی و آدابی خاص بوده است. یک زورخانه کار قدیمی تنها به کسی احترام می گذارد که او را مبتنی بر اصولی خاص و شناسنامه ای فرهنگی واجد احترام می داند. این اصول سازمانی حتی با روش های دیوانسالارانه که توسط فدراسیون ورزشهای باستانی ایران ارائه می شود همخوانی ندارد بطوری که پیشکسوتان این ورزش با تغییرات فدراسیون مذکور و دستورالعمل های آن  که بر هم زننده آداب آنهاست بارها مخالفت نموده اند. در عمل هم این ورزش و همانندهایش در جامعه شبه مدرن ایران کمرنگ و کمرنگ تر می شوند.
 این دو نوع ساختار یاداور جامعه مکانیکی و ارگانیکی امیل دورکیم نیز هست که تحول از اولی به دومی با تقسیم کار فزاینده و تخصصی شدن و در نتیجه تقویت فردگرایی و تضعیف وجدان جمعی همراه خواهد بود. تجاری شدن ورزش و کالا شدن آن که حاصل مناسبات تحول تمدنی است و از قدرت رسانه بهره می برد ، به شکل دیگر کارکرد احیاگر اخلاق را هم می تواند ایفا کند آنجا که رسانه آزاد به نقد گسترده آن سیستم دست می زند. در واقع رسانه آزاد و نقاد به شکل وجدان جمعی در می آید و در تقابل با محصول دیگر مدرنیته یعنی کالا شدن ورزش قرار می گیرد. برنامه نود در فوتبال ایران چنین نقشی را ایفا می کند و وجدان فوتبال ایران است. البته نکته ضروری درباره چنین وجدانی، مستقل بودن آن از اهرمهای قدرت و ثروت است تا آزادانه و در حاشیه ای امن بتواند به مقابله با آسیبهای ورزش مدرن بپردازد. باید مدنظر داشت که این وجدان جمعی رسانه ای در جبهه ای دیگر نیز فعال است یعنی نقد سکوها. جدا از کالاشدگی فوتبال تیمهای محبوب پایتخت، سکوها نیز منعکس کننده تیپ دیگری از کنش استراتژیک و ضدپهلوانی هستند که در قالب خشونت ورزی کلامی و رفتاری به تیم مقابل بروز می کند. در این عرصه ، فوتبال که ویژگی تربیتی خویش را در کالاوارگی از دست داده است از بروز اخلاق پهلوانی نزد هوادارانش ناکام می ماند و پیروزی و قهرمانی اولویت قرار می گیرد. طرفداران سرخورده از شکست تیمشان به تحقیر و خشونت نسبت به تیم مقابل می پردازند و به گونه ای جالب مولفه های موجود در زیست سنتی نیز در خدمت عقلانیت سیستمی در می آیند تا سنت و مدرنیته در نقطه اوباشیگری همدیگر را دیدار نمایند. این نقطه مشترک همانا فحاشی هایی است که به کمک لیدرهای هواداران که خودشان جلوه ای از تجاری شدن فوتبال هستند با باورداشتهای سنتی تحقیر قومی گره می خورد. حال آنکه این دیدار سنت و مدرنیته در کشتی ایران به مراتب شکل اخلاقی تری دارد و آثار کالاوارگی و تجاری شدن ورزش و ورزشکار و هوادار و لیدر در آن کمرنگ است. بااینحال ساختار بوروکراتیک که درون خویش محفلهای قدرت و ثروت را می پروراند در این ورزش نیز نمودار می شود. به عنوان نمونه محمد بنا که یک تیم استخوان دار را در کشتی فرنگی پس از سالها فعالیت مستمر می سازد و قهرمانی المپیک را رقم می زند به دلایلی موهوم کنار گذاشته می شود طوری که کشتی فرنگی ایران که ساختار پهلوانی را هم با خود حمل می کند در میدان بعدی درخشش پیشین را ندارد. نکته آنکه مخاطب و هوادار حرفه ای کشتی که همچون هوادار حرفه ای فوتبال تن به روند تجاری شدن نداده است این مهم را درک می کند و روی سکو ناخرسندی خویش را از غیبت بنا آشکار می نماید. درواقع هوادارا پهلوان مسلک کشتی ایران کنشی ارتباطی و گفتمانی مفاهمه ای را در عرصه عمومی به نمایش می گذارد که در خلاف کنشگری هواداران فوتبال قرار دارد.
بنابراین در یک جمع بندی نهایی کشمکش میان جهان زیستی و سیستمی، گمین شافت و گزل شافت، جامعه مکانیکی و ارگانیکی ادامه دارد و در واقع اخلاق و پهلوانی هنوز می تواند در عرصه های گسترده تجارت و قهرمانی حرفی برای گفتن داشته باشد.





هیچ نظری موجود نیست: