۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

مطالعه تطبیقی پایگاه مردمی در سه جریان سیاسی جنبش جنگل

مقاله حاضر در مجله علمی- پژوهشی جستارهای تاریخی (شماره4) منتشر شده است.
نویسندگان: عباس نعیمی (نویسنده مسئول) و دکتر امید قادرزاده و هیرش قادرزاده
       چكيده
جنبش­های اجتماعی از موضوع های اصلی مورد توجه در جامعه شناسی معاصر است تا جایی که آلن تورن جامعه شناسی را علم جنبش های اجتماعی می داند. در این مقاله با اذعان به اهمیت  جنبش های اجتماعی و بررسی ابعاد نظری آن­ها ، ضمن سنخ شناسی جریان های سیاسی مسلط در جنبش جنگل به بررسی مختصات پایگاه و حمایت مردمی در جریان های مزبور می پردازد و پرسش اصلی عبارت است از اینکه مختصات حمایت مردمی از جریان­های سیاسی جنبش جنگل به چه ترتیب بوده است. در این راستا سه جریان ملی- مذهبی، راست سازشکار و چپ در جنبش جنگل در نظر گرفته شده و مؤلفه پایگاه مردمی به صورت تطبیقی و ذیل دو پارامتر خاستگاه طبقاتی و گستره ی  جغرافیایی مورد بررسی قرار گرفته است. روش تحقیق مقاله تحلیل اسنادی و روش گردآوری داده ها نیز کتابخانه ای بوده است. نتایج حاصله نشان دهنده­ی آن است که در بین سه جریان نامبرده پایگاه مردمی جریان ملی- مذهبی نسبت به دو جریان دیگر از انسجام و کارایی بیشتری در جهت کامیابی جنبش جنگل برخوردار بوده است، اگرچه در دوره پایانی جنبش و به واسطه درگیری­های درون گروهی از کمیت و کیفیتش کاسته گشت. علاوه بر این جریان راست سازشکار مبتنی بر عدم یکپارچگی ساختاری و ماهیت ایدئولوژیکش دارای پایگاه مردمی هماهنگ نبوده است که پیرامون آن ایدئولوژی، اتحاد بیابد. جریان چپ نیز به واسطه وارداتی بودن ایدئولوژی اش و نوظهور بودن آن نتوانست در آن بازه زمانی پایگاه مردمی قابل اعتنایی ایجاد کند بلکه به سبب تعارضات ارزشی با فرهنگ ایرانی- اسلامی مردم منطقه، عملاً موجب کاهش حامیان مردمی جنبش جنگل یعنی حامیان جریان ملی- مذهبی گشت.

    واژگان کلیدی: جنبش جنگل، پایگاه مردمی، خاستگاه طبقاتی، گستره­ی جغرافیایی، جریان سیاسی



 مقدمه و طرح مسأله
       جنبش جنگل از مهم­ترین جنبش های سیاسی- نظامی بعد از انقلاب مشروطه است که از سال 1293شمسی(1332ق/1914م) آغاز می شود و هفت سال (تا سال 1300شمسی) ادامه می یابد. اين جنبش در ادامة خواست هاي جنبش مشروطيت و تحت تأثير عواملي مثل نابرابري ها، تضاد منافع، ناكارآمدي دولت، شرايط بين المللي (جنگ جهاني اول استثمار ، و ستم طبقاتي شكل گرفت. جنبش جنگل در اوضاع آشفته و نابسامان داخلي و خارجي، با ارائه ی ايدئولوژي و مرام نامه و اعلام جمهوري، قدم در راه استقلال و آزادي مردم گذاشت. اين جنبش با تجهيز منابع مادي و معنوي موفق شد به مدت هفت سال در برابر استعمارخارجي و استبداد داخلي مقاومت و اولين جمهوري را در ايران تأسيس كند (فیوضات و حسینی نثار،1383 :44-45).
   مي توان سه جريان سياسي ملي-  مذهبي، راست سازش كار و وچپ را در جنبش جنگل از هم تفكيك كرد، كه به ترتيب ايدئولوژي هاي ناسيوناليسم مذهب باور، فرصت طلبي(اپورتونيسم)  ماركسيسم - لنينيسم شاخص هريك از آنهاست. جنبش مذکور که با آرمان احیای مشروطیت و دفع تجاوزات بیگانه توسط جریان ملی- مذهبی تاسیس و تداوم یافته بود شاهد حضور جریان اپورتونیست در دوره مبارزات چریکی و نیز دوره حکمرانی جنبش بر منطقه بود که در نهایت با ورود جریان چپ، به جمهوری تحول یافت (نعیمی، 1389: 4).
    جريان سياسي ملي- مذهبي در رويكردها و مواضعش از عناصر ملي گرايانه مانند وطن دوستي، آزادي خواهي، و استقلال ارضي متأثر بود و با تلفيق باورداشتهاي ملي گرايانه با تعاليم اخلاقي و ديني به ويژه خصايل مبارزاتي تشيع، ايدئولوژيش را سامان مي داد. چهرة شاخص اين جريان ميرز اكوچك خان جنگلي است. جريان سياسي راست سازش كاررويكردي فرصت طلبانه داشت وملاحظات منفع تطلبانه و اقتصادي را معيار قرار مي داد. عاملان اين جريان حول دو محور قدرت و ثروت گرد آمده و شامل بزرگ مالكان جنگ سالار، بازاريان، روحانيت زمیندار و عناصر سياسي قدرت طلب بودند  رويكردها و مواضع جريان سياسي چپ متأثر از آموزه هاي ماركسيسم  لنينيسم با نگرش انترناسيوناليسم، فلسفة ماترياليسم، عدالت طلبي پرولتاريايي، و مرام اشتراكي بود.
      مفروضه این پژوهش همانا انگاشتن جنبش جنگل به عنوان جنبشی ملی می باشد که ذیل تحقق اصلاحاتی سیاسی- اجتماعی در سطح سرزمین ایران ساختار یافته است. در واقع علی رغم ظهور محلی جنبش در منطقه گیلان، آرمان و اهداف فرامحلی اهمیتی استراتژیک بدان داد؛ بطوری که به نماد مبارزه علیه تهاجمات خارجی و استبداد حکومت مرکزی تبدیل گشت. بر این اساس و با توجه به اینکه جنبش جنگل از سه جریان سیاسی، در کلیت خویش بهره برده (همان: 198- 202) این پرسش پیش می آید که حمایت مردمی از هر کدام از آنها دارای چه مختصاتی بوده است. به عبارت دقیقتر پرسش اصلی این است که پایگاه مردمی هرکدام از جریانهای مذکور دارای چه خاستگاه طبقاتی و کدام قلمرو جغرافیایی بوده است. برای پاسخ بدین پرسش، پایگاه مردمی سه جریان ملی- مذهبی، راست سازشکار و چپ در چارچوب روش اسنادی  و بطور تطبیقی مورد بررسی قرار می گیرد.
 چارچوب مفهومی: رابطه­ی جنبش اجتماعی، ایدئولوژی و کنشگران اجتماعی
    جنبش اجتماعی نوعی آمادگی جمعی برای کنش است که از راه آن بعضی تغییرات حاصل می شود،برخی نوآوری پدید می آید یا تلاش می شود تا شرایط پیشین بازگردانده شود.همین طور می توان جنبش اجتماعی را به نوعی دادوستد جمعی جهت استقرار یک نظم جدید برای زندگی تعریف کرد(King,1986: 27). اگر جنبش اجتماعی را یک کنش جمعی بدانیم که اقتدار، سلطه و یا باورها و رفتارهای فرهنگی را  به چالش می کشد و یا در تلاش برای تغییر در اجتماع یا مقاومت در برابر آن است این بدان معناست که این کنش جمعی (جمعی از مردم در آن درگیرند)سازمان یافته (از حداقل هماهنگی لازم برخوردار است)،مداوم (موقتی و دفعتاً نیست) و غیر نهادی (نهادینه نشده است) است. آنتونی گیدنز نیز جنبش های اجتماعی را کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک از طریق عمل جمعی خارج از نهادهای رسمی تعریف می کند(گیدنز، 1383: 671).
   جنبش اجتماعی برپایه تضاد و تخاصم شکل می گیرد. حال این تضاد و تخاصم می تواند بس غلیظ وشدید ویا خفیف و علنی یا ضمنی باشد.علاوه بر آن تضاد مورد بحث می تواند کلیت یک نظام را در بر گیرد و دگرگونی ای بنیادین را تعقیب نماید و یا کلیت نظام را پذیرفته، تغییری محدود در بخشی از جامعه را طلب کند.در کنار شرایط مزبور و شاید مقدم برآن­ها باید به وجود نارضایتی اجتماعی اشاره کرد.در واقع زمانی که انسان­های ناراضی از طریق عمل جمعی مشترک متحد می شوند، نطفه ی جنبش اجتماعی بسته می شود(پیران ،1380: 18).بنابراین، جنبش های اجتماعی بر پایه شکاف های اجتماعی شکل می گیرد.در واقع جنبش های اجتماعی،ریشه در نابرابری و تضادها دارد(بشیریه،1379: 71).
اسملسر در چارچوب رویکرد فشار ساختاری ، علت عمده­ی ظهور جنبش های اجتماعی را در تعادل به هم ریخته­ی نظام های ای جتماعی می داند. وی دو گونه­ی جنبش های اجتماعی را از هم باز می شناسد: جنبش های معطوف به هنجار که تلاش می کنند تا هنجارها را دگرگون می کنند ولی در ارزش های بنیادی جامعه تغییری ایجاد نمی کنند، مثل جنبش های اصلاحی، و دوم، جنبش های معطوف به ارزش که خواستار تغییرات بنیادی در ارزش ها و نگرش ها هستند،مثل انقلاب های ملی (بشیریه، 1374: 54).
اسملسر در تئوری خود بیشتر متوجه علل ساختاری جنبش از طرفی و اثرات یک ساختار نابرابر بر روحیه افراد است که جنبش را فعال می سازد.وی در تبیین جنبش های اجتماعی به شش عامل اشاره می کند:عامل اول زمینه های ساختاری است که به تمایزات، تنوعات و ناهمگونی ها در ابعاد مختلف اجتماعی اطلاق می شود که به طور بالقوه جامعه را  مستعد و آبستن شکاف و تعارض در ابعاد مختلف می سازد.عامل دوم، فشار ساختاری است که به تنش ها، رویدادها  و ضعیت های ناگواری اطلاق می شود که موجب به فعلیت درآوردن تمایزات و شکاف های اجتماعی می شود. منابع فشار می تواند کلی یا ویژه­ی موقعیت های معینی باشد؛ به عنوان مثال نابرابری های مداوم اجتماعی تنش های ساختاری اند که پتانسیل نارضایتی اجتماعی را در میان گروه های مختلف اجتماعی تقویت می نماید. سومین عامل، انتشار وگسترش باور تعمیم یافته است که به ادراک و تصدیق ذهنی تعارض ها ، تخاصم ها و فشارها توسط جمع کثیری از مردم  اطلاق می شود. از نظر اسملسر،صرف وجود زمینه های مساعد ساختاری و فشارهای ساختاری برای شکل گیری جنبش های اجتماعی کفایت نمی کند، بایستی این فشارها توسط جمع کثیری از مردم به عنوان وضع نامطلوب و غیرقابل تحمل  و اجتناب پذیر تلقی گردد. معمولاً ایدئولوژی ها عهده دار این مهم هستند. ایدئولوژی ها از طرفی علل نارضایتی را تشریح کرده و با غیر قابل تحمل جلوه دادن شرایط مذکور راه برون رفت از آن را نشان می دهند. بنابراین، جنبش های اجتماعی تحت تأثیر ایدئولوژی هایی شکل می گیرند که نارضایتی را متبلور می سازند و راه های عملی رفع آن ها را نیز نشان می دهند. چهارمین عامل، عوامل شتاب دهنده یا  رویدادها و حوادثی هستند که ذهنیت ها و باورهای تعمیم بافته در باب فشارها و نارضایتی ها و نامطلوب بودن آن ها را عینیت می بخشد.عامل پنجم،بسیج مشارکت کنندگان برای کنش است.رهبری، هدایت و سازماندهی  و نوعی وسایل ارتباطی منظم و پشتوانه ای از منابع سخت افزاری و نرم افزاری نقطه­ی اوج این مرحله است.به نظر اسملسر، اگر مراحل اول تا چهارم وجود داشته باشد اما مرحله پنجم شکل نگیرد، با هیجان جمعی ، هراس و آشوب های خیابانی مواجه خواهیم شد و اقدام جمعی صرفاً یک عمل و شورش کور خواهد بود.و بالأخره نحوه پیدایش و توسعه­ی جنبش اجتماعی به شدت از عملکردکنترل اجتماعی تأثیر می پذیرد(Smelser,1962: 47-68) ضعف دولت در اعمال زور و سرکوب ، یک جنبش معطوف به ارزش را به بک انقلاب مبدل خواهد ساخت(گیدنز، 13754: 673-675).
    در مجموع می توان گفت که ایدئولوژی، کنشگران و زمینه اجتماعی به مثابه سه عامل محوری در تئوری های مربوط به جنبش اجتماعی به ویژه در رویکرد ساختاری اسملسر،سه عامل اصلی تشکیل دهنده­ی جنبش اجتماعی محسوب می شوند(زاهد،1381 :71)کارکرد ایدئولوژی جنبش این است که باعث می شود تا اعضای جنبش تصوری از خود پیدا کنند و آرمان ها و خواسته های خود را حول یک «ما»در نظر بگیرند و در چارچوب آ مرزبندی ها و صف بندی های سیاسی، اجتماعی و ... تکوین می یابد(بشلر،1370 : 11).
   ایدئولوژی در هر جنبشی در دو دو سطح خود را نشان می دهد:«یکی به شکل دانشورانه­ای روشنفکرانه و پیچیده است که با بیانی انتزاعی تدوین شده است.یک جلوه­ی آن نیز مردمی و عوامانه است و برای توده ها جذاب و جالب است» (مشیرزاده،1381 :81). به قول بشلر، ایدئولوژی جنبش در غالب باورها و اعتقادات جامعه شکل می گیرد و میزان موفقیت آن نیز تا حد بسیار زیادی به میزان توانایی آن ها در نزدیکی به این اعتقادات و همراه کردن مردم با آن بستگی دارد. به عبارتی دیگر، ایدئولوژی جنبش برای این که بتواند به صورت هر چه بهتر به توجیه و تبیین لزوم تغییرات در جامعه اقدام کند لازم است از درون فرهنگ آن جامعه برخاسته باشد(خلیجی و رادمرد،1388: 55). لذا ایدئولوژی یک جنبش بایستی خاصیت دربرگیرندگی داشته باشد.نکته قابل توجه آن است که ایدئولوژی جنش اجتماعی ممکن است در طول حیات خود دستخوش تغییر گردد و ایدئولوژی های مختلف و بعضاً متضادی را تجربه نماید وهمین مسأله  انسجام و قوام و دوام یک جنبش را بدلیل تغییر در خاستگاه، پایگاه و بدنه اجتماعی آن به مخاطره می اندازد.

   روش تحقیق
این پژوهش در چارچوب روش شناسی کیفی به انجام رسیده است و در آن روش تاریخی تطبیقی مدنظر است و جنبش جنگل با توجه به چارچوب خاص خود و زمینه های تاریخی-اجتماعی  مورد مطالعه قرار می گیرد.در این تحقیق برای گردآوری اطلاعات از اسناد  و داده های تاریخی که در این رابطه ثبت شده است کمک  گرفته شده است.

یافته های تحقیق

 خاستگاه طبقاتی جریان ملی- مذهبی
به طور کلی سه هدف در ایدئولوژی آغازین جنگل آشکار است که ذیل مؤلفه های استعمارستیزی، عدالت خواهی و استبداد ستیزی بیان می شود (فخرایی، 1357: 51). با اندکی مکث و مداقه در این شعارها می توان تحلیل کرد چه قشرها و طبقاتی با توجه به فضای آن روز ایران جذب جنبش می شده اند. عنصر استعمار در مرجعیت و در سطحی مستقل تر نسبت به دو عنصر بی عدالتی و استبداد قرار دارد. به بیان بهتر گروههای زخمی از بی عدالتی در طبقات فقیر و مادون متوسط و در واقع در قشر زارع گرد آمده بودند و آسیب دیده های استبداد علاوه بر طیف نامبرده در طبقه متوسط و قشر خرده مالک و تاجر نیز یافت می شدند. لذا می توان دریافت پایگاه طبقاتی حامیان مردمی جنبش در طبقات متوسط رو به پایین شاخص می شدند و با لحاظ کردن بافت کشاورزی گیلان در قشر زارع و دهقان و روستایی هویت می یافتند. البته همانطور که اشاره شد جنبش جنگل از نتایج مشروطیت بود در نتیجه برخی آزادیخواهان طبقه متوسط نیز به آن پیوستند که در ادامه بیشتر به آن پرداخته خواهد شد.
در مرحله آغاز جنگل که ضرورت جمع آوری اعانه و تهیه سلاح مشهود بود مردم به کمک جنگلیها می شتافتند چنانکه جنگلیها شبها بر اثر اطلاعات حاصله از بیراهه به خانه اشخاصی که تفنگ داشته ورود کرده و آنها را بیدار و پس از اطمینان به اینکه هیچ گونه تعرضی آنها نخواهند نمود اسلحه را گرفته و می رفتند. در این مسیر توسط مردم بود که اطلاعات مذکور به دست می آمد. از طرفی هم از کسانی که صاحب بضاعت مالی بودند مبلغ قلیلی تقاضا می کردند که آن افراد با کمال میل مبلغ درخواست شده را می پرداختند. این حرکات موجد گسترش اخبار جنگل بین مردم گشت به طوری که مردم خوشوقت بودند که چنین اتفاقی پیش آمده است. « هر کسی که اندکی احساسات داشت سعی می کرد به طور مخفی با آنها رابطه پیدا کرده و در کارهای آنان شرکت نماید» (گیلک، 1371: 20ـ19).
شاکری در «میلاد زخم» تأیید می کند که محبوبیت روز افزون جنگلیها به آنان در فراهم آوردن مواد غذایی، سرپناه و مهمات کمک کرده است. همچنین روایت شده که جنگلیها سلاح خود را از طریق حمله های چریکی به نیروی اشغالگر روس در گیلان و توسط زنی به نام بلور خانم همسر شجاع و زیبای یکی از مردان با نفوذ منطقه منجیل، حسن خان شانی، به دست می آوردند. این زن جنگجویان خود را در کمین گذاری علیه انگلیسیان و مصادره سلاح هایشان رهبری می کرد و سپس آنها را به کوچک خان می داد (شاکری، 1386: 85).
از جمله رازهای موفقیت عده اندک جنگل در مقابل انبوه سپاهیان روس و عوامل وابسته اش، داشتن شبکه ای اطلاعاتی از مردم بود که خبرها را به سرعت به ایشان انتقال می داد. در واقع اطلاعات به موقعی که توسط دهقانان روستاها و مردم شهر به آنها می رسید توانایی اعمال تاکتیک های پیروزی ساز را برایشان فراهم می کرد. به عنوان نمونه رئیس نظمیه آن روز رشت، چند نفر زارع را برای تفتیش اطراف، جهت تعیین قوای جنگل اجیر می کند. زارعین با آنکه می دانستند جنگلیها در همان حدود هستند مع الوصف دو- سه ساعت معطل شده و عمداً سراپای خود را به گل آلوده، مراجعت و اظهار می دارند همه جا را گردش کرده و اثری نیافته اند. دیدن هیکل غرق در گل و لجن زارعین مأموران را از گردش در جنگل منصرف کرد (گیلک، 1371: 21).
شکست سپاه روس از جنگل بر محبوبیت آنها نزد مردم افزود. به گونه ای که از هر طرف پیام تبریک می رسید و نام جنگل با احترام یاد می شد جالب آنکه اثر این پیروزی حتی در روابط مالک و زارع نیز رخنه کرده بود و مالک دیگر اجازه ناسزاگویی نسبت به زارع را به خود نمی داد چرا که بسیاری از دهقانان و کشاورزان اسلحه به دست گرفته و دوشادوش جنگلیها در نبرد بودند. خوش رفتاری جنگلیها با اسرای جنگ ماکلوان باز هم بر شهرتشان اضافه کرد چرا که با احترام، قزاقان اسیر ایرانی را با دادن خرجی راه و لباس آزاد کرده بودند (فخرایی، 1357: 75).
مشارکت مردمی در جریان ملی- مذهبی جنگل شامل زنان نیز می شده است. کسمایی درباره واقعه جنگ ماکلوان روایت می کند که «نزدیک ظهر دو زن تالش را دیدیم که 5 نفر قزاق را با ضرب چماق های خود دستگیر کرده و برای تحویل به اردو آوردند. گویا زنها قزاقهای سرگردان در جنگل را با تضمین مصونیت جانشان تشویق به تسلیم نموده بودند. وی {حاج احمد کسمایی} تأکید می کند که رفتار زنان تالش و مجاهدین باعث شده بود زنان دهاتی در روستاها و ایلات هم به رزمندگان کمک برسانند» (هدایتی، 1383: 81). این واقعه به خوبی گسترش محبوبیت جنگل و حمایت مردمی را در خیل طبقات مادون متوسط اثبات می کند تا حدی که زنان هم در کنار مردان با جنگل و جنبش اکنون فراگیر شده اش همکاری نزدیک داشتند.
تداوم این حمایتها در شکست نسبی جنگل از قوای روس و متواری شدنشان هم دیده می شود به طوری که بعد از تجمع دوباره در فومنات مردم از روی رضا و رغبت به آنها کمک مالی می رساندند و جوانهای رشت از راه و بیراهه با میل خود به آنها می پیوستند (صبوری، 1358: 32). در هنگام ورود نیروهای جنگل به رشت چنان جمعیتی از زن و مرد و کوچک و بزرگ دیده شد که نهایت نداشت چرا که بسیاری از جوانان رشت داوطلبانه جذب مدرسه نظام شده بودند و اکنون خانواده شان انتظار دیدار آنها را می کشیدند. گستردگی این استقبال را در توضیح صبوری به قدر کفایت می توان دریافت آنچنان که وی روایت می کند تعداد تقریبی 50 درشکه از رشت تا پسیخان به استقبال نظامیان جنگل رفتند. نکته حائز اهمیت آنکه با استقرار جنگل و ایجاد تشکیلات اتحاد اسلام بسیاری از حاجی زاده های رشت داوطلبانه وارد مدرسه نظام گوراب زرمخ شدند (همان: 61). در واقع در مدرسه نظام از هر صنفی وجود داشت و مسأله­ی مذکور از گسترش طبقه متوسط در ساختار جنبش خبر می دهد. حداقل اینکه می توان این تحلیل را در دوران حکمرانی جنگل بر گیلان صحیح دانست. از طرفی اسناد دولتی نیز بر استقبال مردم در پیوستن به جنگلیها و افزایش قوای آنها دلالت دارد بطوریکه بر طبق گزارش رسمی حکومت گیلان مورخه 9 ربیع الاول 1338ق  نفرات جنبش شامل 21 دسته و به عبارتی 252 مجاهد مسلح برشمرده شده است (کشاورز، 1371: 133).
نوع شعارها و برنامه هایی که جنبش در دفاع از خرده مالکین و زارعین اذعان می نمود خود آشکارا پایگاه طبقاتی اش را مشخص می سازد. نامه ها و اسناد جنگل مؤید این نظر است. در نامه ای مورخ 16 آذر 1296 توسط یکی از صاحبان منافع طبقاتی اینطور آمده «رعایا در هر مقامی اربابها را تهدید و حواله به مجاهدین و هیأت مقدس می نمایند» (افشار، 1380: 26). این شیوه رفتار رعایا به واسطه تهدیدی بود که از جانب جنگل نسبت به طبقه ارباب وجود داشت که نمونه آن را در دستگیری مالک بزرگ لشت­نشا امین الدوله می توان دید. درنامه دیگری به تاریخ 16 فروردین 1297 آمده است «حوادث گیلان و عدم پیشرفت و تجری رعایا به واسطه تأییدات هیأت اتحاد اسلام به رعایا که به کلی سلب قوه از اربابان املاک گیلان گردیده است ...» (همان: 30).
در این راستا در «سردارجنگل» آمده است: «سردار معظم [حاکم بدنام گیلان و تیمورتاش آینده] می دید دهقانان و کشاورزان گیلان حتی زنها و فرزندان پا برهنه شان هنوز به جنگل و جنگلیان عشق می ورزند... از انواع محبت و همدردی های صمیمانه درباره شان دریغ نمی کنند... نهضت جنگل یک نهضت دهقانی است» (فخرایی، 1357: 216). در مجموع مرامنامه جنبش با این جمله آغاز می شود که به نوعی جمع بندی گفته های بالاست: «آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش (زارع، کاسب، کارگر) ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقوقی و تساوی افراد انسانی عموم فرق و نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطه منتخبین» (گیلک، 1371: 527).
گستره ی جغرافیایی جریان ملی- مذهبی
چنان که آمد تجمع حامیان جنبش در منطقه رشت مشهود بود. از طرف دیگر حضور حاج احمد کسمایی در جنبش و نفوذ وی در منطقه کسماء صومعه سرا، حمایت گسترده مردمی آن منطقه و فومنات را در پی داشت. علاوه بر این از تسلط دکتر حشمت بر منطقه لاهیجان اخبار کافی در دست هست بنابراین گستره ی جنگل در مراکز اصلی رشت و فومنات و لاهیجان متصور است ضمن اینکه تأسیس مدرسه نظام در انزلی خود دلیلی است بر نفوذ جنبش در آن منطقه. اما علاوه بر اینها که شهرهای اصلی گیلان را شاملند جنبش در مناطق دیگری نیز به شکل آمد و شد و نسبی نفوذ داشت.
در یکی از گزارشات سفارت انگلیس اینگونه آمده است: «یکی از راههای بر سر عقل آوردن کوچک­خان گفتگوی صریح با وی و تشریح عواقب وخیم اقدامات او برای ایران و ایرانیان است» (میرزا صالح، 1369: 13). گزارش مذکور کوچک خان را در قالب رهبریت شاخص جریان ملی- مذهبی در موضعی ملی وصف میکند که نتیجه منطقی چنین موضعی تاکید بر «هم وطن» است نه هم قبیله و هم طبقه و هم ایالتی. به بیان دیگر سند مذکور وی را مستعد داشتن پایگاهی وطنی و فرا منطقه ای معرفی می نماید. بنابراین می توان درک نمود برنامه راه ملی- مذهبی ها را در دوران استقرار اتحاد اسلام و دولت جنگل در گیلان که نفوذ آن را به مناطق دیگر ایران نیز گسترش داد. به عنوان مثال گیلک نقل می کند که در اواخر شوال 1335 ق. کوچک خان با چند نفر به خلخال رفت و در هروآباد که مرکز این ناحیه است ورود کرده روسای ایلات را حاضر ساخت که جنگل را همراهی کنند. ضمن اینکه در اقدامی اسماعیل خان سرهنگ سرایی را که به آزار مردم مشغول بود دستگیر و قلعه نیروهایش را تصرف نمود که این واقعه به نوبه خود بر محبوبیت جنبش جنگل و هیأت اتحاد اسلام در نواحی خلخال افزود(گیلک، 1371: 59).
کسمایی در یادداشتهایش اینطور آورده است: «در دوران صلح تشکیلات ما روز به روز گسترده تر می شد. نه تنها نفوذ ما مساحت وسیعی از کشور را در بر می گرفت بلکه دامنه فعالیت های ما هر روز وسیعتر می گردید. روزی نبود که از گوشه و کنار ایران مردم زیادی به ما نپیوندند» (هدایتی، 1383: 93). احمد کسروی در تأیید این ادعای حاج احمد می نویسد در اندک زمانی نام میرزاکوچک خان بر زبان ها افتاد و گذشته از کسانی که اطرافش گرد آمدند «در همه شهرها آزادیخواهان به هواداری از او پرداختند و با نامه و پیام گرایش خود را به او رسانیدند» (کسروی، 2536. ج.2: 812).
شاهد این ادعا خاطرات صبوری دیلمی است که پس از دستگیری به همراه دکتر حشمت به نکته ای اشاره دارد که دلالت بر آگاهی مردم نسبت به اخبار مربوط به جنگلیها می نماید: «ما را در هوای گرم با حال فلاکت بار حرکت دادند و گویا زنان تهران به واسطه وجود بعضی بستگان خود که در میان ما بودند در میدان توپخانه جمع شده و قصد داشتند شاید از حرکت ما به کلات جلوگیری کرده و آزادی کسان خود را به دست آورند» (صبوری، 1358: 121). صادق کوچکپور نیز درباره عقب نشینی جنگل به سوی تنکابن روایتی می کند که دلالت بر نفوذ معنوی جنبش در شرق گیلان دارد: «به کوههای جیرده آمدیم چند نفر از اهل ده به استقبال میرزا آمدند پیرمردی از میان آنها خیر مقدم گفت و گفت که اگر تو به تماشای جهان آمده ای، ما به تماشای تو آمده ایم» (کوچکپور، 1369: 19).
از موارد عمده نفوذ جنگل در دیگر نقاط ایران می توان به گروه دموکراتهای همدان به رهبری محمدحسن خان فریدالدوله اشاره نمود. این گروه که افرادی همچون میرزا حسین خان معاون، لاهوتی و میرزاده عشقی هم در آن عضویت داشتند از راه زنجان، خلخال، طارم و انبارلوی گیلان با جنگل تماس برقرار کردند (مؤمنی، 1382: 539-538). میراحمد مدنی هم در خاطراتش به «مبارزان جنگلهای همدان و کرمانشاهان» اشاره دارد (مدنی، 1377: 48). ارتباط دموکراتها و جنگل در آن حد بود که حتی انگلیسیها را نگران کرده بود به طوری که ژنرال دانسترویل[1] می نویسد «در شهر همدان عده زیادی بودند که هواخواهی از حضرات [جنبش جنگل] می نمودند و یکی از وظایف عمده خودشان می دانستند که ما را از شهر اخراج کنند... در طبقات اعیان و ممتازه هم میرزا کوچک خان طرفدارانی پیدا کرده بود و عمال و آژانسهای او در قزوین و همدان و سایر شهرها با نهایت جدیت مشغول تبلیغ و کار بودند. میرزا کوچک خان را در واقع ناجی ایران می دانستند و یقین داشتند که قوای اجانب را از مملکت بیرون خواهد کرد» (مومنی، 1382: 542). از مستندات به دست می آید که طرفداران جنگل در آذر 1296ش (دسامبر1917م) در زنجان و قزوین دست اندرکار برانگیختن احساسات ضد انگلیسی در میان سربازان روس و دموکراتهای ایران بودند. علاوه بر این اسناد دیگر دلالت بر فعالیت ماموران جنگل در شاهرود، سمنان، بوستان و دامغان در خراسان دارد. و اینکه فعالیت آنها در گنبد کاووس نیز به حضورشان در شرق ابعادی جدی داده بود (شاکری، 1386: 93). درمجموع می توان این روایات و تحلیلها را در سایه اعلام مواضع ملی- مذهبی ها در روزنامه جنگل فهم نمود آنجا که در مقام دفاع از منافع ایرانی ها و نه یک قوم خاص، اشاره می کند « جنگلیها می گویند ایران مال ایرانی است » (روزنامه جنگل، 13: 2).
جالب آنکه در مستندات به موردی برخورد می شود که دامنه نفوذ جنبش جنگل به خارج از مرزهای ایران رفته است. تیمسار صفاری نقل می کند که در دوران تحصیلات نظامی در پطرزبورگ هنگام بازگشت به ایران توسط نیروهای بلشویک قفقاز درآستارای تزاری که افراد ضد بلشویسم را زندانی می نمودند دستگیر شده و مطلب زیر بخشی از خاطرات آن ایام است: «اهالی آستارای ایران که نگران وضع اقوام خود در آستارای روس بودند به میرزا کوچک خان متوسل شده و استمداد می طلبند... میرزا هم که در آن موقع در سرتاسر گیلان و بخشی از مازندران حمکرانی و اقتدار زیادی داشت تعدادی از قوای مسلح نهضت را برای سرکوب شورشیان بلشویک اعزام می­کند که آنها به همراه مجاهدان آستارای ایران به آستارای تزاری یورش برده و طی یک درگیری بلشویکها را شکست و فراری می دهند» (آقا حریری، 1382: 202ـ201). چنین واقعه ای نیز از آنجا قابل فهم است که جنگلی ها دکترین خویش را بر این اساس بنا می کنند: « تمام ملل عالم محبوب ما است. جنس بشر را عموما برادر خود می دانیم ...» ( روزنامه جنگل، 15: 2).
مشاهده می شود که فعالیت و نفوذ جنبش جنگل در سایر شهرهای ایران نیز کاملاً جدی بوده است به طوریکه آیت ا... سید حسن مدرس در تهران سه ماه پیش از تأسیس جمهوری ایران، جنبش را به صراحت تأیید می کند: «حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاسی آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم بود خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است ظرفیت و ضدیت و محاربه با همچو جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است» (گیلک، 1371: 5).
خاستگاه طبقاتی جریان راست سازشکار
اگرچه منابع و مدارک قابل اتکا در این رابطه اندک است و بلکه وجود ندارد اما می توان از جایگاه طبقاتی و مباحث قشری جریان راست نتایج منطقی درخصوص حامیان مردمی اش گرفت. پیشتر اشاره شد که خاستگاه طبقاتی راست، طبقه مرفه و بالای متوسط جامعه بوده است. ضرغام السلطنه تالش، امیر عشایر خلخال، اشجع الدوله اسالمی، سالار شجاع، ساعدالدوله، رشیدالممالک همگی از قشر خوانین و زمیندار به حساب می آمدند. امثال سردار محی نیز متعلق به خاندان ثروتمندی بودند که وجه سیاسی شان نیز در نظام اداری کشور پررنگ شده بود. رضا افشار نیز با چهره ای اداری- دولتی از متمولین محسوب می گشت.
در این راستا بررسی نخبگان طبقاتی حاکم بر مناطق ساحلی شمال ایران به روشن شدن بیشتر بحث یاری می نماید. آن لمبتون[2] استدلال کرده است که اشرافیت زمیندار که بتواند املاک و مستغلات خود را در کلیت آن به طور مستمر از نسلی به نسل دیگر منتقل کند هرگز در ایران شکل نگرفته است چرا که اولا «سرشت جامعه و قانون ارث در اسلام در برابر چنین خواستی عرض اندام می کند. تقسیم شدن پی در پی داراییها به نحو گریز ناپذیری طی چند نسل تداوم می یابد» ثانیا « وضعیت توام با هرج و مرج مکرر و تغییرات دودمانی پی در پی نیز مانع ظهور یک اشرافیت زمیندار پابرجا شده است» (Lambton, 1954: 259 ). «میلاد زخم» ضمن تذکر استدلال لمبتون، اظهارات مشابهی را توسط تیگرانف[3] روسی و ناظران انگلیسی حاضر در ایران تایید نموده است.
با در نظر داشتن این ویژگی اقتصاد سیاسی آن روز ایران، می توان چهار مولفه و خصیصه عمده را در نخبگان طبقاتی تشخیص داد. نخست آنکه نیمی از آنها منسوب به قشر دهقان یا خرده مالک بودند و نیمه دیگر هم منتسب به طوایف ایلی. در واقع قدرتمندترین های ایشان پیشینه و تبار دهقانی داشتند که به نظر می رسد متاثر از بی ثباتی سیاسی و ناامنی اقتصادی تقریبا دائمی تاریخ اسلامی ایران بوده است. وضعیت پر هرج و مرج سیاسی و ارزشهای مسلط اجتماعی در کنار فرصت طلبی افراد و فقدان هرگونه مسئولیت اجتماعی، در خدمت ارتقای سریع بسیاری از مهره های پیاده در صفحه شطرنج ایران قرار گرفت. دومین مولفه عمده از این قرار است که نیمی از این افراد ثروت خود را از راههای نامشروع به دست می آوردند در حالیکه انباشت ثروت آن نیمه دیگر در مدت کوتاهی و کمابیش از همان راهها محقق می شد. از یادداشتهای ماموران بریتانیایی اینطور فهم می گردد که بسیاری از آنها اگر نه همه شان «بیش از حد ستمگر» (شاکری، 1386: 51) بودند. نکته ای که به توضیح و فهم بهتر روشهای کسب ثروت توسط این قشر کمک می نماید. به عنوان مولفه سوم می توان اذعان داشت که فساد اقتصادی آنها تقریبا فراگیر بوده است به طوریکه انگلیسیها خصلت اساسی نخبگان حاکم ایران را «تقلب و نادرستی» (همان) می خوانده اند. به نظر می رسد دراین میان تنها مستوفی الممالک و مشیرالدوله را می توان از این رزالت اخلاقی و روشی معاف دانست. متعاقب این ویژگی میهن دوستی این جماعت هم در زدوبند با قدرتهای بیگانه تعریف می شد به غیر از دو تن نامبرده. مولفه چهارم نخبگان طبقاتی بدین قرار بود که برخلاف فرهنگ عمومی مسلط در ایران، این زمینداران اغلب جنگ سالار، به خاطر منافع شخصی، پیوند وفاداری خویش را از یک قدرت به سود دیگری می گسستند همچنان که این روابط برای حامیان خارجی شان نیز پایدار نمی نمود و به شکل ابزاری از این قشر بهره می بردند. بر این اساس اتحاد ایشان اتحاد «ریگهای روان» بود که در یک بستر «حامی پرورانه»[4] حیات می گرفت (همان).
اگر مجموع بحث بالا در کنار چکیده استدلال لمبتون قرار داده شود می توان چنین انگاشت که توده های مردمی حامی جریان راست سازشکار، در گام اول از هم طبقاتی های خودشان و متعلق به طبقات فرا متوسط بودند و در گام بعدی در ارتباطی حامی پرورانه از طبقات متوسط پایین و مادون متوسط، با این نیت که از منفذهای موجود در ساختار اجتماعی برای جهش های عمودی و تحرک رو به بالا استفاده نمایند. با توجه به اینکه این مکتوب در پی تشخیص «مشارکت مردمی» در جریان راست است و نه نخبگان طبقاتی آن، به نظر می رسد نمایندگان طیف اول را می توان قشر تاجران و بازرگانان دانست چرا که به واسطه خلق و خوی شغلی شان و خاستگاه صنفی شان رویکرد محاسباتی در روابط خویش داشته و از سویی متعلق به طبقات متوسط و فرا متوسط بودند. نمایندگان دسته دوم را نیز می توان دهقانان و زارعین برشمرد که یا در لباس رزم به خدمت رسانی جریان راست مشغول می شدند یا رعیت های خانها و افراد ایلات بودند که از روسای خویش تبعیت می نمودند.
گستره ی جغرافیایی جریان راست سازشکار
با این استدلال حداقل مناطق نفوذ جریان راست را باید مناطق مورد احاطه آنها دانست. واژه «حداقل» بدان خاطر به کار برده می شود که محتمل است راستها از مناطق دیگر هم سمپات و خواهان داشته باشند. ضمن اینکه منطقا برش سیاسی عاملین، همواره در مناطق سکونتشان بیشتر از مناطق بیگانه می باشد. بنابراین با تشخیص و تعیین محل مورد تسلط فعالان راست سازشکار می توان به جغرافیای حداقلی نفوذ آنها پی برد به خصوص اگر از قشر ایلیاتی و طایفه ای باشند. نصرت ا... خان ضرغام السلطنه برمناطق پنجگانه طوالش تسلط داشت و والی آنجا به شمار می آمد. سالار شجاع هم که در رابطه گسست- پیوست با جنگل به سر می برد برادر امیر مقتدر تالش بود و در آن منطقه صاحب نفوذ بود. از دیگر افراد این جریان که در جغرافیای تالش اعمال اقتدار می­کرد اشجع الدوله اسالمی بود.
دیگر چهره فرصت طلب جریان راست مصطفا قلی خان امیرعشایر از خوانین منطقه خلخال بود که در آن زمان به آذربایجان شرقی تعلق داشت. او که در خانواده حاکم ایل شاطرانلوزاده شده بود به غارت و آزار رعایا شهرت داشت. رشیدالممالک خلخالی نیز برادر امیر عشایر، از سران ایل شاهسون به حساب می آمد که در پایان عمر جنگل نقش مهمی ایفا نمود.
در شرق گیلان هم افرادی همچون ساعدالدوله فرزند محمد ولی خان سپهسالار حاکم بود (چرچیل، 1369: 86) سردار محی نیز در رشت که موطن او به شمار می رفت صاحب وجاهت و احترام بود. علاوه بر اینها از بازرگانان و تجار فرصت طلب نیز نام برده شد. با توجه به مرکزیت رشت به لحاظ اقتصادی و هم سیاسی در گیلان، بایستی سهمی از نفوذ جغرافیایی را هم به ایشان و حیطه رشت اختصاص داد اگرچه انزلی و لاهیجان هم کم و بیش از چنین جایگاهی در مرتبه های بعدی برخوردار بودند.
 با این اوصاف می توان به طور نسبی تمرکز عمده توده های حامی جریان راست سازشکار را نخست در مناطق «طوالش» به نمایندگی امیر مقتدر و سالارشجاع و اشجع الدوله، «خلخال» و حواشی آن به نمایندگی امیر عشایر و رشیدالممالک، شرق گیلان و «تنکابن» به حکمرانی سپهسالار و به نمایندگی پسرش ساعدالدوله دانست. علاوه بر اینکه «بازارهای گیلان» و به طور خاص بازار رشت را می توان از این مجموعه به حساب آورد.
خاستگاه طبقاتی جریان چپ
مخاطب پیام چپ ها «قشر زحمتکش» بود یعنی طبقات فرو دست جامعه که در قشر کارگران و دهقانان تجلی می یافت. اساساً شکل گیری حزب عدالت در قفقاز مبتنی بر حضور انبوه کارگران مهاجر ایرانی بود که در جستجوی شرایط رفاهی بهتر راضی به کوچ شده بودند. در «اسناد تاریخی» آمده است: «ستم توان فرسای فئودالیسم از یک سو و افلاس دائمی پیشه وران و فقر روز افزون از سوی دیگر همه ساله دهها هزار بازوی کارگری ارزان را از ایران روانه بازارهای کاریابی ماوراء قفقاز و ترکستان می ساخت» (کریمی، 1382: 102). قابل ذکر است از عناصر عمده ساختار اجتماعی فئودالیته تجربه شده در غرب، همانا نظام سرواژ و وابستگی زارع به زمین می باشد که هیچگاه در ایران وجود نداشته است (نعیمی، 1389: 200). علی ایحال همان منبع « اسناد تاریخی» با ارجاع به آمار 85% ایرانیان مقیم روسیه را دارای خاستگاه دهقانی دانسته است. بنا به برآورد خانم بلووا در سال 1905 م تعداد ایرانیانی که از مرز روسیه عبور کرده اند حدود سیصد هزار نفر بوده است. تقی زاده تعداد کارگران ایرانی مستقر در باکو را بین 50 تا 80 هزار (در پاییز و زمستان بیشتر و در تابستان کمتر) نوشته است. سلطان زاده نیز رقم این کارگران را در اوایل 1918م  بالغ بر سیصد هزار نفر بر شمرده است. (رئیس نیا، 1360: 10-9).
از آنجا که خاستگاه طبقاتی حزب عدالت طبقات فرودست اجتماع بود پس از ورود به ایران و تغییر نام به حزب کمونیست ایران نیز به فعالیتهایشان در تداوم سیاستهای قفقازی ادامه دارند لیکن شرایط طبقاتی ایران با منطقه قفقاز متفاوت بود.  جزنی اشاره داشته که ساختار کارگری ایران در تفاوت با آن سوی مرزها بوده است و طبقه کارگر ایران در آن دوران مراحل تکوین خود را طی می کرده لذا تشکیل حزب کمونیست پس از ورود به انزلی حرکتی شتاب زده بود (جزنی، 1360: 16).
 ایوانف تکیه گاه عمده حزب را «کارگران و پرولتاریای رشت و انزلی» دانسته است (رئیس نیا، 1360: 337) لیکن نوع برخورد چپها با مردم از تشکیل حمایت توده ای از ایشان جلوگیری نمود. کوچک خان در جایی درباره اقدامات افراطی آنها گفت که ایشان مردم را ترسانده اند، بازار تعطیل و خانه های مردم مثل باکو غارت شده است. «کمونیست ها در رشت مشتی اراذل و جانی قفقازی اند که خود را ایرانی می نامند اما اخلاقیات، آداب و سنن ایرانی را زیر پا می گذاردند» (شاکری، 1386: 291).
این اتهامات توسط برخی چپها نیز تایید شده است. جودت در «یادبودهای انقلاب گیلان و تاریخچه جمعیت رشت» می نویسد: «در میان ترکهای قفقازی که به گیلان آمده بودند، گروهی حضور داشتند که رفتاری خشن، بی پروا و ناخوشایند داشتند و نفرت زیادی در بین توده های مردم برانگیختند» (جودت، 1351: 95). کریم کشاورز نیز بیشتر این سخنان را تایید کرده است. از مرور وقایعی که طی حکمرانی چپها به خصوص در دوره ریاست احسان ا...  و کمیته اول حزب پیش آمد هم درک «نفرت» مذکور ممکن می شود. جلوه ارتباط مردم و عدم حمایت از چپها را درگیری های بلند مدت قزاقها با کمونیستها شاهدیم.
در جریان عقب نشینی چپها از رشت، مردم به کمک  قزاقها شتافتند و همه گونه خدمتی به پیروزی آنها رساندند. به طوری که یکی از فرماندهان بلشویک نقل کرده که مردم در هنگام خروج آنها از رشت «روغن داغ» بر سرشان می ریختند (یقیکیان، 1386: 249). گیلک درباره رفتار مردم با کمونیستها چنین نوشته است : «هر یک نفر بلشویک اعم از روس و ترک و غیره به دست چند نفر از اهالی افتاده بود. عده ای را در بازار گرفته به قدری کتک زدند که همه به حال موت و یکی دو نفر فوت کردند ... می گفتند اینها در سبزه میدان نطق می کردند که خدا نیست، دین نیست، همه دروغ است»(گیلک، 1371: 9- 378) و نیز درباره همراهی مردم با قزاقها اشاره دارد: « ... همراهیهای جالب توجه مردم نسبت به قزاقها شدت داشت و هر بیننده را متاثر می کرد. با دل و جان به آنها خدمت می کردند و پیش قراول آنان را بر عهده داشتند. هر فرد قزاق به هر سمتی می رفت او را راهنمایی می کردند، برای تمام افراد از خانه ها غذا تهیه می کردند، حتی جامه های آنها را گرفته، شسته و خشک» (همان) می کردند. چنین مساعدتی از طرف اهالی رشت نسبت به قزاقها هیچ وقت سابقه نداشت و فقط ناشی از کینه ای بود که با انقلابیون چپ داشتند. کینه ای که طی همان چند ماه دولت کمونیستی ایجاد شده بود.
در بازگشت بلشویکها و تصرف دوباره رشت، مردم در اقدامی نادر، خانه و زندگی خویش را رها کرده و از ترس چپها به صورت گسترده به سوی قزوین مهاجرت کردند. یقیکیان که از ناظران ماجرا بوده در یادداشتهایش می نویسد: «تقریباً سه ربع اهالی شهر در مدت شب ششم سنبله [شهریور] از شهر خارج شدند. بعضی ها به دهات اطراف شهر رفتند، بعضی ها به محلاتی که تحت تسلط میرزا کوچک خان بود رفتند و اکثریت فراریان به طرف قزوین رفتند... خیلی از بچه های کوچک در راه تلف شدند...» (یقیکیان، 1386: 248).
با توجه به جمعیت 60 هزار نفری رشت در آن زمان می توان جمعیت مهاجرین را حدود 45 هزار دانست. پرسیتس هم این تعداد را تایید کرده است (پرسیتس، 1379: 58). در تاریخ معاصر چنین تصویر فاجعه باری بی بدیل است: «رشت به شکل قبرستانی درآمد و از هیچ جا سرو صدائی بلند نبود. در خیابانها یا معابر عمومی ندرتاً یک یا دو نفر از دور دیده می شد که به عجله در حرکت و معلوم نبود به کجا می خواهند بروند» (گیلک، 1371: 385). اگر چه با حضور حیدر خان در بهار 1300ش فعالیتهای رادیکال چپها در قبال مردم تا حد زیادی اصلاح شد لیکن آن بازه زمانی چند ماهه آنقدر کوتاه بود که اگر هم پتانسیل ایجاد حمایت توده ای را داشت، به منصه ظهور نرسید.
گستره ی جغرافیایی جریان چپ
با توجه به آنچه در خصوص پایگاه مردمی جریان چپ در داخل گیلان گفته شد منطقاً حوزه نفوذ جغرافیایی شان نیز در آن برهه زمانی، آن سوی مرزهای ایران به ویژه منطقه قفقاز را در بر می گرفت. پس از به سرکار آمدن دولت چپ تقریباً دو سوم مساحت منطقه آزاد شده گیلان در انقلاب جنگل تحت حاکمیت بلشویکها قرار گرفت. به طور کلی مساحت تحت اختیار جمهوری حدود «10700 کیلومتر مربع یعنی 73 درصد مساحت امروزی گیلان را در بر می گرفت... قسمت عمده این سرزمین آزاد شده یعنی حدود 8000 کیلومتر مربع یا به عبارت دیگر حدود 66 درصد تحت حاکمیت بلشویکها و احسان قرار داشت» (عظیمی، گیله وا: شماره 97). مناطق مهم جمعیتی و اقتصادی همچون رشت و انزلی نیز در حیطه چپها قرار داشت لیکن فاقد حمایت توده ای لازم بود.
ایرانسکی در مقاله ای تحت عنوان «پنج سال روابط ایران و شوروی» می نویسد: «نظر به عقب ماندگی، جهل و بی تفاوتی دهقانان ایرانی، نهضت انقلابی گیلان هرگز طرفدارن ثابت قدمی نیافت. دهقانان از به دست آوردن زمین خشنود شدند اما هرگز محتوای این انقلاب را نفهمیدند» (ذبیح، 1378: 55). به واسطه همین فقدان نهاد «سرمایه انسانی» در ساختار تشکیلاتی، چپها اقدام به فراهم نمودن نهاد نامبرده از آن سوی مرزها نمودند.
روسها همه روزه با کشتی هایی که به انزلی می فرستادند عده ای مهاجر قفقازی عضو حزب کمونیست عدالت را به عنوان مهاجرین ایرانی پیاده می کردند (نوزاد، 1385: 45). از طرفی در سندی به گزارش «محمد جبار» از فعالیت های سمپاتهای حزب عدالت در رشت سخن گفته شده است بدین مضمون که قبل از ورود ارتش سرخ دو گروه مخفی وجود داشت که از 25 نفر و 12 نفر تشکیل شده بود. بعد از ورود ارتش سرخ، سازمان رشت فعالیت میان قزاقها، ژاندارمها و همچنین کارگران را آغاز نمود. وی تصریح کرده است: «افراد قشونی با ما با دوستی و علاقه زیادی برخورد می نمایند و ما در حال حاضر در میان آنان همچنین کارگران، ده گروه حزبی داریم. تعداد کل اعضاء و هواداران به 2000 نفر می رسد» (رواسانی، 1384: 64-163).
علاوه بر این شاکری در بازخوانی چند منبع دست اول آمار جامعی به دست می دهد که بنابر آن در اواسط تیر 1299ش کل نیروهای جمهوری شامل «700 تا 800 ملوان باقی مانده کرونشتاد (موصوف به بلشویکهای خشمگین)، 700 تا 800 بلشویک ایرانی اهل باکو و 1700 جنگلی بودند. افزون بر این نیروها حدود 3000 کمونیست ایرانی نیز در شمال ایران حضور داشتند» (شاکری، 1386: 279). همین منبع از حضور و فعالیت بلشویکها در آستارا و اردبیل خبر می دهد و اینکه حتی در آستارا به کمک کمونیستهای ایرانی کمیته ای انقلابی شکل گرفت. و هم زمان تعدادی نیروهای چپ شامل 1000 و 5000 نفر به دو بندر شرقی شامل خزر یعنی بندر گز و مشهد سر وارد شدند (همان، 280). علاوه بر اینها چند هزار نظامی از بادکوبه نیز وارد رشت شده بودند که «قزل عسگر» نامیده می شدند.
ورود بی رویه چپها به بندر انزلی اگر چه تحت ساماندهی نظامی انجام می گرفت لیکن خارج از قرارداد انزلی بود و در جهت جبهه سازی توده ای و به دست گیری فرماندهی جنبش روی می داد و همین مسئله یکی از مسائلی بود که طیف ملی- مذهبی و شخص کوچک خان را وادار به کناره گیری از اتحاد نمود. البته فعالیت چند ماهه چپها به جذب افرادی که عمدتاً از قشر جوان بودند نتیجه می داد لیکن تعداد اندک بود به طوری که به نظر نمی رسد بتوان عنوان «حمایت توده ای» و جغرافیای خاص برای آن بکار برد. یقیکیان تایید کرده است که حزب کمونیست در مدت کمی بیش از 300 نفر از جوانان را به دور خود جمع کرد (یقیکیان ، 1386: 135).
  نتیجه گیری
  همان گونه که در جدول شماره (1) به اختصار نشان داده شده است،  هرکدام از سه جریان سیاسی حاضر در جنبش جنگل دارای پایگاه مردمی متمایزی بوده که به نوعی نتیجه منطقی ایدئولوژی آن­ها به شمار می رفته است.    جریان سیاسی ملی- مذهبی ذیل ایدئولوژی ناسیونالیسم مذهب باور خویش توانست در طبقات فرودست و بخش پایینی طبقه متوسط جامعه پایگاه مردمی بیابد که این پایگاه به لحاظ جغرافیایی در شهرهای عمده گیلان و حتی دیگر مناطق ایران نفوذ نمود. جریان سیاسی راست سازشکار که تحت ایدئولوژی اپورتونیسم قابل تمیز است دارای پایگاه مردمی در طبقات فرادست و بخش بالایی طبقه متوسط بوده و در مناطق زیر نفوذ بزرگ مالکان و زمینداران جنگ سالار و بازرگانان رشت گستره ی جغرافیایی داشته است. جریان سیاسی چپ در جنبش جنگل نیز آرمانهایش را مبتنی بر ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم معطوف به طبقات پایین به ویژه کارگران و دهقانان تعریف می کرد لیکن فاقد پایگاه منسجم مردمی در داخل مرزهای ایران بوده و بیشتر متکی به منابع انسانی قفقاز بوده است.
     نقش مذهب و ملیت در نهضت ها و جنبش های اجتماعی ایران بسیار پیچیده،عمیق و دیرپا است. دلیل این امراز طرفی ناشی از بافت خاص جامعه و تکثر فرهنگی در آن و از سویی نقش متنوع مذهب و مذهبیون در ابعاد مختلف حیات سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی این جامعه بوده است. به همین جهت، در بین سه جریان نامبرده پایگاه مردمی جریان ملی- مذهبی نسبت به دو جریان دیگر از انسجام و کارایی بیشتری در جهت کامیابی جنبش جنگل برخوردار بوده است اگرچه در دوره پایانی جنبش و به واسطه درگیریهای درون گروهی از کمیت و کیفیتش کاسته گشت. علاوه بر این جریان راست سازشکار مبتنی بر عدم یکپارچگی ساختاری و ماهیت ایدئولوژیکش دارای پایگاه مردمی هماهنگ نیز نبوده است که پیرامون آن ایدئولوژی، اتحاد بیابد. جریان چپ نیز به واسطه وارداتی بودن ایدئولوژیش و نوظهور بودن آن نتوانست در آن بازه زمانی پایگاه مردمی قابل اعتنایی ایجاد کند بلکه به سبب تعارضات ارزشی با فرهنگ ایرانی- اسلامی مردم منطقه، عملاً موجب کاهش حامیان مردمی جنبش جنگل یعنی حامیان جریان ملی- مذهبی گشت.
بر مبنای نتایج و یافته های مطالعه حاضر می توان گفت که تعدد و تکثر ایدئولوژی در دوران حیات جنبش جنگل موجب گشته بود تا جنبش انسجام درونی خود را بدلیل تغییر در خاستگاه، پایگاه و بدنه اجتماعی خود  از دست بدهد و خاصیت دربرگیرندگی و چترگونه بودن را نداشته باشد. همین موضوع مؤید پژوهش خلیجی و رادمرد می باشد.به زعم نویسندگان مزبور،تناقض ایدئولوژیکی که جنبش جنگل پس از ورود نیروهای شوروی به گیلان دچار آن شد، عمده­ علت شکست این جنبش محسوب می شود، به عبارتی دیگر، عامل درونی پیش از عامل بیرونی باعث مرگ جنبش شده بود  و عامل خارجی  در نقش عامل تمام کننده ای بود که بر سر جنبش فرود آمد و کار را یکسره کرد(خلیجی و راد مرد،1388 :54).
جدول شماره 1:پایگاه طبقاتی و گستره ی جغرافیایی جریان های سیاسی موجود در جنبش جنگل

جریان های سیاسی
پایگاه مردمی (خاستگاه طبقاتی)
پایگاه مردمی (گستره ی جغرافیایی)
ملی- مذهبی
طبقات فرودست و متوسط رو به پایین
مناطق گیلان با تمرکز بر فومن، رشت و لاهیجان / دیگر نقاط ایران
راست سازشکار
طبقات فرادست و متوسط رو به بالا
مناطق تحت تسلط اربابان همچون تالش و نیز بازارهای گیلان از جمله بازار رشت
چپ
طبقات فرودست
خارج از ایران به ویژه قفقاز / فاقد پایگاه مردمی داخلی مشخص















منابع
1.   آقاحریری، اشرف. 1382. «فتح آستارای شمالی(تزاری) توسط قوای نهضت جنگل» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
2.      بشیریه، حسین. 1379. جامعه شناسی سیاسی. تهران: نی.
3.      بشلر،ژان. 1370. ایدئولوژی چیست؟. ترجمه علی اسدی.تهران:شرکت سهامی انتشار.
4.      برگهای جنگل (نامه های رشت و اسناد نهضت جنگل). 1380. به کوشش ایرج افشار. تهران: نشر و پژوهش فروزان
5.      پرسیتس، مویسی. 1379. بلشویکها و نهضت جنگل. ترجمه حمید احمدی. تهران: شیرازه.
6.     پیران،پرویز. 1380.«وجوه مفهومی و نظری جنبش های اجتماعی شهری». مجله آفتاب. (ش 13).
7.      جزنی، بیژن. 1360. وقایع سی ساله اخیر در ایران. بی جا: بی نا.
8.   جودت، حسین. 1351. یادبودهای انقلاب گیلان. تهران: درخشان.
9.   خلیجی،محسن و رادمرد،محمد. 1388.«تناقض ایدئولوژیک در جنبش جنگل».مجله فرهنگ،ویژه تاریخ.(ش71).
10.  چرچیل، جورج. پ. 1369. فرهنگ رجال قاجار. ترجمه غلامحسین میرزاصالح. تهران: زرین.
11.  ذبیح، سپهر. 1378. تاریخ جنبش کمونیستی در ایران. ترجمه محمد رفیعی­مهرآبادی. تهران: عطایی.
12.  رواسانی، شاپور. 1384.  اولین جمهوری شورایی در ایران (نهضت جنگل). تهران: چاپخش.
13.  روزنامه جنگل. شماره 13. 24 ذیحجه 1335.
14.  روزنامه جنگل. شماره 15. 23 محرم 1336.
15.  رئیس نیا. رحیم. 1360. حیدر عمواوغلی در گذر از طوفانها. (بی جا): نشر دنیا.
16.  زاهد،سعید. 1381.جنبش های اجتماعی معاصر ایران.تهران:سروش.
17.  شاکری، خسرو. 1386. میلاد زخم (جنبش جنگل و نخستین جمهوری سوسیالیستی ایران). ترجمه شهریار خواجیان. تهران: اختران.
18.  صبوری دیلمی، محمد حسن. 1358. نگاهی از درون به انقلاب مسلحانه جنگل. تهران: مولف.
19.  عظیمی، ناصر. بی تا. «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل». نشریه گیله وا. (ش 95 - 99 و 101 – 102).
20.  فخرایی، ابراهیم. 1357. سردار جنگل. تهران: جاویدان.
21. فیوضات،ابراهیم و حسینی نثار،مجید.1383.«بررسی عوامل شکل گیری جنبش پوپولیستی- استقلال طلبانه و چریکی جنگل». فصلنامه علوم اجتماعی.(ش27).
22.  کریمی، بهنام. 1382. آسیب شناسی نهضت جنگل. تهران: قصیده سرا.
23.  ——.1382. «ایدئولوژی نهضت جنگل» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
24.  کسروی، احمد. 2536. تاریخ هجده ساله آذربایجان. بی جا: بی نا.
25.  کشاوز، فتح ا... . 1371. نهضت جنگل (اسناد محرمانه). بی جا. بی نا.
26.  کوچکپور، صادق. 1369. نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی- اجتماعی گیلان و قزوین. رشت: گیلکان.
27.  گیدنز،آنتونی. 1383.جامعه شناسی. ترجمه منوچهر صبوری.تهران: نی.
28.  گیلک، محمد علی. 1371. تاریخ انقلاب جنگل. رشت: گیلکان.
29.  مشیرزاده،حمیرا. 1381.درآمدی نظری بر جنبش های اجتماعی.تهران:پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
30. مدنی، میراحمد. 1377. جنبش جنگل و میرزا کوچک خان. به کوشش سید محمد تقی میر ابوالقاسمی، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
31. مومنی، ابوالفتح. 1382. «دموکراتهای همدان و نهضت جنگل» در مجموعه مقاله های همایش بازشناسی نهضت جنگل. رشت: شهر باران.
32.  میرزا صالح، غلامحسین. 1369. جنبش میرزا کوچک (بنا به گزارشات سفارت انگلیس). تهران: نشر تاریخ ایران.
33.  نعیمی، عباس. 1389. جریان شناسی سیاسی جنبش جنگل. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشکده علوم انسانی دانشگاه شاهد.
34.  نوزاد، فریدون. 1385. نقش احسان اله خان در نهضت جنگل. رشت: کتیبه گیل.
35.  هدایتی خوشکلام، منوچهر. 1383. یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل. رشت: کتیبه گیل.
36.  یقیکیان، گریگور. 1386. شوروی و جنبش جنگل (یادداشتهای یک شاهد عینی). به کوشش برزویه ارجمند. تهران: اختران.

37.       Lambton, Ann. K.S. (1954). Landlord and Peasant in Persia .London. Oxf. Univ. Press
38.       King,Wendell.(1986).Social Movement In United Sates.NewYrk.
39.       Smelser, Neil J. (1962). Theory of Collective Behavior. New York: Free Press



[1] Dunsterville
[2] Ann Lambton
[3] Tigranov
[4] clietele

۳ نظر:

امین عزتیان گفت...

آقای نعیمی سلام
تبریک میگم بابت چاپ کتاب جدیدتون.
حالا باید از کجااین کتاب رو تهیه کنیم برا مطالعه؟

somayeh گفت...

تبریک هم به شما و هم هیرش قادرزاده موفق باشید

Unknown گفت...

سپـاس خانم بختیاری عزیز ...