چکیده
پرسش اصلی این مقاله آن است که جریانهای سیاسی اصلی جنبش جنگل کداماند و مؤلفهها و دیدگاههای كلي آنها چیست؟ بر این اساس با شاخص قرار دادن عنصر ایدئولوژی، سه جریان مذهبی ملیگرا، راست سازشکار و چپ تشخیص داده و موضعهای ایدئولوژیک و حامیان و مخالفان هر یک بررسی شد. روش تحقیق این پژوهش، تحلیل اسنادی و ابزار گردآوری دادهها نیز از نوع کتابخانهای است. یافتههای تحقیق به این قرار است که جریان مذهبی ملیگرا که دیدگاهی اسلامی-ایرانی داشت با چهرۀ کاریزماتیک، کوچکخان شناخته میشد. در جبهۀ داخلی، دولت مرکزی بهطور عمده با آن مخالف بود و مشروطهخواهان نقاط مختلف ایران به آن گرایش داشتند. در عرصۀ بینالمللی نیز انگلستان و روسهای تزاری در برابر آن موضعگیری میکردند. جریان راست سازشکار که از موقعیتهای فرصتطلبانه بهره میبرد سازماندهی منظم و روبنایی نداشت، بهطوریکه موافقان و مخالفانش بر اساس موضعهای بیثبات این جریان تغییر میکردند. جریان چپ با موضعهای لنینیستی شاخص میشد و کسانی همچون احسان و حیدرخان با آن همراه بودند. آنها که در برابر دولت تهران قرار داشتند انگلستان را مخالف خارجی یافتند و البته موضع روسیۀ شوروی نیز در برابر آنها دوگانه بود. ویژگی این نوشتار بررسی جامعهشناختی و بهطور خاص جریانشناسانه است که تاکنون دربارۀ جنبش جنگل انجام نشده است.
کلیدواژهها: جنبش جنگل، جریانشناسی، مذهبی ملیگرا، راست سازشکار، چپ
مقدمه
جنبش جنگل حاصل منطقی مجموعه تحولهای منجر به انقلاب مشروطه بود و دراساس نتیجۀ بالفعل ناکامی آن انقلاب به شمار میرود. به بیان دقیقتر، شکست کوششهای مسالمتآمیز ایرانیان برای حفظ تمامیت ارضی، عدالت اجتماعی و قانونمداری، که در زمان جنگ جهانی نخست وارد مرحلۀ نویی شده بود منجر به زاده شدن جنبشی چریکی در منطقۀ شمالی ایران شد. این جنبش که مشروطیت پشتوانۀ نظری آن بود زادۀ بسترهای سیاسی و اجتماعی دورۀ خود به شمار میآید که با بالا گرفتن نفوذ بیگانگان، ناکارآمدی و استبداد دولت مرکزی، کاهش رفاه عمومی و توسعۀ آموزش همگانی نوین در قرن نوزدهم در ایران ساختار آن شکل گرفت؛ جنبشی که بر اساس مکان جغرافیاییاش به جنگل شهرت یافت و در فاصلۀ 1294 تا اواخر 1300 خورشیدی نقش بزرگی در تحولهای منطقه ایفا کرد.
جنبش جنگل که به رهبری فرهمندانۀ کوچکخان اعلام وجود کرد، با برافراشتن پرچم مخالفت با دخالتهای خارجی و زنده کردن استقلال ایران در قالب جنبشی چریکی رخ نمود و نه تنها دهقانان بلکه برخی از زمینداران خردهمالک و میانهحال نیز جذب آن شدند. انقلاب 1917 روسیه و رویکرد جدید آن کشور به ایران که خبر از نزدیک شدن خروج نیروهای نظامیاش میداد جنگلیان را مشتاق برقراری تماس با دولت بلشویکی روسیه کرد. در این دوره که آنها همچنان با رویکردی مشروطهخواهانه پایبندیشان را به شاه اعلام میکردند، نبود برنامۀ منسجم سیاسی-اقتصادی آنها را دچار مشکلاتی کرده بود. در کنار اینها، دخالتهای روزافزون انگلستان در کشور و نفوذ در شمال به نبردی سخت و فرسایشی میان جنگلیان از یک سو و نیروهای انگلیسی و قزاق دولتی از سوی دیگر انجامید که درنهایت از هم پاشیدن دولت برآمده از جنگل یعنی کمیتۀ اتحاد اسلام و شکست این جبهه را در پی داشت.
میرزا کوچکخان که با تسلیم شدن دیگر رهبران جنگل مانند حاجاحمد کسمایی و دکتر حشمت تنها شده بود با اندک نفراتش به جنگلهای تنکابن گریخت و تجدید قوا كرد آنچنان که خبر فعالیتهای دوبارۀ او در تیرماه همان سال به گوش میرسید و در نیمۀ آبان تهران از اخبار پیروزیهای میرزا در برابر نیروهای قزاق آکنده بود. همزمان قرارداد کرزن-وثوق احساسهای ضدانگلیسی را افزایش ميداد و پیروزیهای بلشویکها بر ارتش سفید و تهدید شوروی به صدور انقلاب نیز همچون بادی مساعد بر کشتی جنگل میوزید. در 29 اردیبهشت 1299 ناوگان شوروی در انزلی پهلو گرفت و همزمان نیروهای جنگل با استقبال گستردۀ مردم وارد شهر شدند. این واقعه به توافقی میان قوای کوچک خان با بلشویکها انجامید که تأسیس جمهوری شورایی ایران در گیلان محصول آن بود. اما به دلیل نقض توافقِ جناح کمونیستی و گسترش تبلیغهای آنها بهویژه پس از اعلام وجود حزب کمونیست ایران، تنها چند هفته پس از قرارداد، شکاف در شورای رهبری ايجاد شد و میرزا کوچکخان و یارانش به نشانۀ اعتراض در 18 تیر 1299 انزلی را به سمت رشت ترک کردند. اینگونه کنترل شورا و شهر در دست جریان چپ به سرکردگی اسمی احساناللهخان قرار گرفت.
در ادامه این تحولات از یک سو مذاکرههای سهجانبۀ مسکو-لندن-تهران تأثیرهای عمیقی بر جنبش جنگل داشت، چرا که مسکو با تعدیل سیاست تندروی خود، در برابر انقلابیهای گیلان موضعی دوگانه گرفت و انگلستان نیز با دخالت در کودتای 3 اسفند به این تأثیرها دامن زد. از سویی با روی کار آمدن حیدرخان عمواوغلی در راس کمیتۀ مرکزی دوم حزب کمونیست ایران، سیاستهای این حزب (که تا آن زمان برای سر کوچکخان جایزه گذاشته بود) دگرگون شد و به تلاشی جدی برای زنده کردن ائتلاف با کوچکخان انجامید. در اردیبهشت 1300 سرانجام ائتلاف دوبارهای شکل گرفت که البته با تردید میرزا در همکاری با روسها همراه بود اما دیری نپایید و در مردادماه به فروپاشی آن منجر شد. در ادامۀ این رویداد، نیروهای دولتی برای سرکوب انقلابیها راهی شدند و خالو قربان بهصورت توافقی رشت را تسلیم رضاخان کرد. احساناللهخان به باکو گریخت و تنها میرزا در برابر نیروهای مسلح ارتش ایستادگی و به جنگلهای گیلان عقبنشینی کرد، ضمن اینکه حیدرخان در درگیریای درونگروهی و در واقعهای مبهم کشته شد. سرانجام کوچکخان در آذر 1300 درحالیکه تنها همراهش گائوک آلمانی بود هنگام عبور از کوههای تالش در اثر یخزدگی درگذشت و جنبش جنگل با مرگ او پایان پذیرفت.
سه ایدئولوژی اسلامی-ایرانی، اپورتونیسم (فرصتطلبی) و مارکسیسم-لنینیسم جریانهایی سیاسی با مؤلفههایی خاص خود بودند كه در جنبش جنگل نقش داشتند. منظور از جریان سیاسی در این نوشتار مجموعهای تشکلیافته از افراد با رویکرد سیاسی مشخص است که موضعگیریها و فعالیتهای سیاسیشان در قالب سخنرانی، مرامنامه و قانون نمود مییابد. در رویکردها و مواضع اين جریانهاي سیاسی به ترتيب تركيب ملاحظههای مذهبی همچون خداباوری و هنجارهای دینی با عناصر ملی مانند وطندوستی و آزادیخواهی در جريان سياسي مذهبی ملیگرا، ملاحظههای فرصتطلبانه و سودگرایانه در جریان سیاسی راست سازشکار و تأکیدهای کمونیستی مانند نگرش ماتریالیستی، مرام اشتراکی و مالکیت دولتی در جریان سیاسی چپ شاخص است. ارتباط هر یک از این جریانهای سیاسی در رویارویی با موضوعهای استقلال و تمامیت ارضی، عدالت اجتماعی، استبداد سیاسی و مذهب درخور توجه است. خاستگاه فکری این جریانها و نقشی که در فرایند جنبش ایفا کردند نیز سزاوار تأمل مینماید. همچنین موافقان و مخالفانشان در عرصههای داخلی و بینالمللی متفاوت و در سرانجام جنبش تأثیرگذار بودهاند. بررسی چیستی و چگونگی حضور جریانهای سیاسی در حیات طولانیترین جنبش ایران معاصر و مؤلفههای آنها هدف این نوشتار است. برای پاسخ گفتن به این پرسش اصلی از روش توصیفی بهره گرفته شده و ابزار فراهم آوردن دادهها نیز کتابخانهای بوده است.
جریان مذهبی ملیگرا
به نظر میرسد بتوان جریان مذهبی ملیگرا را جریان ثابت جنبش جنگل در مدت حضور هفتسالهاش دانست. این جریان که پدیدآورندۀ جنبش نیز به شمار میرود در دوسوم نخست آن سلطهای اساسی داشته است. به بیان دیگر تسلط این جریان در دورۀ دوسالۀ جنگهای چریکی و تلاش برای تثبیت جنبش آشکار است. جریان مذهبی ملیگرا با استقرار جنبش در رشت و با نام کمیتۀ اتحاد اسلام امور گیلان را در اختیار گرفت، اما با از هم پاشیدن اتحاد اسلام و کوچ بزرگ مذهبیهای ملیگرا از غرب به شرق، آنها زیر نفوذ ایل آلیان در منطقۀ فومنات قرار گرفتند و در دورۀ حضور بلشویکها نیز همین سرنوشت برایشان تکرار شد.
چهرۀ برجستۀ جریان مذهبی ملیگرا میرزا کوچکخان جنگلی شخصیتی کاریزماتیک در جنبش جنگل به شمار میرفت، و تا واپسین لحظهها با جنبش همراه بود. دکتر ابراهیم حشمتالاطبا دیگر چهرۀ اصلی این جریان در بهار 1298 خود را به نیروهای دولتی تسلیم کرد و با وجودِ داشتنِ اماننامه اعدام شد. دایرۀ نفوذ جغرافیایی مذهبیهای ملیگرا در دورههای مختلف متفاوت بود اما فومن، رشت و لاهیجان مکانهای اصلی آنها به شمار میرفت و حتی در سطح کشور نیز هوادارانی داشتند و آزادیخواهان وقت تأییدشان ميکردند. با وجود مبارزة این جريان با روسهای تزاری و انگلستان، دولت مرکزی تهران بارها به آن حمله کرد و تنها دو دولت مستوفی و مشیرالدوله موافقش بودند. البته عثمانیها و آلمانیها نیز در برههای نسبت به آنها تمایلهایی نشان دادند که ناشی از ملاحظههای بینالمللی بود.
موضعها و دیدگاههای جریان مذهبی ملیگرا
در روزگار جنگ جهانی اول، ایران عرصۀ تاخت و تاز بیگانگان بود. هرچند دولت ایران بهطور رسمی اعلام بیطرفی کرده بود، به دلیل ضعف نیروهای داخلی، هیچ کشور قدرتمندی آن را رعایت نکرد. جنگل که متولد شرایط تاریخی ایران به شمار میرفت، استقلال کشور را در رأس امور خود قرار داده بود. جنگلیها میگفتند: «...ما قبل هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم...» (روزنامۀ جنگل، 1 شوال 1335) و نیز «جنگلیها میگویند ایرانیان باید در خانه خود بدون تجاوز و اذیت همسایگان به راحت مشغول اصلاحات باشند...» (روزنامۀ جنگل، 24 ذیحجۀ 1335). آنها در توضیح درک خود از مفهوم استقلال چنین بیان میکردند که «استقلال به معنی واقعی کلمه، یعنی بدون اندک دخالت و نظری از هیچ دولت اجنبی و از این نظر تمام دولتهای بیگانه، چه همجوار و چه ناهمجوار یکساناند» (روزنامۀ جنگل، 15 جمادیآلاخر 1336).
با وجود این هنوز جای پرسش باقی میماند که موضعهای جنبش در برابر طیفهای گوناگون بیگانه چه بوده است؟ از یافتهها چنین برمیآید که جنگلیها در مسیر استقلالطلبي خویش با صریحترین ادبیات اعلام کرده بودند: «هر کس به مملکت ما سوق قشون نموده بیطرفی ما را نقض نماید او را متعدی و متجاوز خواهیم دانست خواه روس و انگلیس باشد خواه عثمانی و آلمان» (روزنامۀ جنگل، 23 محرم 1336).
جنگل که در آغاز جنبش بارها با پرچم استقلال کشور درگیر نبرد مستقیم و غیرمستقیم با روسهای تزاری شده بود، در رویارویی با روسهای سرخ نیز راهبردش را ادامه داد اما نه به روش نبرد مسلحانه. پس از ورود روسهای سرخ، رهبر جنبش بهطور خصوصی به یکی از یارانش گفته بود «خداوند شاهد است هرگز راضی نیستم با اجانب و خارجیها در صدد اداره امور وطن و مملکت باشم» (صبوری دیلمی، 1358: 483). کوچکخان در نامهای به لنین آورده بود: «...به جای مداخله یک دولت خارجی که تاکنون وجود داشته مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است» (فخرایی، 1357: 252). یکی از مقامهای کمیساریای خارجی شوروی پیش از انجام کودتا دربارۀ میرزا چنین اظهار نظر کرده بود: «او یک ناسیونالیست است و نسبت به انگلیسیها که ایران را به بندگی کشاندهاند و دولت تهران که خود را به آنها فروخته است نفرت عمیقی دارد» (کریمی، 1382: 407).
درکل، نظر کاتم دربارۀ جنگلیها سزاوار اعتناست: «آنها با روسها جنگیدند و وقتی روسها کنار رفتند با انگلیسیها جنگیدند. زمانی که نیروی ترکیه-آلمان آنها را تهدید کرد که قصد پیشروی به منطقه تحت نظارتشان را دارد جنگلیها اعلام نمودند که با آنها نیز خواهند جنگید» (کاتم، 1357: 160).
2. عدالت اجتماعی
حاجاحمد کسمایی که از ماههای آغازین همراه جنبش بود آورده است: «هدف ما این بود که پس از به دست آوردن استقلال و ایجاد یک حکومت ملی در سراسر کشور، اراضی مالکان بزرگ را میان زارعین قسمت کنیم و سوادآموزی را برای تمام مردم ایران اجباری کنیم» (هدایتی خوشکلام، 1383: 47). فیلیپ روشار نیز یادآور شده است که جنگلیها همچنین خواهان آن بودند که بهرهبرداری بیگانگان از منابع ملی پایان یابد و سرمایۀ ملی در راه توسعۀ صنعت، ایجاد راهآهن، کارخانههای نساجی و چرمسازی به کار رود و سرانجام، یک نظام آموزشی نو و همچنین بیمارستانها و آزمایشگاههای مناسب پدید آید (روشار، 1374: ). همینطور فخرایی یکی از هدفهای سهگانۀ جنگل را برقراری امنیت و رفع بیعدالتی دانسته است (فخرایی، 1357: 51).
در کنار اینها ماهیت عدالتطلبی جنگل در مناسبتش با سوسیالیسم جلب توجه میکند. به نظر میرسد مفهوم اصلی سوسیالیسم در متن اندیشۀ جنگل دراساس، هممعنای مساوات، عدالت و برابری اجتماعی به کار رفته است و با مضمون سیاسی رایج آن که از ویژگیهای تبلیغاتی دولت کمونیستی شوروی سابق بوده است، مترادف نیست. بهعلاوه، کوچکخان که عنصر پیشگام مذهبی ملیگرای جنبش بود بارها تأکید کرد که پیاده کردن برنامهها و مشی کمونیستی در ایران ممکن نیست. او در نامهای به لنین بر همین موضوع اصرار داشت: «پروپاگاندای اشتراکی در ایران عملاً تأثیرات سوء میبخشد، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند» (فخرایی، 1357: 279-281).
3. استبداد سیاسی
نگرش جنبش به استبداد را با جستوجو در بهکارگیری مؤلفههای قانون و آزادی در برنامه و عملکرد آنها میتوان درك و ردیابی کرد. گویی جنبش جنگل این دو را در رابطهای مشروط به هم میفهمید و میطلبید. میرزا کوچکخان به مفهوم آزادی با نگرشی قانونمدارانه مینگریست: «من آزادی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار میشمارم کسانی را که به خلاف این عقیده رفتار کنند» (فخرایی، 1357: 324). او فلسفۀ سیاسیاش را اینگونه بیان کرده است: «تاریخ بیانگر دو خط روشن است میان ستمگر و ستمکش که همچنان ادامه دارد» (جنگلی، 1357: 167-169) و در ادامه با تشخیص مسئله در صدد ارائۀ راه حل در گسترۀ عملگرایی سیاسی برآمده است: «برای نجات ایران از فساد و فقر که از نفوذ قدرتهای خارجی سرچشمه میگیرد باید نظامی جمهوری و سوسیالیستی که با مشروطیت و دموکراسی فاصلۀ چندانی ندارد پیاده نمود» (جنگلی، 1357: 188).
4. رابطه با مذهب
مذهبیهای ملیگرا دربارة نگاهشان به نوع انسان چنین میگفتند: «...تمام ملل عالم محبوب ما است. جنس بشر را عموماً برادر خود میدانیم...» (روزنامۀ جنگل، 23 محرم 1336ﻫ). رد این نگرش تساهلی مذهبی را میتوان بهگونهای آشکار در مرامنامۀ جنبش جنگل که ذیل تسلط این جریان نگاشته شده است نیز مشاهده کرد. اصل 3 از مادۀ اول اینطور بیان داشته است: «کلیه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنیه بهطور تساوی بهرهمند خواهند بود». عمق این موضوع آنگاه آشکار میشود که زمان نگاشتن این مطالب در نظر گرفته شود؛ زمانی که چنین ادعاهایی سبب دشمنپروری میشد. زمانی که بافت اجتماعی ایران در ابتدای تحولات دوره مدرن خویش قرار داشت. در کنار اینها، شخصیت کوچکخان اینگونه به تصویر کشیده شده است: «میرزا یک ایرانی ایدهالیست و یک مرد مذهبی تمامعیار بود. هیچگاه واجباتش ترک نمیشد و از نماز و روزه قصور نمیکرد و در بین دو نماز آیههای «ومن یتوکل علی الله فهو حسبه»، «قل اللهم ملک الملک» و «لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله» را زمزمه میکرد» (فخرایی، 1357: 38).
در کنار تمام مؤلفههای برشمرده، مؤلفۀ مذهب از آغاز تا پایان قیام، جایگاه خود را در سرشت ایدئولوژیک جریان مذهبی ملیگرای جنگل حفظ کرد. در بیانیۀ تأسیس جمهوری برداشت مذهبی آنها بهخوبی لحاظ شده است: «هیچ قومی از اقوام بشر به آسایش و سعادت نائل نمیگردد... مگر] کاملاً ادراک کند که خدای متعال همه آنها را آزاد آفریده...» (گیلک، 1371: 275-276). این متن ضمن واقعگرايي و توجه به مشکلها، امیدی خداباورانه و فرامادی دارد و میتوان آن را از جنس الهیات رهاییبخشی دانست که در تشکلهای مبارزاتی داخلی و بینالمللی بسیاری از نبردهای چریکی معاصر نیز به چشم میخورد.
حامیان و مخالفان جریان مذهبی ملیگرا
1. حامیان و مخالفان داخلی
در سالهای نخست ظهور جنبش جنگل دو حزب سیاسی به نامهای دموکرات و اتفاق و ترقی در رشت فعال بودند که از مشروطهخواهان و حاميان جنبش به شمار میرفتند، تا جایی که بعدها تعدادی از اعضای آنها به جنگل پیوستند (فخرایی، 1357: 67). روحانیان آزادیخواه نیز جنگلیها را یاری میرساندند: «...عموی من و پسرعموهای مرا گرفتند و در شهربانی زندانی کردند. مرحوم سیدمهدی ماسالی و بعضی از علمای رشت از قبیل حاجسیدمحمود و آقای علمالهدی در آزادی متهمین جنگل کوشش میکردند و حتی از آنها ضمانت میکردند» (کوچکپور، 1369: 10). در کنار این طیف از علما، مبارزان آزادیخواه از نقاط دیگر کشور نیز جنبش جنگل را تأیید میکردند که دموکراتهای همدان از آن جمله بودند. علاوهبراین میتوان به مجاهدان مازندران نیز اشاره کرد (تمیمی طالقانی، 1324: 82).
مواضع شاه ایران بی ثبات و موضع دولت مرکزی نیز بنا به تغییر هیئت وزرا متفاوت بود. احمدشاه که کم سن و سالتر از آن بود که موضع مقتدري داشته باشد، گاه تحت فشار انگلیسیها و عوامل داخلیشان نیرو در جهت سرکوبی جنگل گسیل می نمود و گاهی با جمعیت جنگل موافقت ميكرد، آنچنان که بیمیل نبود عدهای از قوای قزاق به جنگلیها ملحق شوند. او حتی در دورۀ رئيسالوزرايي مستوفی ضمن اهدای لقب به برخی از رجال و مبارزان، به کوچکخان لقب سردار معظمی و به دکتر حشمت لقب امیر حشمت اعطا کرده بود (تمیمی طالقانی، 1324: 24). اما دولت مرکزی در حیات هفتسالۀ جنگل تغییر موضع میداد. بهطورکلی همزمان با جنبش، هشت هیئت دولت به رئيسالوزرايي صمصامالسلطنه، عینالدوله، مستوفیالممالک، وثوقالدوله، مشیرالدوله، سپهدار رشتی، سیدضیاءالدین طباطبایی و قوامالسلطنه زمامداری دولت تهران را بر عهده گرفتند. دو هيئت وزراي نخست در تاریخ جنگل نقش مستقیمی ایفا نکردند و تنها، نبردهای نخستین جنگل با حکمرانان محلی آنها درگرفت. از باقی هیئت دولتها نیز به نظر میرسد تنها از دولت مستوفی میتوان موافقت نسبی با جنبش را تشخیص داد و این امر تا حدی نیز دربارۀ دولت مشیرالدوله صدق میکند.
اما دربارۀ مخالفان داخلی جنبش، سخن فراختر است. حمایت کشاورزان و خردهمالکان و بهطورکلی طبقۀ مادون متوسط از جریان مذهبی ملیگرا به سبب شعارها و برنامههای اصلاحی آن بود. طبیعی است که زنده کردن منافع این طبقه موجبات تحمیل زیان به طبقههای بالادستی و درنتیجه دشمنی آنها با مذهبیهای ملیگرا را فراهم ميکرد. در دورۀ انقلاب گیلان زمینداران بزرگ، خانها و تاجران بزرگ با دستگاه سلطنت و حکومت مرکزی و درنتیجه با استعمار انگلستان همکاری میکردند و حتی تعداد اندکی از سرمایهداران که در اوایل جنبش جنگل در آن شرکت داشتند از آن جدا شده بودند و بر ضد جنبش به همکاری با دولت مرکزی میپرداختند (رواسانی، 1384: 279ـ280).
حملهها و فشارهای جدی به جنبش جنگل در دورۀ رئيسالوزرايي وثوقالدوله که در صدر هیئت دولتی انگلوفیل قرار داشت آشکارتر است. با بینتیجه ماندن مذاکرهها، وثوقالدوله سه سیاست اصلی را در پیش گرفت: 1. اعمال فشارهای غیرمستقیم مانند آزار مردم و هواداران جنگل كه با انتصاب عبدالحسین تیمورتاش به حکمرانی گیلان شدت يافت 2. ادامۀ مذاکره با دیگر سران جنگل و ایجاد دودستگی بین رهبران که دربارۀ افرادی مانند حاجی احمد کسمایی نتیجه داد 3. فرستادن نیروهای نظامی که درنهایت با پایان مهلت و حملۀ نیروهای قزاق-انگلیس، جنگل را تا مرحلۀ نابودی پیش برد.
آخرین رئيسالوزرا همزمان با حیات جنگل قوامالسلطنه بود که ضمن همراهي انگلستان و با جلب همكاري شوروی جنبش جنگل را به نقطۀ نابودی رساند. او روتشتاین ((Rothstein را واداشت که نیروهای بلشویک قفقازی را از ایران خارج و اختلافهایی میان دستههای انقلابیها ایجاد کند. مدنی بهصراحت دو برادر بازیگر عرصههای سیاسی آن روزگار یعنی وثوقالدوله و قوامالسلطنه را کشندگان کوچکخان و عامل فروپاشی جنبش جنگل میخواند (مدنی، 1377: 86 ).
2. حامیان و مخالفان بینالمللی
فهم تأثیرپذیری جنبش جنگل از فضای بینالمللی و تشخیص علت موافقتها و مخالفتها با آن زمانی امکانپذیر خواهد بود که بر فضای خاورمیانۀ درگیر جنگ جهانی اول نظر شود. سه کشور روسیه، انگلستان و عثمانی به شکل مستقیم در ایران آن دوره حضور داشتند و آلمان نیز در کنار عثمانی در جنگ حاضر بود. با فهم موضع هر یک از این دولتها و نوع حرکت سیاسی آنها در عرصۀ سیاست بینالملل میتوان تمیز داد که دولتهای متحد در پی بر هم زدن چیدمان نفوذ دولتهای متفق بودند که این نکته دربارة ایران نیز صادق بود. بنابراین بهآسانی میتوان درک کرد که انگلستان و روسیه در پی حفظ منافع استعماریشان در ایران حامی دولت مرکزی دستنشانده باشند و آلمان و عثمانی از نیروهای مخالف دشمن مشترک همچون جنگل حمایت کنند. آشکار است که چنین حمایتی به دلیل همدلی و دیدگاه متجانس نبود بلکه منافع و شرایط بینالمللی اینگونه ایجاب میکرد.
پس از آتشبس نیز نوریپاشا نمایندهای نزد کوچکخان فرستاد تا او را به اتحاد با جمهوری نوبنیاد آذربایجان تشویق کند– شاید به سبب آنکه برادرش انورپاشا در پی حکومت بر آنجا بود– اما کوچکخان همۀ پیشنهادها را رد کرد. احتمال دارد دلیل این امر آن بوده باشد که میرزا کوچکخان به سبب تعلقهای ملیگرایانهاش طرح بزرگ ترکان را نمیپسندید. این طرح که تشکیل امپراتوری پان ترک بود شامل تمام آسیای مرکزی، قفقاز، افغانستان، ایالت آذربایجان و حتی منطقههای شمالی ایران بود.
دربارۀ آلمانها اگرچه در برخی روایتها به ارتباط تنگاتنگ آنها با جنگل اشاره شده است، از واکاوی اسناد و مرور گزارشهای دیپلماتهای آلمان این نتیجه به دست نمیآید. به نظر میرسد حضور آلمانها در جنگل بیشتر امری نامنظم و بدون طراحی قبلی بود (شاکری، 1386: 170). در جرگۀ موافقان جنگل علاوهبر عثمانی و آلمان باید از انقلابیهای روس نیز نام برد که البته برخی از این موافقتها پس از انقلاب نیز به چشم میخورد (گیلک، 1371: 308).
دربارۀ مخالفان عرصۀ بینالمللی باید گفت اگرچه عوامل انگلستان در داخل همواره بر سر راه حرکتهای ملی نظیر جنگل مانعتراشی میکردند، نخستین درگیری نظامی این دو جبهه به دورۀ وثوقالدوله بازمیگردد که نیروهای روسیۀ سفید به سبب انقلاب 1917 قصد بازگشت به کشورشان داشتند. در آن زمان مذاکرهها بینتیجه ماند و هنگامی که آنها توانستند جنگل را با کاستن نیروها و افزودن مخالفان به موضع ضعف بکشانند تاکتیک نهایی را اجرا کردند. آنها در حملهای که نیروهای انگلیسی، قزاق و ایلهایی به رهبری امیر عشایر و امیرمقتدر در توالش از غرب و سپهسالار در مازندران از شرق در آن شرکت داشتند، تشکیلات سیاسی-نظامی جنبش را بهکل نابود کردند بهطوریکه تنها میرزا و تعداد انگشتشماری از یارانش باقی ماندند.
اعلام مواضع روسیه در مواجهه با جنبش جنگل قرار گرفتن روسیه در نسبت جنبش جنگل را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: 1. دورۀ روسیۀ تزاری و مخالفت آشکار با جنگل 2. دورۀ تز انقلابی روسیۀ شورایی 3. دورۀ تز «نپ» روسیۀ شورایی و پیمان سهجانبه با ایران و انگلستان.
روسیۀ تزاری به سبب منافع اقتصادیاش و– آنچنانکه شایع است و منطقی مینماید– با هدف دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس در ایران حضور داشت یعنی آنچه که جنبش در رویارویی با آن ظهور یافته بود، بنابراین مخالفت آن با جنبش آشکار است چنانکه در نبردهای دو سال نخست پدیداری جنگل نقش عمده داشت. اما با روی کار آمدن حکومت انقلابی در روسیه که شعار حمایت از ملتهای شرق، قشر محروم، طبقۀ کارگر و پرولتاریا را سرمیداد چشم انداز جنگل مساعد به نظر می رسید. نور امیدی بود که از جانب شمال به جنگل میتابید. این رویکرد انقلابی روسیه، شاخص دورۀ دوم است که به سبب آنکه در زمرۀ مخالفان جنگل قرار نمیگیرد خارج از بحث کنونی است. اما روسیۀ دورۀ سوم را با دو وجه پیماننامۀ همکاری سهجانبه میان دولتهای شوروی-ایران-انگلستان و برنامههای جدید اقتصادی «نپ» میتوان تشخیص داد. خلاف موضعهای انقلابی نخستین مسکو، رژیم شوروی بهزودی به سطح مذاکرههای سیاسی حکومت-حکومت بازگشت و سیاستی دوگانه در پیش گرفت که بیانیههای پرشور انقلابی را در کنار چهارچوبهای معمول سیاسی قرار میداد.
جریان راست سازشکار
جریان راست سازشکار خلاف دو جریان دیگر، تشکیلات روبنایی مشخص نداشت اما در تمام دورههای جنبش به شکلهای متفاوت حضور داشت. آنها در دورۀ نبردهای چریکی در اندازۀ بزرگمالکان جنگسالار ظاهر شدند و در کنار روسهای تزاری و نیروهای دولتی، جنگل را سرکوب کردند، در دورۀ ثبات، شکل بروکراتیک به خود گرفتند و در فساد تشکیلات اتحاد اسلام بروز کردند، عامل ایجاد فساد اقتصادی در کمیته اتحاد اسلام گشتند، در دورۀ ورود چپها نیز رخت کمونیستی به تن کردند و با بر هم زدن اتحاد سران جنبش برای به قدرت رسیدن کوشیدند. ضرغامالسلطنۀ تالش معروف به امیر مقتدر، رشیدالممالک خلخالی، اشجعالدولۀ اسالمی و ساعدالدولۀ تنکابنی از مالکان جنگسالار فرصتطلب جنبش بودند که گاه در کنار آنها و به وقت منفعت، مقابل آنها میجنگیدند. رضا افشار در تشکیلات اداری جنگل و امثال سردار محی در دورۀ حضور چپها و نفاقافکنی، در پی هدفهای منفعتطلبانۀ خود بودند. آنها از اتحاد «ریگهای روان» پیروی میکردند و هرجا که مطامع شخصیشان فراهم میشد حاضر بودند؛ گاه در سپاه روس، گاه در کنار انگلستان و گاه در جلد استبداد داخلی تهران.
موضعها و دیدگاههای جریان راست سازشکار
1. استقلال و تمامیت ارضی
با مرور تاریخ سیاسی جنگل نامهایی آشکار میشود که گاه درمقابل جنبش و در کنار متجاوزان خارجی و گاه در ائتلاف و متحد آنها بودند. از جملۀ این افراد ضرغامالسلطنه از رؤسای ایلهای تالش بود که ابتدا امیر مقتدر و بعدها سردار مقتدر لقب گرفت. نسبت او را با جنبش از همان زمان میتوان دریافت که به تشویق کنسولگری روس به نبرد با جنگل تازهتأسیس روی آورد (مدنی، 1377: 45). با انقلاب 1917 روسهای تزاری کمکم در پی خروج از ایران برآمدند، بنابراین با فرستادن نیروهای جنگل به تالش، سردار مقتدر پس از مقاومت، به همراه رشیدالممالک رئیس ایل شاهسون ناچار به کسما رفت و سوگند وفاداری یاد کرد که در نتیجه آن ائتلاف سیاسی، از خدمات اجتماعی جنگل مانند تاسیس محاکم قضائی و مدارس در مناطق مطبوعش بهره مند شد. که بهسبب آن خدمتهای فراوانی همچون تأسیس محاکم قضایی و مدارس از دولت جنگل نصیب آنها شد. با همۀ اینها پس از حملۀ انگلیسیها و از میان رفتن اتحاد اسلام، ضرغامالسلطنه به دعوت انگلیسیان موافقت کرد در دستگیری کوچکخان همکاری کند (کوچکپور، 1369: 30).
2. عدالت اجتماعی
با توجه به نقش اقتصادی گیلان در منطقه درک موضع راست سازشکار در برابر عدالتخواهی آسانتر خواهد بود. از قرن نوزدهم منطقۀ گیلان روابط گستردۀ اقتصادی با قفقاز و از آن راه با اروپا داشت. مستندات حاکی از آن است که درست پیش از جنگ جهانی اول محصولهایی مانند برنج (180 تن)، ابریشم (5/1814 تن پیلۀ خام ابریشم)، توتون (820 تن)، چای (که از 1904/1283ﻫ.ش شناخته و کاشته میشد)، نیشکر (از1870/1249ﻫ.ش شناخته و کاشته میشد)، پنبه، زیتون، سبزیجات، حبوبات و مرکبات در گیلان تولید میشد (رابینو، 1350: 49-52). با توجه به اطلاعاتی که دربارۀ نظام اقتصادی و ارباب و رعیتی در ایران وجود دارد بدیهی است که سود این داد و ستد با مناطق خارجی شمال ایران به کیسۀ مالک و تاجر میرفت نه زارعان و دهقانان.
حضور بیگانگان در کشور که با جنگ جهانی تشدید شده بود ناامنی اقتصادی را به همراه داشت بهطوریکه تجارت با کاهش توان اقتصادی خانوارها و کسبه کاهش سبد فروش در گیلان ضربۀ سختی خورده و در برههای حتی بهطور کامل از میان رفته بود. شعار استعمارستیزانۀ جنگل ازآنرو که امنیت و خلاصی از شر ستم و دستدرازی بیگانگان به اموال تاجران را در پی میآورد از حمایت مالکان برخوردار شد اما هنگامی که آرمانهای عدالتخواهانۀ جنبش به شکلهای مختلف در حمایت از قشر دهقان و طبقههای مادونمتوسط برنامهریزی میشد آنها از جنبش فاصله گرفتند. این ائتلافهای سینوسی ائتلافهای متغیر جریان راست که این بار نه در چهرۀ رئیس ایل، فرمانده سپاه و حکمران منطقه بلکه در قالب طبقۀ مالک و بازرگان رخ نموده بود تا تشکیل جمهوری نیز ادامه یافت.
بههرحال رویکرد راست سازشکار شامل زمینداران، روسای ایلها و بازرگانان نسبت به عدالتخواهی منفی بود. آنها تا جایی با جنگل همراه بودند که نفعشان تأمین میشد و از تقسیم املاک و قدرتشان با طبقههای پایینتر صحبتی به میان نمیآمد. بر این اساس است که در مرحلههای پایانی انقلاب، تاجران بازار رشت با توافق ایران-شوروی همراهی کردند، چرا که امیدوار بودند با پایان مسئلۀ جنگل نظم و آرامش در راههای تجاری گیلان به قفقاز و دیگر منطقههای جنوبی روسیۀ شوروی برقرار شود (رواسانی، 1384: 284).
3. استبداد سیاسی
به نظر میرسد رویکرد جریان سازشکار در روبهرویی با پدیدۀ استبداد، دوگانه بوده است چرا که نام برخی از اعضای آن در مبارزههای آزادیخواهانۀ مشروطه به چشم میخورد، مانند سردار محی که از رهبران اصلی نیروهای گیلان در پیروزی مشروطه دوم اعادۀ مشروطه و فتح تهران بود اما همزمان با جنبش جنگل از گیلان به رشت آمد، مخفیانه چند نفر را دور خود جمع کرد و با نامهنگاری با روسیه امیدوار بود بتواند ریاست انقلاب را پس از آمدن نیروهای بلشویک در دست گیرد (گیلک، 1371: 265). این مطلب گویای ضلع دوم تندیس راست است یعنی طمع قدرت در کنار حرص ثروت. این ویژگی را در دیگر چهرههای این طیف نیز میتوان تشخیص داد چرا که زمینداران و مالکانِ متعلق به این جریان نسبت به استبداد دولت مرکزی اعتراضی نشان نمیدادند بلکه در مواردی در مقام کارگزار آن نیز ایفای نقش میکردند. رواسانی تصریح میکند: «برای این طبقه حفظ منافع مادی و امتیازات مسئله اصلی محسوب میگردید نه مسئله استقلال و آزادی ایران و رفع بلای فقر و ظلم» (رواسانی، 1384: 281-283). بنابراین میتوان نتیجه گرفت جریان راست سازشکار جنبش جنگل، برای آزادی و استبداد نیز همانند دو مقولۀ استبداد و عدالت، بر اساس معیار منفعتطلبی عمل میکرد.
4. رابطه با مذهب
دینداری راست سازشکار از جرگۀ دینداری معیشتاندیشانه و ابزاری بود. به بیان سادهتر، پدیدۀ مذهب نزد این جریان، اصالت ماهوی نداشت و عنصری مشروط به منافع خصوصی بود اگرچه گاهی در لباس روحانیت نیز ظاهر میشد. در کمیتۀ مرکزی جدید جنگل روحانیان مهمی مانند سیدعبدالوهاب صالح، میرمنصور هدا، حاجی سیدمحمود روحانی و شیخعلی علمالهدی حاضر بودند که دو نفر آخری بهطور مشخص از زمینداران بزرگ به شمار میآمدند. در طول عملیات نظامی انگلستان در 1297/ 1918برخی چهره های مذهبی نظیر حاجی آقارضا، میرمنصور و سیدمحمود هر سه به کنسولگری انگلستان پیشنهاد همکاری دادند اما پیشنهادشان رد شد. میرمنصور زمانی که مشاور کارگزار بود با حکمرانان همکاری نزدیک داشت. حاجی آقارضا علاوهبراینکه مشاور کنسول روسیه، نکراسف (Nekrasov) بود با انگلیسیان مراوده داشت. سیدمحمود روحانی نیز بیشتر به کنسولگری روسیه در رفت و آمد بود (شاکری، 1386: 103-104).
حامیان و مخالفان جریان راست سازشکار
1. حامیان و مخالفان داخلی
با توجه به تصویری که از فرصتطلبها ارائه شد بدیهی است که نمیتوان بهصورت مشخص برای آنها موافق یا مخالف برشمرد و خط معینی برای تمایز این دو اعلام کرد. درواقع در رفت و برگشتی مداوم موافق و مخالف راستها را میتوان بررسی کرد، یعنی جبههای که در برههای متحد به شمار میآمد در برههای دیگر در جایگاه دشمن قرار میگرفت. بر این اساس دو جبهۀ کلی یعنی دولت مرکزی و جنبش جنگل در عرصۀ داخلی را میتوان بررسی کرد.
به نظر میرسد از آغاز جنبش در سال 1294 که دولت گیلان با نام کمیتۀ اتحاد اسلام ادارۀ امور را به دست گرفت، جنبش در گروه مخالفان و دولت مرکزی در دستۀ موافقان راستها قرار داشت، اما با تثبیت اقتدار جنبش در 1296 در گیلان و تشکیل دولت در رشت جبهۀ موافق و مخالف برای راستها تغییر یافت و جنگلیها در دستۀ دوستانشان درآمدند اگرچه همواره نیمنگاهی به سوی اشارههای دولت مرکزی تهران وجود داشت. این صفبندی نصفه و نیمه تا پایان 1297 که حکمرانی گیلان با جنگلیها بود ادامه داشت اما با جدایی سران در اردیبهشت 1298 و نیز اعدام دکتر حشمت جنبش ضعیف شد و باز ائتلافها با جبههگیریها و موافق-مخالفسازیها متحول گردید و باز جبهه های سیاسی دستخوش تحول گردید، بهطوریکه ایلیاتیهای جنگجو که در معیت خانههایشان در کنار جنبش بودند به جبهۀ جستوجو و دستگیری کوچکخان یعنی قزاقهای دولتی پیوستند. این راهبرد تا اوایل 1299 و تشکیل جمهوری شورایی ادامه داشت تا آنکه صلاح امر در ائتلاف دوباره با جنگلیها دیده شد.
البته به نظر میرسد در این برهه تقسیمبندیها انشعاب پیدا کرد، به این معنا که تا پیش از این راستهای سازشکار بر اساس موافقت و مخالفت با دولت مرکزی، به ترتیب در پی سرکوب یا حمایت جنگلیها بودند اما در این زمان دو شاخه شدند؛ عدهای که به نظر میرسد بیشتر خانها، زمینداران و بازرگانان را شامل بودند به جریان مذهبی ملیگرا و رهبر کاریزماتیکش کوچکخان تمایل یافتند و عدهای دیگر مانند سردار محی که ترکیبی از ثروت خانوادگی و قدرت بروکراتیک بودند با تصریحِ اعتقاد نداشتن به اصول جریان چپ به آن نزدیک شدند.
2. حامیان و مخالفان بینالمللی
دورهبندی بخش پیشین در اینجا نیز صادق است. در دورۀ تلاش جنگل برای تثبیت که شامل نبردهای بسیاری در بازۀ زمانی 1294 تا 1296ش است راست سازشکار که با خان ها و بزرگ مالکان جنگ سالار مشخص میشود با روسهای تزاری متحد بود، اما در دورۀ استقرار اتحاد اسلام در رشت و حکمرانی جنگلیها بر گیلان، راستها با تغییر موضعی ناپایدار در ائتلاف با آن قرار گرفتند. با توجه به اینکه در اثر انقلاب فوریۀ 1917 نیروهای روسیۀ سفید اقتدار و نفوذشان را در ایران و بهویژه گیلان ازدسترفته میدیدند و در حال خروج از کشور بودند، راست سازشکار نیز که از اتحاد با آنها منافعی برای خود متصور نبود مصلحت را در نزدیکی به کوچکخان یافت. این روند تا درگیری انگلیسیها و جنگل حفظ شد و در پایان با جدا شدن حاج احمد کسمایی به انحلال اتحاد اسلام انجامید، اما در این هنگام موافقت راستها با انگلیسیها در جهت منافعشان قرار داشت بهطوریکه نصرتاللهخان ضرغامالسلطنه با ایشان ائتلاف کرد. «ضرغام با انگلیسیها به مذاکره پرداخت. معلوم شد انگلیسیها ضرغام را دعوت گرفتهاند که جنگل را محاصره و با قزاقان در دستگیری میرزاکوچکخان یاری نماید. ضرغام با پیشنهاد آنها موافقت کرد...» (کوچکپور، 1369: 30).
با پیاده شدن نیروی بلشویک از کشتی روسی در انزلی، انگلیسیها نخست به رشت و سپس تا مرزهای گیلان-قزوین عقبنشینی کردند. درنتیجه زمام امور به دست روسهای سرخ و مبارزان جنگل افتاد و طبیعی است که این امر بر موضع سازشکارانۀ راستها تأثیر داشت. اسناد نشان میدهد که فعالیت سردار محی در نامهنگاری با روسیۀ انقلابی ادامه داشت، که پیشتر به آن اشاره شد. نیز دراینباره تصریح شده است: «...دست سیاست بیگانه از آستین بلشویک ساختگی در گیلان درآمده، رل بزرگی بازی میکند» (دولتآبادی، 1371: ج4/152). جناح مالکان، بازرگانان و زمینداران که منافعشان را در گرو نزدیکی با جریان میرزا میدیدند با جدایی او از دولت انقلابی سکوت کردند، بهویژه که دستاویزی نداشتند.
جریان سیاسی چپ در جنبش جنگل
جریان چپ به معنای دقیقتر شامل مارکسیست-لنینیستهایی میشد که در دو سال پایانی جنبش چیره شدند. آنها که از سه جبهۀ بلشویکهای سرخ روسیه، حزب کمونیست ایران و جریان جداشدۀ چپ جنگل تشکیل شده بودند با ورود ناوگان بلشویکها به انزلی در اردیبهشت 1299 اعلام وجود کردند. حضور چپها به سه مرحلة زیر تقسیم شد که هر یک ساختار سیاسی جنبش را متحول کرد: 1. ائتلافی یک ماهه با مذهبیهای ملیگرا 2. رویکرد تندرو چپ بر محور حزب کمونیست ایران و رهبری اسمی احساناللهخان دوستدار 3. رویکرد میانهرو که با ورود حیدرخان عمواوغلی ظاهر شد.
تمرکز اصلی چپها در منطقۀ انزلی و البته رشت بود. آنها هرچند در برههای بیشتر قسمتهای گیلان را زیر تسلط داشتند، به سبب اقدامهای تندروانه و انقلابی و نیز مرام مشترکشان در جبهۀ داخلی از حمایت تودهای مردمی برخوردار نبودند، دولت مرکزی نیز بهطور رسمی با آنها مخالف بود و سرکوبشان میکرد. چپها در عرصۀ بینالمللی نیز در کنارِ داشتنِ اختلاف ماهوی و عملی با انگلستان از حمایت نیمبند دولت شوروی برخوردار بودند که پس از توافق مسکو-تهران-لندن از آن نیز بیبهره شدند و شرایط نابودی جنبش را در کنار دیگر عوامل فراهم آوردند.
موضعها و دیدگاههای جریان چپ
1. استقلال و تمامیت ارضی
نظریۀ کمونیسم که ذیل نظریۀ مارکسیسم-لنینیسم در شوروی جامۀ عمل پوشید دراساس حاصل تغییرهای مهمی بود که لنین در آرای مارکس ایجاد کرده بود اما هر دو بر جهانی بودن انقلاب آرمانیشان همرأی بودند. انترناسیونالیسم ویژگی عمدۀ مارکسیسم به شمار میرفت که در لنینیسم نیز شاخص بود.
از دیدگاه مارکس احساس و تمایلهای ناسیونالیستی چیزی جز بخشی از روبنای ایدئولوژیک سرمایهداری نبود که البته به دست خود آن محکوم به فنا بود. او در مرامنامۀ حزب کمونیست نوشت: اختلافها و تضادهای ملی میان خلقها به علت تکامل بورژوازی، آزادی تجارت، بازار جهانی، یکنواختی در شیوۀ تولید و شرایط زندگی مطابق با آن بهتدریج در حال از میان رفتن است (ابنشتاین و فاگلمان، 1376: 43-44). این نگرش جبرگرایانه دترمینیستی خوشبینانه کل جهان را بازار واحدی در نظر میگرفت که در آن تجارت، آزادانه میان ملتها و قارهها در جریان خواهد بود و ناسیونالیسم بهصورت تعصبی منسوخ و متعلق به دورۀ پیش از صنعت از میان خواهد رفت.
لنین که معتقد به دخالت انقلابی برای سرعت بخشیدن به فرایند کمونیسم بود منتظر پیشبینی مقدر سلفش نماند، اما رخداد انقلاب در سطح جهان و در عرصهای فراتر از مرزهای کشورها را از شرطهای اصلی پیروزی انقلاب کمونیستی میدانست. در دومین کنگرۀ کمونیسم بینالملل که در سال 1920 برگزار شد لنین طرح قطعنامهای را تهیه کرد که اعلام میداشت خلقهای کشورهای عقبافتاده با یاری پرولتاریای آگاه از منافع طبقاتی در کشورهای سرمایهداری بهواقع میتوانند برای ایجاد جمهوریهای شوروی اقدام کنند (ذبیح، 1378: 37).
نگرش انترناسیونالیستی فراملی جریان چپ جمهوری در نامۀ کمیتۀ انقلابی ایران با ریاست چپها به سردار استاروسلسکی (Astarvslsky) آشکار است: «ما میخواهیم برادری و مساوات نوعی مابین نوع بشر حکمفرما و جاری باشد که بدون منت و رعایت حدود مملکتی و تحمیل زحمات یا مشقات یا سرحددار یا گمرکچی، مایحتاج و ضروریات بشری عادلانه تقسیم و تسهیل و در کمال سهولت و سادگی رفع حاجتها بشود...» (یقیکیان، 1386: 292). این رویکرد بهصورت آشکار در خط مشی مصوب نخستین کنگرۀ حزب کمونیست ایران نیز به چشم میخورد، بهطوریکه حزب بعد از ویژگیهای مربوط به «امپریالیسم جهانی» و مرام اشتراکی و اقدامهای ارضی، «اتحاد با روسیه شوروی و نهضت پرولتاریای جهانی» را در مسیر اصلی برنامههایش قرار داد (ذبیح، 1378: 61).
2. عدالت اجتماعی
دراساس، قدرت کانونی ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم در تعبیری نهفته است که از مفهوم عدالت اجتماعی ارائه میشود و خوانشی سوسیالیستی و درنهایت کمونیستی است. واضع مارکسیسم زیر تأثیر هگل در دانشگاه برلین به روش دیالکتیک اعتقاد پیدا کرد و به همراه انگلس آن را از رویکرد ایدهآلیستیاش به انگارۀ ماتریالیستی کشاند (ریتزر، 1384: 27) و اینگونه تکامل انسان را بر مبنای زیربنای اجتماعی یعنی ماهیت مالکیت تحلیل کرد (آرون، 1382: 210). او که گفتمانش را در چشمانداز تضاد طبقاتی غنا میبخشید (گلدستون، 1385: 42) روندی برای سیر تحولهای اجتماعی بشر متصور بود که باید پس از مرحلههای کمون اولیه، نظام بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری به سوسیالیسم میرسید و در نظام کمونیسم ثبات مییافت (توسلی، 1376: 105).
بر اساس این نظر کلی مارکس که با دخل و تصرفهایی در شیوه و برنامۀ کار، مورد تأیید لنین نیز بود مفهوم عدالت در مدلی تکاملگرایانه بهصورت سوسیالیستی-کمونیستی تعریف میشد، بدین معنا که در نظام سوسیالیسم، حاکمیت طبقۀ کارگر با اطمینان از تأثیر نداشتن سرمایهداران در تحولهای سیاسی-اقتصادی شکل میگیرد و روحیۀ بشری را آمادۀ پذیرش جامعۀ کمونیستی میکند (کرایب، 1388: 353). سپس نظام کمونیستی استقرار مییابد که در حد نهایی خود صنعتی است اما در آن تنها یک طبقۀ اجتماعی یعنی طبقۀ کارگر وجود خواهد داشت که فعالیت اقتصادی را پیش میبرد (تفضلی، 1372: 161-162).
با پیروزی انقلاب بلشویکی 26 اکتبر 1917 روسیه لنین در سخنرانیاش متنی را خواند که به «فرمان دربارۀ زمین» شهرت یافت. علاوهبراین «دستورنامه دهقانی دربارۀ زمین» پیوست فرمان شده بود که «حق مالکیت خصوصی بر زمین برای همیشه لغو میشود... این زمینها به مالکیت عموم مردم درمیآید» (عظیمی، بیتا: 47). درواقع در نظریۀ بلشویکی، زمین آنچنانکه مرسوم اصلاحات ارضی است میان دهقانان تقسیم نمیشد بلکه در مالکیت دولت درمیآمد، به بیان دقیقتر دولت جای مالک خصوصی را میگرفت.
جریان چپ جمهوری شورایی نیز که به لحاظ ایدئولوژیک وابسته به نظریهپردازان مسکونشین بود مسئلۀ ارضی را در صدر برنامههایش قرار داده بود (شاکری، 1386: 269). دولت کودتاچی چپ نیز که در مرداد 1299 سکاندار جنبش شد برنامههای خود را در سه محور ارائه کرد که دو محورش مرتبط با مفهوم کمونیستی عدالت بود: «...2. لغو اختیارات مالکین و امحای اصول ملوکالطوایفی 3. رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات» (گیلک، 1371: 324).
تعبیر جریان چپ از عدالت اجتماعی همانند درک آنها از امپریالیسم بود. از کنگرۀ ملتهای شرق چنین بیانیههایی به دست آمد: «...انقلاب تودههای زحمتکش شرق پس از اخراج و محو نفوذ جهانگیران بیگانه نیز ادامه خواهد داشت... انقلاب پایان نخواهد یافت تا روزی که اراضی از دست مالکین خارج شود و در اختیار فقرا قرار گیرد... سیستم شوروی سیستم مناسب و مساعدی است که توسط آن تودههای زحمتکش کارگران و کشاورزان، دشمنان خود (مالکان، تجار، مأمورین عالیرتبه و افسران ارشد) را از پستهای عالی خود بیرون کرده و تقدیر خود را معین خواهند نمود» (روزنامۀ کامونیست، 1920: ).
از این مطالب نکتۀ دیگری نیز به دست میآید که در فهم بهتر ماهیت عدالت کمونیستی اهمیت دارد و آن این است که در صدر نشستن کارگران و دهقانان و حاکمیت آنان بر نظام اجتماعی اگرچه به قیمت حذف طبقهها و قشرهای دیگر، افق دید نظریۀ بلشویسم را تشکیل میداد که در آن منافع طبقههای بالادستی فدای پیشرفت انقلاب اشتراکی بینالمللی میشد.
باوجود تمام این بحثها در سطح نظری، عملیات دولت چپ جنبش جنگل و جمهوری شورایی خلاف عهد از آب درآمد. دولت احساناللهخان که بعد از کودتا بیانیۀ بلندبالایی دربارۀ آزاد ساختن تودههای دربند، مصادره و تقسیم زمینهای مالکان میان دهقانان (ایوانف، بیتا: 41) و مانند اینها منتشر کرد انقلاب ارضیاش را بنا به آنچه نامساعد بودن شرایط میخواند به تعویق انداخت که البته هیچیک به سرانجام نرسید.
3. استبداد سیاسی
به نظر میرسد موضع ایدئولوژیک چپهای جنبش نوعی تناقض ماهوی داشت بدین معنا که ضمن طرد استبداد حاکم، نظام ایجابی آنها دربرگیرندۀ استبداد از جنس دیگری بود. آنها در نفی استبداد سیاسی دولت مرکزی ایران ویژگیهای آرمان جهانیشان را به استخدام درمیآوردند و نظام سلطنتی ایران را به نام عامل استعمار محکوم میکردند. بیاننامۀ کمیتۀ انقلابی ایران که در 20 شهریور 1299 انتشار یافت حکومت تهران را همسنگ دولتهای مداخلهگر بیگانه میشمرد (یقیکیان، 1386: 260). این نگرش در صدر هشتمین ماده از قطعنامۀ هشتمادهای نخستین کنگرۀ حزب کمونیست ایران نیز به چشم میخورد بهطوری که مبارزه بر ضد استبداد دولت مرکزی در کنار امپریالیسم انگلستان نهاده شده است: « شعار ما در این زمان، جز مبارزه بیرحمانه علیه امپریالیسم انگلستان، علیه دولت شاه و همه کسانیکه از آندو حمایت میکنند نیست» (رئیسنیا، 1360: 241). وجه ضداستبدادی ایدئولوژی چپها را در بایگانی نشریههای وقت نیز میتوان ردیابی کرد. این موضعهای جریان چپ جمهوری شورایی حتی پس از ائتلاف دوم و در دورۀ حضور حیدرخان عمواوغلی نیز ادامه یافت. حزب کمونیست در بیانیۀ 2 تیر 1300 خود که در تهران منتشر کرد به بدگویی از اقدامهای دولت کودتای تهران پرداخت (اسناد تاریخی جنبش کارگری سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، 1974: ج21/7).
با وجود این مستندات جریان چپ که اثباتکنندۀ وجه ضداستبدادی ایدئولوژی آنهاست تضادهای ماهوی در کلیت آن مشاهده میشود. ایدئولوژیها دراساس دو چهرۀ سلبی و ایجابی دارند. موضع ضداستبدادی چپها نیز در چهرۀ سلبی و نفیکنندهاش ظهور و بروز دارد، اما وجه ایجابی و توصیهای آن شامل موارد نقض، هم در پسزمینۀ نظری و هم در اسناد مرتبط با عملکرد آن است.
مارکس امیدوار بود که در چنین دیکتاتوری گذرایی، انواع حزبها و گروهها وجود خواهند داشت که همه با وجود اختلاف در مسائل جزئی، در هدف کلی و مشترک نابودی باقیماندههای سرمایهداری متحدند (گلدستون، 1385: 51). اما مفهوم لنین از دیکتاتوری– بیشتر در موارد سیاسی– عبارت بود از دیکتاتوری حزب کمونیست بر پرولتاریا، زیرا او ایمان نداشت که طبقۀ کارگر از آنچنان شعور سیاسی یا توانایی تشکیلاتی خودانگیختهای برای حفظ و تأمین حیات و گسترش دولت کمونیستی بهرهمند باشد. اما جریان چپ جمهوری شورایی ایران نیز در مقام عمل و در مرحلۀ ایجاب، تصویر بالفعلی از تناقض بحثشده بود. کاژانف (Kazhanov) یکی از فرماندهان ارتش سرخ ایران در افشاگری خویش سندی دال بر نبود تساهل و مدارا نکردن چپها بر جای نهاده است (پرسیتس، 1379: 49).
علاوهبراین پس از کودتای چپها در 9 مرداد 1299 و به دست گرفتن حکومت گیلان، به دستور لنین تمام تشکلهای غیربلشویکی و مستقل از دولت کمونیستی همانند دولت شوراها منحل شدند. از نظر آنها آزادی به دو بخش بورژوایی و پرولتاریایی تقسیم میشد که آزادی برای بورژوازی، خرده بورژوازی و قشرهای غیرپرولتری جایی نزد بلشویکها نداشت. سرکوب این گروهها، تشکلها و نهادهای مدنی آنها معنای آزادی خلقی را داشت. بر اساس همین باور، رشت که در دورۀ مشروطه به همراه تبریز یکی از دو قطب بزرگ مطبوعات شمرده میشد بهناگاه تهی از آن شد و همۀ روزنامههای غیرخودی به اتهام ضدانقلابی بودن تعطیل شدند (عظیمی، بیتا: 20 ). شگفت آنکه اعمال مستبدانۀ چپها شعارهای مردمخواهانهشان بر اساس عدالت اجتماعی را نیز زیر سؤال برد. یکی از اقدامهای دولت انقلابی جدید جمعآوری اجباری اعانه بود (یقیکیان، 1386: 187).
4. ارتباط با مذهب
همانطور که اشاره شد در مارکسیسم-لنینیسم، لنین تغییرهایی در آرای مارکس داد اما بافت فلسفی آن را حفظ کرد. خود مارکس نیز در تأثیر از هگل و فوئرباخ به سرمنزل ماتریالیسم دیالکتیک رسیده بود، درنتیجه ستونی از ایدئولوژی کمونیسم همانا مادهگرایی است که از نقدهای فوئرباخ بر ایدهآلیسم هگلی نشئت گرفته است. فوئرباخ سرّ خداشناسی را در انسانشناسی میجست و وجود دین را گواهی بر ازخودبیگانگی انسان میپنداشت که انسانها از راه آن، به تابعیت آفریدۀ ناخودآگاهشان درمیآیند و زیر ستم او میروند (کوزر، 1383: 115).
احساناللهخان دوستدار در یادداشتهای خود بر هویت غیرمذهبیاش تأکید و اشاره کرده است که در صبح ورود بلشویکها به انزلی هنگامی که به همراه کوچکخان با صدای توپخانه از خواب بیدار شده بود میرزا را از نماز خواندن منع کرده بود (نوزاد، 1385: 149). سخنرانی او که در روز ورود مجاهدان به رشت در سبزهمیدان ایراد شد نیز حامل گرایشهای غیراسلامی بود بهطوریکه او را مزدکی و بهایی نامیدند (یقیکیان، 1386: 94).
در گزارش استاندار گیلان به دولت مرکزی چنین آمده است: «این رژیم در چند هفته اول حکومت خود نوزده مسجد را بست، تعلیمات مذهبی را ممنوع اعلام کرد و رفع حجاب زنان را اجباری خواند. روحانیون مسلمان که شدیداً مخالف این اقدامات بودند علناً مورد استهزاء قرار گرفتند تا سرمشق دیگران در رفتار پسندیده باشند» (ذبیح، 1378: 55).
ایوانف نیز در نقد تز سلطانزاده –ریاست شورای مرکزی اول حزب کمونیست ایران- تبلیغهای ضدمذهبی چپها را تأیید کرده است. یقیکیان آورده است: «...در انزلی روحانیون از منازلشان بیرون نمیآمدند و اگر درنتیجه پارهای پیشامدها مجبور میشدند که از منازلشان خارج شوند بدون عمامه در کوچهها دیده میشدند...» (کریمی، 1382: 60). تصویر دشواری شرایط برای دینداران و روحانیان در گزارشهای کمونیستها به چشم میخورد (گنیس، 1385: 61-62). ادموندز، مأمور سیاسی انگلستان مستقر در شمال ایران در 21 تیر 1299/11 ژوییۀ 1920 از مقر خود در قزوین به نورمن گزارش کرده است که «تقریباً هر روز» جلسههای «سراسر خشماگینی» در مسجدهای شهر برگزار و در پی آنها تلگرامهایی خطاب به علما و مردم ایران فرستاده میشده است (شاکری، 1386: 256).
حامیان و مخالفان داخلی و بینالمللی جریان چپ
1. حامیان و مخالفان داخلی
همانگونه که نشان داده شد موافق داخلی جریان چپ، جریان مذهبی ملیگرای جنگل به فرماندهی کوچکخان بود که برای مقابله با استبداد سیاسی دولت مرکزی و دخالت انگلستان دست به ائتلاف با بلشویکهای عدالتپیشه زد، اما به سبب اختلافهایی که روی داد ائتلاف این دو جریان ادامه نیافت. همانطو رکه از اسناد روشن است حضور حیدرخان نیز به اتحاد دوباره کمک جدی نرساند.
اما مخالفان داخلی جریان چپ در حد و اندازۀ دولت مرکزی بودند. ضدیت دولت مرکزی در همان آغاز ورود بلشویکها رخ نمود. اعتراض رسمی به ورود ارتش سرخ در قالب تسلیم شکایت به جامعۀ ملل و فرستادن هیئتی به مسکو برای ایجاد روابط دیپلماتیک و جلب نظر شوروی بود (فخرایی، 1357: 235) که این اقدام درنهایت نتیجه داد.
دولت مرکزی در دو عرصه به چپها فشار وارد کرد: اختلافهای داخلی و دیپلماسی خارجی. آنها از یک سو از طبقههای فرادست حمایت کردند که با حضور چپها منافع طبقاتیشان به خطر افتاده بود و تندرویها و اقدامهای ضدمذهبی آنها نیز بهانۀ شرعی به دستشان داده بود. این طیف متمول و سیاستمدار که بیشتر ساکن تهران بودند از تمام امکانهای خود برای درهم شکستن جمهوری استفاده کردند و با نفوذی که در نهادهای سیاسی داشتند نیز به تحریک دولت برای قلع و قمع و برخورد نظامی با جمهوری پرداختند.
با روی کار آمدن دولت قوامالسلطنه شرایط برخلاف میل چپهای جمهوری و در جهت هدفهای دولت تهران پیش میرفت که دیپلماسی خارجی در کنار عاملهای داخلی عرصه را برای چپها تنگ کرد. سردار سپه به دولت فشار آورد که اجازه دهند با نیروهای مسلح بساط انقلاب را در گیلان برچیند و روتشتاین، سفیر شوروی در تهران نیز کوشش کرد به دولت خود بفهماند که صلاح است به کمک دولت ایران قضایای انقلاب هرچه زودتر پایان پذیرد و راه برای تجارت باز شود (گیلک، 1371: 468).
2. حامیان و مخالفان بینالمللی
جریان چپ جنبش به پشتوانۀ نظری و عملی حکومت شوروی ابراز وجود کرد. درواقع به لحاظ هستیشناختی، حضور این جریان در حضور شوروی ریشه داشت بنابراین، شوروی در زمرۀ موافقان بینالمللی جریان چپ قرار گرفت اما سیاست خارجی دولت شوروی در حضور هفدهماهۀ چپها در گیلان تغییرهای جدی کرد بهطوریکه درنهایت این کشور در کنار مخالفان ماهوی آن ظاهر شد.
ورود نیروهای سرخ به گیلان به فرماندهی ژنرال دنیکن به بهانۀ تعقیب و دستگیری روسهای سفید انعکاس سیاست اولیۀ شوروی بود که با شعار حمایت از «تمام زحمتکشان مسلمان روسیه و خاورزمین» در تقابل با آنچه سیاست «استعماری» انگلستان خوانده میشد به نظر می رسید که در تضاد با دولتهای «عامل استعمار» قرار دارد. شوروی از این سرمایهگذاریهای نظامی هدفهایی را در دو عرصه دنبال میکرد:
1. هدفهای ایدئولوژیک که در قالب انتشار افکار اشتراکی و صدور انقلاب کمونیستی معنا مییافت.
2. هدفهای سیاسی که شامل سهمخواهی از مجموعه امتیازهای بینالمللی بود.
هرقدر شوروی در نمودار سیاسی پدیداریاش پیش میرفت هدفهای ایدئولوژیک در خدمت هدفهای سیاسی در میآمد. در سندی ناظر بر هدف نخست آمده است: «میتوان از طریق تماس با وی [میرزا] در ایران تبلیغات انقلابی موفقیتآمیزی را میسر ساخت» (کریمی، 1382: 147). همینطور در یادداشتی دیگر دربارۀ سیاست صدور انقلاب شوروی میخوانیم: «هدف اصلی هند است... ایران، تنها راه رسیدن به هند است» (لاجوردی، 1369: 4). از دیگر شاهدهای متقن در سیاست نخستین شوروی باطل اعلام کردن امتیازهای تزاری است. «دولت شوروی در 28 اوت سال 1919 در پیام به کارگران و دهقانان و همه زحمتکشان... اعلام داشت که قرارداد انگلیس و ایران را به رسمیت نمیشناسد» (طبری، 1356: 35).
با وجود تمام این موضعگیریها، هدفهای سیاسی شوروی در برخورد با جنبش جنگل و جمهوری شورایی ایران بر موضعهای ایدئولوژیکش چیره شد بهگونهایکه با امضای توافقنامۀ سهجانبۀ مسکو-تهران-لندن از حمایت جریان چپ جنبش دست کشید و در صف سرکوبگران آن قرار گرفت. بر اساس معاهدۀ تهران-مسکو دو طرف متعهد بودند از شکلگیری یا حضور هر سازمان یا گروه در هر یک از دو کشور متبوع، فارغ از نامی که به آن شناخته میشوند و قصدی که برای شرکت در عملیات بر ضد ایران یا روسیه یا متحدان روسیه دارند، جلوگیری کنند (شاکری، 1386: 334).
همزمان با این مذاکرهها، گفتوگوی سیاسی مسکو-لندن نیز انجام میشد. آنچه تقریباً تمامی تحلیلگران بر سر آن توافق دارند آن است که مسکو سیاست شبح انقلاب را برای چانهزنی با انگلیسیان بر سر مذاکرههای تجاری در پیش گرفت. مسکو احساسهای ضدانگلیسی مجاهدان جنگلی و «گسترش سرخ» در آسیا را وسیلۀ چانهزنی سیاسی با بریتانیا قرار داد و سرانجام با فدا کردن جنبش رهاییبخش گیلان، با انگلیسیها و شاه ایران مصالحه کرد (گنیس، 1385: 5). حتی برخی ورود ارتش سرخ به گیلان را «وجهالمصالحه قرار دادن انقلاب جنگل بر سر مذاکرات» میدانند (مقدسی، 1382: 526).
در اشاره به استفادۀ ابزاری شوروی کمونیست از جنبش جنگل برای مذاکره با لندن آمده است: «اکثریت و رهبران با رهبری لنین، سیاست همزیستی مسالمتآمیز با انگلستان و طبقه حاکم ایران را پذیرفتند و از حمایت نهضت گیلان چشمپوشی کردند» (شورمیج، بیتا: 139). نامههای سیاستگذاران دولت شوروی نیز بر درستی این ادعا دلالت دارد. در یکی از نامهها به تاریخ 4 ژوئن 1920 اینگونه آمده است: «انقلاب سوویتی در شرق اکنون برای ما عمدتاً بهمنزله یک وسیله اصلی معامله دیپلماتیک با انگلستان، امتیازآور است» (کریمی، 1382: 150).
همچنین به نظر میرسد علاوهبر سیاستگذاری دیپلماتیک مسکونشینها، بخش فرعی چپهای خارج از کشور با رویکردی حمایتی و با بینش ایدئولوژیک پیوسته از چپهای جنبش پشتیبانی میکرد. آمدن حیدر عمواوغلی به گیلان با مقداری اسلحه و جواهر و نیز سفارش دریافت نفت و گروهی داوطلب از شوروی دلیلی بر این ادعاست. سرانجام به سبب تبعیتی که به شکل سلسله مراتبی در میان اقمار شوروی وجود داشت سیاست دیپلماتیک بر ایدئولوژیک چیره شد (میرابوالقاسمی، 1382: 558-559).
دیگر نیروی مخالف جریان چپ جنبش در عرصۀ بینالملل انگلستان بود. شکست ژنرالهای ضدانقلاب، سقوط جمهوریهای قفقاز، تصرف چاههای نفت باکو به دست کمونیستها و تأسیس جمهوری شورایی در گیلان طرحهای جاهطلبانۀ دولت انگلستان را بهکلی بر هم زد و در داخل آن کشور عدهای از سیاستمداران منتسب به حزبهای لیبرال و کارگر شروع به مخالفت با سیاست ماجراجویانۀ محافظهکاران کردند که با لشکرکشیهای گسترده به قفقاز، مالیاتهای سنگینی را بر دوش شهروندان بریتانیایی نهاده بود.
در واکنش به تهدید ارتش سرخ نسبت به ایران و افغانستان و درنتیجه به هندوستان، دولت انگلستان مجبور شد سیاست خارجیاش را بهویژه در ناحیۀ آسیا تعدیل و دامنۀ فعالیتهایش را اندکی محدود کند. روش سیاسی انگلستان پایان یافتن انقلاب گیلان را الزامی میکرد، بنابراین در پی امتیازهایی که به دولت مسکو میداد، امتیازهایی نیز میگرفت. بر این اساس در پی توافق تهران-مسکو ضلع دیگر مصالحه نیز با قرارداد لندن-مسکو تکمیل شد. مطابق درخواستهای لندن، مسکو اعلام کرد آماده است که از هر عمل نظامی یا تبلیغاتی ناراحتکننده، برای تحریک مردم آسیا بر ضد منافع بریتانیا خودداری کند(گنیس، 1385: 14).
این قرارداد برای هر دو طرف پیمان، سودبخش بود. روسیه میتوانست ماشینآلات و تجهیزات مورد نظر خود را وارد کند و به گفتۀ لوید جورج ، -تحلیلگر انگلیسی مسائل ایران- در سال 1920، انگلستان که مغازهای بود که خریداران همیشگی آن ورشکست شده بودند، مشتریان جدیدی به دست میآورد (عظیمی، بیتا: 17 ) ضمن اینکه خطر را از مستعمرههایی مانند هندوستان نیز برطرف میساخت. بهعلاوه آنها با در پیش گرفتن این مشی در 1921 به موازات مسکو درعمل به زنده کردن قرارداد 1907 نزدیک میشدند که قیام در برابر آن قرارداد از انگیزههای انقلابیهای گیلان به شمار میرفت.
نتیجه
جریان راست سازشکار آنچنانکه از اسناد و منابع برآمد به زیست انگلوار و فرصتطلبانه در کنار جنبش جنگل ادامه داد، یعنی در مقابل مؤلفههای برشمرده در مقاله در موضعی سودجویانه قرار گرفت و جبهۀ ثابتی آنچنان که از ایدئولوژیاش برمیآمد نداشت. در مقابل، جریان مذهبی ملیگرا و چپ خمیرمایۀ جنبش را در دو دورۀ کلی استواری بخشیدند که میتوان چهار سالِ مرحلۀ اول با تسلط مذهبیها را با یک سال و نیم مرحلۀ سوم با تسلط چپها قیاس کرد.
دستاورد مبارزههای چریکی مذهبیهای ملیگرا که با نام کمیتۀ اتحاد اسلام در حدود دو سال دولت جنگل را شکل دادند، تثبیت امنیت و اقدامهای اصلاحی رفاهی، درخور توجه بود که با تهاجم فراگیر نیروهای دولتی-انگلیسی سرکوب شد. آنها که از خاستگاه فکری داخلی بهره میبردند در تقابل با نیروهای مداخلهجوی بیگانه و برای بازگرداندن آرمانهای مشروطیت همچون عدالت اجتماعی و قانونمداری استراتژی خود را تعیین کردند، ضمن اینکه از خوانشی رهاییبخش از مقولۀ مذهب و درنتیجه از پایگاه مردمی درخوری برخوردار بودند. جز دولتهای مستوفی و مشیرالدوله، باقی دولتهای تهران از مخالفان مذهبیهای ملیگرای جنگل به شمار میرفتند، ضمن اینکه انگلستان و روسیۀ تزاری نیز در جبهۀ مخالفان بینالمللیشان بودند. روسیۀ شوروی دوگانه برخورد میکرد و عثمانی و آلمان نیز به سبب جنگ جهانی از حضور جنگل استقبال میکردند.
اما جریان چپ گرایشهای فراملی، عدالت سوسیالیستی و رویکردی دوگانه در برابر استبداد داشت. آنها که هفده ماه در برهۀ پایانی جنبش حضور داشتند بهشدت در تقابل با مذهب بودند و خاستگاه فکریشان نیز روسیۀ کمونیستی بود، به همین دلیل پایگاه مردمی محکمی نداشتند. دولتهای تهران و انگلستان از مخالفان جریان چپ بودند و روسیۀ شوروی نیز برخوردی دوگانه داشت و درنهایت از حمایت آنها دست کشید. درعمل، دولت کمونیستی با وجود شعارهای انقلابیاش نتوانست اصلاحات رفاهی چندانی در جمهوری برآمده از جنبش انجام دهد.
میتوان تحلیل کرد با وجود تندرویهای دورۀ اول چپها و کمیتۀ مرکزی اول حزب کمونیست ایران، در دورۀ حیدرخان عمواوغلی تلاش شد همراه با مبارزۀ انقلابی، نهادهایی اجتماعی تأسیس شود که همین نکته را باید نقطۀ قوت چپها دانست. اما آنها نیز بیتوجه به فرهنگ ایرانی-اسلامی و بافت بومیگرایانهاش بر ضرورت برنامههای کمونیستیشان تأکید داشتند، یعنی همان مؤلفهای که جریان مذهبی ملیگرا واقعبینانه آن را در نظر میگرفت.
فهرست منابع
آرون، ریمون (1382). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ترجمۀ باقر پرهام، چاپ اول. تهران: علمی و فرهنگی.
ابنشتاین، ویلیام و ادوین فاگلمان (1376). مکاتب سیاسی معاصر، ترجمۀ حسینعلی نوذری، چاپ سوم. تهران: نقش جهان.
اسناد تاریخی جنبش کارگری سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران (1974). ج21، فلورانس ایتالیا: مزدک.
ایوانف، م. س. (بیتا). تاریخ نوین ایران، ترجمۀ تیزابی، تهران: سلوج.
پرسیتس، مویسی (1379). بلشویکها و نهضت جنگل، ترجمۀ حمید احمدی، چاپ اول. تهران: شیرازه.
تفضلی، فریدون (1372). تاریخ عقاید اقتصادی، چاپ اول. تهران: نی.
تمیمی طالقانی، میرزا محمد (1324). دکتر حشمت که بوده و جنگل گیلان چه بوده، چاپ اول. رشت: جمعیت فرهنگ گیلان.
توسلی، غلامعباس (1376). نظریههای جامعهشناسی، چاپ ششم. تهران: سمت.
جنگلی، میرزا اسماعیل (1357). قیام جنگل، با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین، چاپ اول. تهران: جاویدان.
دولت آبادی، یحیی. (1371). حیات یحیی. (ج. 4). چاپ تهران: انتشارات عطار.
ذبیح، سپهر (1378). تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، چاپ دوم. تهران: عطایی.
رابينو، ه. ل. (1350). ولايت دارالمرز ايران، گيلان، ترجمۀ جعفر خماميزاده، چاپ اول. تهران: بنياد فرهنگ ايران.
رواسانی، شاپور (1384). اولین جمهوری شورایی در ایران (نهضت جنگل)، چاپ سوم. تهران: چاپخش.
روزنامۀ جنگل (1 شوال 1335ﻫ). ش5.
روزنامۀ جنگل (24 ذیحجۀ 1335ﻫ). ش13.
روزنامۀ جنگل (15 جمادیآلاخر 1336ﻫ). ش28.
روزنامۀ جنگل (23 محرم 1336ﻫ). ش15.
روزنامۀ کامونیست (1920).
روشار، فیلیپ (1374). «اصلاحطلبی و سنت (جنبش جنگل از 1294 تا 1300)»، ترجمۀ ع. روحبخشیان، گیله وا، س ، ش34، .
ریتزر، جورج (1384). نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمۀ محسن ثلاثی، چاپ دوم. تهران: علمی.
رئیسنیا، رحیم (1360). حیدر عمواوغلی در گذر از طوفانها، بیجا: دنیا.
شاکری، خسرو (1386). میلاد زخم (جنبش جنگل و نخستین جمهوری سوسیالیستی ایران)، ترجمۀ شهریار خواجیان، چاپ اول. تهران: اختران.
شورمیج، محمد (بیتا). «بررسی تطبیقی روابط روسیه تزاری و شوروی با نهضت جنگل و تأثیر آن بر روابط خارجی ایران»، تاریخ روابط خارجی، س ، ش30، صص127-141 .
صبوری دیلمی، محمدحسن (1358). نگاهی از درون به انقلاب مسلحانۀ جنگل، چاپ اول. تهران: مؤلف.
طبری، احسان (1356). جهانبینی و جنبشهای اجتماعی در ایران (کتاب دوم- جزء دوم) جامعه ایران در دوران رضاشاه، بیجا: بینا.
عظیمی، ناصر (بیتا). «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»، گیلهوا، س ، ش97، صص 16-22 .
عظیمی، ناصر (بیتا). «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»، گیلهوا، س ، ش98، صص 16-23 .
عظیمی، ناصر (بیتا). «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»، گیلهوا، س ، ش102، صص 45-49 .
فخرایی، ابراهیم (1357). سردار جنگل، چاپ نهم. تهران: جاویدان.
کاتم، ریچارد (1357). ناسیونالیسم در ایران، ترجمۀ فرشته سرلک، چاپ اول. چاپ تهران: گفتار.
کرایب، یان (1388). نظریه اجتماعی کلاسیک، ترجمۀ شهناز مسمیپرست، چاپ چهارم. تهران: آگه.
کریمی، بهنام (1382). آسیبشناسی نهضت جنگل، چاپ اول. تهران: قصیدهسرا.
کوچکپور، صادق (1369). نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی-اجتماعی گیلان و قزوین، چاپ اول. رشت: گیلکان.
کوزر، لوئیس (1383). زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمۀ محسن ثلاثی، چاپ یازدهم. تهران: علمی.
گلدستون، جک (1385). مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلابها، ترجمۀ محمدتقی دلفروز، چاپ اول. تهران: کویر.
گنیس، ولادیمیر (1385). بلشویکها در گیلان (سقوط حکومت کوچکخان)، ترجمۀ سیدجعفر مهرداد، جاپ اول. رشت: فرهنگ ایلیا.
گیلک، محمدعلی (1371). تاریخ انقلاب جنگل، چاپ اول. رشت: گیلکان.
لاجوردی، حبیب (1369). اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمۀ ضیا صدقی، تهران: نو.
مدنی، میراحمد (1377). جنبش جنگل و میرزا کوچکخان، به کوشش سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی، چاپ اول. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
مقدسی، جواد (1382). «نقش سیاستهای بیگانه در جنبش جنگل»، مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، چاپ اول. رشت: شهر باران.
میرابوالقاسمی، سیدمحمدتقی (1382). «اتحاد اسلام و نهضت جنگل»، مجموعه مقالههای همایش بازشناسی نهضت جنگل، چاپ اول. رشت: شهر باران.
نوزاد، فریدون. (1385). نقش احسان اله خان در نهضت جنگل. چاپ اول . رشت: کتیبه گیل.
هدایتی خوشکلام، منوچهر. (1383). یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل. چاپ اول. رشت: کتیبه گیل.
یقیکیان، گریگور (1386). شوروی و جنبش جنگل (یادداشتهای یک شاهد عینی)، به کوشش برزویه ارجمند، چاپ اول . تهران: اختران.
۳ نظر:
سلام یه سری بیا وبم
راسی نمدونم چی بخونم تا از این بیماری همه گیر کرگدنیسم مصون بمونم منتظر راهنمایید هستم
درود داش ممد ...
"هبوط" بخوانید ...
سلام
متاسفانه همون شب وی پی ان من تموم شد و نتونستم بیام و تشکر کنم به حرف های شما خیلی فک کردم و البته به نتایجی هم رسیدم و برای ادامه ی راه دوباره سرشار از انرجی شدم
به وبم هم سری بزنید خوشحال میشم
ارسال یک نظر